بخشی از مقاله

چکیده

در تقسیم بندیی که از وظایف مدیریت در متون مختلف صورت پذیرفته است . همواره برنامه ریزی یکی از وظایف اصلی مدیریت ذکر شده است که راههای رسیدن به اهداف سازمان را تعیین می کند .اما دسترسی به اهداف تعیین شده سازمان نیازمند پیش بینی اتفاقها و رخدادهای آینده و تدوین برنامه ای جامع که با در نظر قرار دادن همه جوانب که از وظایف استراتژیستها تحت عنوان برنامه ریزی استراتژیک می باشد صورت خواهد پذیرفت.

حال در ادامه با پرداختن به مفاهیم استراتژی ، مدیریت استراتژیک ، برنامه ریزی و برنامه ریزی استراتژیک و مقایسه کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته به چالشهای برنامه ریزی استراتژیک در کشورهای جهان سوم خواهیم پرداخت.

کلمات کلیدی: مدیریت استراتژیک، استراتژی، برنامه ریزی، برنامه ریزی استراتژیک

مقدمه

در سازمان برنامه ریزی عبارت است از : فرایند تعیین هدف و انتخاب راه ، روش یا وسیله جهت تامین این هدف . مدیران ، بدون برنامه ریزی نمی توانند افراد و منابع را به شیوه ای اثر بخش سازماندهی کنند . آنها حتی نمی توانند تصویری روشن از آنچه مورد نیاز سازمان است ، داشته باشند . مدیران بدون برنامه ریزی نمی توانند با اعتماد به نفس دیگران را هدایت کنند یا از آنها بخواهند - یا انتظار داشته باشند - که دستورات آنها را به اجرا در آورند و نیز بدون برنامه ، مدیران و پیروان ، فرصت یا امکان چندان زیادی برای تامین هدف ها نخواهند داشت و نیز نمی دانند در چه زمان و در کجا از مسیر اصلی خارج یا منحرف شده اند .

تنها چیزی را که می توان به طور قطع و یقین درباره آینده هر سازمان گفت این است که ، آن تغییر خواهد کرد و برنامه ریزی یک پل لازم و ضروری است که بین حال و آینده زده می شود و احتمال دستیابی به هدف های مورد نظر را بالا می برد . برنامه ریزی سنگ بنای فرایند تدوین استراتژی های اثر بخش است . ولی با وجود اینکه برنامه ریزی بنیاد مدیریت را تشکیل می دهد ، در زمره کارهایی قرار می گیرد که مدیران بیش از بقیه از آن غفلت می نماید.

بدن جهت برای اجرا و ارزیابی موفقیت آمیز استراتژی ها ،برنامه ریزی امری ضروری است که فعالیتهایی مانند سازماندهی ، ایجاد انگیزه در کارکنان ، تامین نیروی انسانی و اعمال کنترل به برنامه ریزی خوب و مناسب بستگی دارد. برنامه ریزی مدیریت را تشویق می کند که به طور سیستماتیک آینده نگری کند و روابط متقابل میان مدیران شرکت را گسترش دهد . برنامه ریزی شرکت را ملزم می کند اهداف و سیاستهای خود را دقیق تر کند. برنامه ریزی به هماهنگی بهتر تلاشهای شرکت می انجامد و استانداردهای عملی روشن تری را برای کنترل ارائه می کند .

بنابراین، این ادعا که در محیطی با تغییرات بسیار سریع ، برنامه ریزی کمتر مفید فایده می شود بی معناست . در واقع عکس این موضوع صحت دارد . برنامه ریزی منطقی شرکت را یاری می دهد تا تغییرات محیطی را بهتر پیش بینی کند و در مقابل آنها سریع تر واکنش نشان دهد و برای مقابله با تحولات آنی از آمادگی بهتری برخوردار باشد . شرکتها معمولاً دارای سه نوع برنامه اند : الف - برنامه سالیانه ، ب - برنامه بلند مدت و ج - برنامه استراتژیک . برنامه های سالیانه و بلند مدت با فعالیتهای جاری شرکت و نحوه پیشبرد آنها سرو کار دارد.مدیریت همچنین مسئولیت تهیه برنامه برای حفظ یا حذف فعالیت به خصوص یا پیگیری فعالیتهای جدید را به عهده دارد.

محیط همواره مملو از شگفتی است و این مدیریت است که باید بابرنامه ریزی ، در شرکت مقاومت لازم برای مقابله با جریانات مختلف محیطی را به وجود آورد . برنامه ریزی استراتژیک ایجاب می کند شرکت در محیطی دائماً متغییر ، از انعطاف لازم برای استفاده از فرصتها برخوردار باشد . برنامه ریزی استراتژیک شرایط را برای سایر برنامه ریزیهای شرکت مهیا می سازد . برنامه ریزی استراتژیک به عنوان فرآیند ایجاد و حفظ یک حالت استراتژیک بین اهداف و تواناییهای یک سازمان و فرصتهای در حال تغییر بازاریابی تعریف می شود . یک برنامه استراتژیک بر تهیه شرح وظایفی روشن برای شرکت ، اهدافی مرتبط با این وظایف ، تعیین ترکیب فعالیتهای منطقی و خط مشی های عملیاتی هماهنگ تکیه دارد.

استراتژی

واژه استراتژی از ریشه یونانی استراتژیما به معنی فرمانده ارتش ، مرکب از استراتوس به معنی ارتش و اگو به معنی رهبر گفته شده است . مفهوم استراتژی ابتدا به معنای فن هدایت ، تطبیق و هماهنگ سازی نیروها جهت نیل به اهداف جنگ در علوم نظامی ، بکار گرفته شد . سپس تئوریسین های علم مدیریت ، استراتژی را چگونگی تخصیص مطلوب منابع کمیاب ، جهت رسیدن به اهداف اقتصادی تعریف کرده اند . استراتژی جهت گیری کلی سازمان را نشان می دد.

تعیین چنین جهتی ، مستلزم این است که مدیریت عالی سازمان و تیم برنامه ریزی ، تفکر خود را روی مقصد استراتژیک سازمان یعنی کجا ، متمرکز کنند تا چگونگی رسیدن به آن . بطور کلی می توان استراتژیها را ابزاری دانست که سازمان می تواند با استفاده از آنها به اهداف بلند مدت خود دست یابد . استراتژیها در داخل سازمان می تواند رسوخ در بازار ، کاهش هزینه ها ، ادغام یا خرید شرکتهای دیگر یا فروش اقلامی از دارایی باشد.

مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک جریانی است که به وسیله آن مدیریت رده بالای مؤسسه ، عملکرد و جهت گیری بلند مدت سازمان را تعیین می کند . این فرایند از طرق تدوین صحیح استراتژی ، اجرای متناسب و ارزیابی مستمر استراتژی تحقق می پذیرد .

بنابراین مدیریت استراتژیک را می توان مجموعه ای از اقدامات دانست که از طریق آنها مدیریت عالی سازمان باید وظایف زیر را به انجام برساند : تجزیه و تحلیل فرصتها و تهدیدها یا موانعی که در محیط خارجی وجود دارد ؛ تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف سازمان در محیط داخلی ؛  استقرار رسالت سازمان و ایجاد اهداف آن ؛ تدوین استراتژیهایی که با نقاط قوت و ضعف و نیز فرصتها و تهدیدهای محیطی منطبق باشد ؛ اجرای استراتژیها ؛ارزیابی و کنترل استراتژیک نقاط قوت و ضعف شرکت را از لحاظ امکان بهره برداری از فرصتها و یا مقابله با تهدیدهای خارجی مورد ارزیابی قرار می دهند .

حفظ تناسب بین کسب وکار و محیط برای بقا، در رقابت لازم است از آنجا که محیط و سازمان با گذشت زمان تغییر می کند ؛ این فرایند ، دغدغه مداوم مدیریت است .البته بین استراتژیست بودن و اعمال مدیریت استراتژیک تفاوت وجود دارد . مدیریت استراتژیک توجه اساسی به محیط و دگرگونی محیطی دارد تا در آن تصمیم مناسب گرفته شود . در حالی که یک استرتژیست با وجود داشتن استراتژی ، ممکن است به تحول و تنوع محیطهای مختلف توجه نکند.

به عنوان مثال ، ناپلئون بناپارت فرانسوی یک استراتژی موفقیت آمیز برای فتح اروپا ایجاد کرد . او از ارتش وسیع و غیرحرفه ای خود برای غلبه بر ارتش تربیت یافته و کم تجربه دشمن استفاده کرد . روش او در محیط اروپا موفقیت آمیز بود . اما ، در روسیه و اسپانیا وضعیت متفاوتی وجود داشت . ناپلئون در این دو مبارزه ، قادر به تصمیم گیری سریع و قطعی نبود و مبارزه طولانی او منجر به شکست نهایی شد . ناپلئون یک استراتژیست بزرگ بود ولی از مدیریت استراتژیک برخوردار نبود.

او در ارزیابی و انطباق بین استراتژی و محیط ناتوان بود . تفاوت بین داشتن استراتژی و اعمال مدیریت استراتژیک را می توان تفاوت بین شکست و موفقیت دانست . از طرف دیگر ، بین مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک نیز باید تفاوت قائل بود . مدیریت استراژیک مفهومی وسیعتر از برنامه ریزی استراتژیک دارد. از یک دیدگاه ، برنامه ریزی استراتژیک و هدف گذاری تنها بخشی از مدل اهداف عقلایی است که آن نیز خود یکی از چهار مدل چهارچوب ارزشهای رقابتی مدیریت استراتژیک ، در ردیف مدلهای روابط انسانی ، سیستمهای باز ، فرایند داخلی محسوب می شود.

برنامه ریزی

پژوهشگران از برنامه ریزی تعاریف مختلفی ارائه کرده اند که در همه آن تعاریف به عنصر پیش بینی و آینده نگری برای رسیدن به - هدفها -  توجه شده است . برنامه ریزی عبارت است از : مجموعه اقداماتی مشتمل بر پیش بینی هدفها ، تعیین خط مشی ها ، رویه ها و روشهای انجام کار در قالب قوانین مالی و تامین بودجه . برنامه ریزی : جریان آگاهانه ای است که در آن جریان ، هدفها مشخص و یک سلسله اقدامات مربوط به هم در دوره زمانی مشخص برای رسیدن به هدفها پیش بینی می شود.

عناصر مهم در برنامه ریزی

برنامه ریزی جریانی است مشتمل برمجموعه اقدامات مستمر.برنامه ریزی امری آگاه هانه است یعنی با تصمیم قبلی آغاز می شود .برنامه ریزی پیش بینی یک سلسله اقداماتی است که باید در آینده صورت گیرد .برنامه ریزی ، هدفهای مشخصی را که باید به آنها رسید دنبال می کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید