بخشی از مقاله

بررسی کارکردهای اجرائی مغز در بین معتادان دارای بازگشت و بدون بازگشت


چکیده

زمینه و هدف : هدف از پژوهش حاضر مقایسه کارکردهای اجرائی مغز در دو گـروه از معتـادان دارای بازگشـت و بـدون بازگشت بود .

روش تحقیق :جامعه آماری شامل تمامی مردان مراجعه کننده به مراکز درمانی ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1392 بود که در گذشته دارای سوء مصرف مواد مخدر بوده و اقدام به ترک آن نمودهاند و همچنـین افـرادی کـه پـس از تـرک مصرفمجدداً به مصرف مواد مخدر روی آوردهاند. نمونه انتخاب شده برای هرگروه شامل 30 نفر شرکت کننـده در دسترس بود. ابزار آماری مورد استفاده در این پژوهش کارتهای ویسکانسین و آزمون رنگ واژه اسـتروپ بـود و بـرای تحلیل داده ها از واریانس یک راهه (ANOVA) استفاده شد.

یافته ها: نتایج بدست آمده نشان داد گروه افراد دارای بازگشت در فرایندهای مفهومسازی، انعطافپذیری، آغـاز گـری، طرح پذیری، بازداری پاسخ و بصورت کلی در کارکردهای اجرائی مغز عملکرد ضعیفتری نسبت بـه گـروه افـراد بـدون بازگشت از خود نشان دادند.

نتیجه گیری: با توجه به نتایج بدست آمده در این پژوهش میتوان چنین نتیجهگیری نمود که مصـرف مـواد مخـدر میتواند موجب تضعیف کارکردهای اجرائی مغزی در معتادین شده و رهایی از وابستگی به بهبود این فراینـدهای مغـزی منجرگردد. اگر چه یافته های این پژوهش با یافتههای مطالعات مرتبط همسو بوده است، با این وجود اظهار نظر قطعی در این زمینه نیازمند پژوهشهای بیشتری در آینده میباشد.

کلمات کلیدی : اعتیاد ،کارکردهای اجرائی، مفهوم سازی ، ا نعطافپذیری ، آغاز گری ، طرح پذیری، بازداری پاسخ


مقدمه

اعتیاد1 به مواد مخدر به عنوان یکی از مشکلات بهداشتی، درمانی و اجتماعی قرن حاضر شناخته شده است. بررسیهای محدود انجام شده در زمینه میزان شیوع اعتیاد در ایران، همگی میدؤ شیوع نسبتاً بالای اعتیاد در کشور هستند. (اسعدی، .(1379 اعتیاد شرایط مزمن و پیشروندهای است که با ویژگیهایی همچون رفتارهای اجبارگونه2، ولع غیر قابل کنترل، رفتارهای جستجوگرانه مواد و مصرف مداوم آن با وجود پیامدهای زیانبار اجتماعی، روانی، جسمی، خانوادگی و اقتصادی که به همراه دارد، مشخص میشود (رابینسون و بریج3، 2003 ؛ به نقل از دیو، گالو و لاکستون4، .(2004 اعتیاد به مواد در انسان به عنوان فرایندی پیچیده در مغز انسان در نظر گرفته میشود (گلداشتاین و ولکو5، .(2007 فرضیهای که اخیراً مورد بحث واقع شده بر نقش آسیب در کارکردهای اجرایی در اعتیاد به مواد تأکید دارد (لیورز6، .(2005 به همین دلیل، در رویکرد روانشناسی شناختی وپردازش اطلاعات، فاکتورهای شناختی به عنوان متغیرهای میانجی عود مصرف در افراد معتاد نقش دارند (نول7 و همکاران، .(2007 در میان عواملی که در بررسیها به نقش آن در اعتیاد اشاره شده عوامل عصب -روانشناختی از اهمیت بالایی برخوردارند (فاکس، تالی، مالیسون، اندرسون و کریک8، .(2005 چرا که وابستگی به مواد موجب آسیبهایی در عملکر د شناختی از جمله حل مسأله9، برنامهریزی10، سازماندهی 11، یادگیری مطالب جدید ، تواناییهای فضایی- بینایی، انعطاف پذیری شناختی و مهارتهای به یادسپاری میشود (آردیلا12 و همکاران، .(2007 شواهد متعددی وجود دارد مبنی بر افزایش احتمال ایجاد نارساییهای شناختی با مصرف مواد حتی پس از ترک آن (اتکارت، شن، لین و یانگ13، .(1995 سیستم عصبی مرکزی انسان به شکل ساختاری پیچیده اما منظم تمامی فرایندها، کنش و واکنشهای بدنی را تحت نظر دارد. این ساختار بسیار پیچیده از ساقه مغز که مسئول ابتدائی ترین فرایندهای حیاتی مانند ضربان قلب و تنفس استتا قسمت پیشانی که عالیترین عملکردهای شناختی
و پردازشی را انجام میدهد، بصورت مجموعهای کاملاً مرتبط عمل کرده که در آن تمامی قسمتها توسط شبکههای عصبی با یکدیگر در ارتباط بوده و بر یکدیگر تأثیرگذار میباشند. از جمله فرایندهای بسیار مهم و تأثیرگذار در این مجموعه احساس لذتی است که ناشی از افزایش و یا کاهش برخی از نوروترنسمیترهای عصبی به انسان دست میدهد. از آنجایی که مانند هر حالت دیگری نظیر غم یا شادی فرایندهای پردازشی و شناختی قسمت پیشانی تعیین کننده ناراحت کننده یا شادیآور بودن ان حالت میگردد، در احساس لذت نیز به دلیل ارتباط گسترده سیستم لیمبیک با قشر پیشانی، پردازشهای شکل گرفته پس از کسب لذت، نقش تعیین کنندهای در ابتلا افراد به اعتیاد بازی میکند. چنانچه پژوهش های انجام شده در این زمینه نیز کراراً به این موضوع اشاره نموده است که احساس لذت فراوان و جستجوی این لذت فرد را به سمت مصرف دوباره و در نهایت اعتیاد سوق میدهد. با توجه به این که تعامل و تأثیر گذاری قسمتهای مرتبط مغزی به صورت متقابل میباشد و از سویی نیز


مصرف مواد مخدر به صورت نابهنجاری افزایش برخی از نوروترنسمیترهای مغزی و در نهایت آسیب به برخی از نواحی مغزی و بخصوص لایه خاکستری مغز در قسمت پیشانی را به دنبال دارد ، میتوان گفت که استفاده مداوم از مواد افیونی منجر به ایجاد نقایصی در عملکرد مناسب این قسمت که مسئول انجام فعالیتهایی مانند طرح ریزی، جهت گیری، سیالیت ذهنی و... است، میگردد. اگر چه با توجه به پژوهشهای انجام شده، پس از قطع وابستگی نقایص عملکردی در این فرایندها در افراد معتاد رو به بهبود میگذارد اما بازگشت به حالت کاملاً نرمال و ایجاد یکپارچی مجدد سیستم عصبی مستلزم زمان زیادی خواهد بود. از سوی دیگر قسمت پیشانی مسئول فرایندهای پیچیده شناختی است که به دلیل تأثیر منفی و آسیب ایجاد شده در ماده خاکستری در این ناحیه، بدلیل مصرف مداوم مواد مخدر، تحلیل نادرست و ضعیفی نیز بر چرایی ترک اعتیاد و یا آثار زیانبار مصرف مواد در ذهن فرد رها شده از وابستگی شکل میگیرد که میتواند اراده فرد را در مقابل کشش و لذت ناشی از مصرف مواد مخدر تحت تآثیر قرار داده و موجب بازگشت وی به سمت اعتیاد گردد. از این رو مصرف مواد مخدر و میزان یکپارچگی سیستم عصبی مغزی در قسمت پیشانی با یکدیگر ارتباط متقابلی داشته و هر یک میتواند بر دیگری تأثیر گذار باشد. با توجه مطالب ذکر شده، سؤالی که میبایست مورد توجه قرار گیرد این است که آیا معتادان دارای بازگشت و بدون بازگشت در سطح کارکردهای اجرایی مغز دارای تفاوت هستند؟

روش تحقیق :

روش مورد استفاده در پژوهش حاضر روش علی- مقایسه ای از نوع مورد- شاهدی بود که به صورت گذشتهنگر انجام گرفت. جامعه آماری شامل تمامی مردان مراجعه کننده به مراکز درمانی ترک اعتیاد شهر تهران در سال 1392 بود که در گذشته دارای سوء مصرف مواد مخدر بوده و اقدام به ترک آن نمودهاند و همچنین افرادی که پس از ترک مصرف مجدداً به مصرف مواد مخدر روی آوردهاند. نمونه انتخاب شده برای هر گروه شامل 30 نفر شرکت کننده در دسترس بود. همچنین تلاش شد تا حد امکان گروههای انتخاب شده در متغیرهای جمعیتشناختی با یکدیگر همتا باشند. مشخصههای جمعیت شناختی افراد مورد مطالعه از نظر وضعیت تأهل 13 ) نفر مجرد و 47 نفر متأهل)، میزان تحصیلات 23) نفر زیر دیپلم، 21 نفر دیپلم، 3 نفر فوق دیپلم، 11 نفر لیسانس و 1 نفر فوق لیسانس) و میانگین سنی (گروه بازگشت کرده 39/3 و گروه بدون بازگشت (34/5 بود ابزار و دستورالعملی که در این تحقیق استفاده شد آزمون دسته بندی کارتهای ویسکانسین وآزمون رنگ واژه استروب بود آزمون ویسکانسین توانایی انتزاع و تغییر راهبردهای شناختی رادر پاسخ به تغییر باز خوردهای محیطی ارزیابی میکند و مستلزم طرح ریزی، جستجوی سازمان یافته و توانایی استفاده از بازخوردهای محیطی برای تغییر آمایه شناختی میباشد (لین، پترایدز، ورسلی و داگر14، .(2007 این آزمون اولین بار توسط گرانت و برگ (1984) تهیه شد (لزاک15، .(1995 آزمون دسته بندی کارتهای ویسکانسین دارای 64 کارت میباشد که بر اساس رنگ و شکل و تعداد با یکدیگرتفاوت دارند و آزمودنی باید بر اساس اصلی که آزماینده براساس باز خورد کلامی پس از هر پاسخ مشخص مینماید، آنها را طبقه بندی کند. در صورتی که آزمودنی به اصل مورد نظرآزماینده دست یابد آزماینده اصل را تغییر میدهد. لذا این آزمون توانایی انعطاف پذیری شناختی و مفهوم سازی را میتواند ارزیابی نماید. از این آزمون دو نمره به دست می دهد : یکی تعداد طبقات صحیح که از 0 تا 6 متغیر است و دیگری تعداد خطاهای در جاماندگی که زمانی اتفاق میافتد که آزمودنی علی رغم تغییر اصل توسط آزماینده بدون توجه به بازخورد وی همچنان بر اساس اصل قبلی به دسته بندی کارتها می پردازد و یا اینکه در اولین سری پاسخ بر اساس یک حدس غلط بدون توجه به

 


بازخورد کلامی آزماینده بر پاسخ غلط خود اصرار میورزد. ضریب پایایی این آزمون را بر اساس ضریب توافق ارزیابی شدگان در مطالعه اسپرین و استراوس و هسیه(1998) 16 معادل 0/83 گزارش کرده است. نادری (1373) ضریب پایایی این آزمون را در جمعیت ایرانی با روش باز آزمایی 0/85 بدست آورده است. ضریب اعتبار این آزمون بیش از 0/75 است ( عباسزاده، (1392 و درآزمون رنگ- واژه استروپ ابزاری کلاسیک برای سنجش توجه انتخابی است و سازهای از کارکرد اجرایی را میسنجد که کنترل بازداری نامیده میشود، مؤلفهای که در آزمون دسته بندی کارتهای ویسکانسین نیز مد نظر است (چان، چن و لاو17، .(2006 این آزمون در شکل اصلی خود شامل چهار کارت است (گلدن، 1978؛ به نقل از لزاک، :(1994 خواندن واژه (کارت اول)، نامیدن رنگ (کارت دوم) ، خواندن واژهها بدون توجه به رنگ (کارت سوم) و گفتن رنگ واژهها بدون توجه به چیزی که نوشته شده است (کارت چهارم). هر کارت 25 محرک را نشان میدهد که به ترتیب در 5 سطر و 5 ستون تنظیم شدهاند. آزمون استروپ سرعت نسبی خواندن رنگها، رنگ کلمات و نام رنگ واژههای مربوط به رنگ که واژه رنگ با رنگ واژه نا همخوان است را میسنجد. تکلیف آخر نیازمند این است که فرد بر مشکل محرک خواندن فایق آید. این موقعیت مداخلهای مغایر همان اثر استروپ است (کاردماس18، .(2005 این بخش مداخلهای آزمون استروپ به طور سنتی برای سنجش کارکرد اجرایی که شامل بازداری شناختی (یون و همکاران، (1990؛ به ویژه توانایی بازداری پاسخ خوب یاد گرفته شده به نفع پاسخ غیر معمول (اسپرین و استراوس،1990 ) و حفظ یکسری اعمال در مواجهه با محرکهای مزاحم دیگر(کومالی و همکاران، (1998 میشود، مورد توجه میباشد ( به نقل از میترو شینا و همکاران؛ .(2005 اعتبار آزمون بر اساس پژوهش اوتلو19 و گراف (1995)، به روش بازآزمایی برای هر سه کارت به ترتیب 0/01 ، 0/83 و0/90 بوده است (به نقل از کریمی و همکارن، .(2010 قدیری، جزایری، عشایری و قاضی طباطبایی (1385) اعتبار بازآزمایی هر سه کوشش این آزمون را به ترتیب 0/6، 0/83 ،0/97 گزارش کرده اند ( به نقل از عباسزاده، .(1392 و در روند اجرای آزمون برای انتخاب شرکتکنندگان در این پژوهش از معیار تشخیص وابستگی و عدم وابستگی به مواد مخدر بر پایه ملاکهای راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-IV و مصاحبه و ارزیابی متخصصان مراکز درمانی استفاده گردید. و برای تحلیل داده ها از واریانس یک راهه (ANOVA) استفاده شد

یافته ها:

نتایج بدست آمده نشان داد گروه افراد دارای بازگشت در فرایندهای مفهومسازی، انعطاف پذیری، آغاز گری، طرح پذیری، بازداری پاسخ و بصورت کلی در کارکردهای اجرائی عملکرد ضعیفتری نسبت به گروه افراد بدون بازگشت از خود نشان دادند.

جداول :


اطلاعات بدست آمده از جدول (1) نشان داده است میانگین نمرات گروه افراد دارای بازگشت به اعتیاد در کارکردهای اجرائی نسبت به گروه بدون بازگشت پایینتر است.


جدول (2) حاوی میانگین و انحراف استاندارد نمرات خطای کل گروهها در آزمون ویسکانسین بوده که نشان داده میانگین ،خطای کمتری در گروه بدون بازگشت دارد.


جدول (3) نشان داده است که میانگین نمرات خطای درجاماندگی بدست آمده در آزمون ویسکانسین در گروه دارای بازگشت بالاتر از گروه افراد بدون بازگشت است.

جدول (4) میانگین و انحراف استاندارد دو گروه در خطاها و زمان پاسخ گویی به کارت شماره 4 آزمون استروپ

دادههای حاصل از جدول (4) حاکی از میانگین نمرات بالاتر گروه دارای بازگشت در تعداد پاسخهای نادرست و زمان واکنش در پاسخگویی به کارت شماره 4 آزمون استروپ نسبت به گروه بدون بازگشت بوده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید