بخشی از مقاله
بناهاي ميان افزا واسطه حضور سازه هاي نوين در بافت هاي تاريخي
چکيده
فرسودگي و تخريب حاصل از عملکرد عوامل مخل طبيعي و همچنين عوامل مخل انساني باعث حذف تدريجي و يا تغيير عملکرد برخي بناها در بافت هاي تاريخي ميشود .از سوي ديگر وجود زمين هاي باقيمانده خالي در بافت و يا توسعه هاي درون شهري، نياز به طرح بناهاي نوين در بافت هاي تاريخي را مطرح ميسازد. اين بناهاي نوبنيان که متاثر از روحيه و امکانات زمان حاضر هستند ملزم به رعايت ضوابطي جهت هماهنگي با بافت اطراف ميباشند. مقاله حاضر با اتکاء بر منابع مکتوب ضمن معرفي روش هاي مختلف طراحي بناهاي ميان افزا در بافت هاي تاريخي اعم از تقليد، ناسازگاري، الگوبرداري، تشابه ، تضاد و ناپايداري به نقد حضور سازه هاي نوين در طرح اين بناها ميپردازد. علاوه بر آن با اتکاء به اين يافته ها مباني نظري و زمينۀ مناسبي براي طراحي در بخش هاي نوساز، به جهت رعايت اصول زمينه گرايي، فراهم ميشود.
کلمات کليدي :بناهاي ميان افزا، بافت تاريخي، معماري، سازه ، زمينه گرايي
مقدمه
سيماي نامتوازن شهرهاي امروز حاصل عدم هماهنگي بين اجزاء سازنده آن است . بافت هاي کهن شهري نيز از اين حيث به دليل کم توجهي طراحان به زمينه هاي تاريخي، دشواريهايي پيش رو دارند. سطح وسيع بافت هاي تاريخي و ضرورت نوسازي و بهسازي همساز با محيط ، نمايان گر لزوم توجه کافي به اين مسئله است . بناهاي ميان افزا به عنوان واسطه حضور سازه هاي نوين در بافت هاي تاريخي در اين نوشتار معرفي ميگردند.
تقطيع تداوم تاريخي توسط نهضت مدرنيسم و نتايج زيانبار آن در معماري و شهرسازي نظر برخي متفکران را از اواخرقرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم معطوف به اين مطلب نمود به گونه اي که در کنگره ها و نشست ها به تدريج بدان پرداخته شد. برخي نظريه پردازان نيز در دهه هاي ٦٠ و ٧٠ ميلادي باب مباحثي را در اين خصوص گشودند اما به طور مشخص در دهه هشتاد بحث زمينه گرايي [١]در معماري غرب مطرح گرديد.
مقارن با آن در ايران نيز متفکران و نظريه پردازان به انتشار مطالبي در اين باب پرداختند.
رجوع به اين سوابق و مراجع ، راهنمايي سودمند جهت آغاز به تدوين مباني نظري مرتبط با اين زمينه خواهد بود. در ادامه با معرفي نمونه هايي از بناهاي برپا شده در بافت هاي تاريخي دسته بندي مشخصي از آن ها ارائه خواهد شد و نتيجه گيري از مجموعه مطالب طرح شده پايان بخش مندرجات اين نوشتار خواهد بود.
پيشينه
طرح مباني حفاظت و مرمت آثار تاريخي که با انتشار نظريات اوژن ويوله لودو[٢] و جان راسکين [٣] در قرن نوزدهم امکان بروز و ظهوريافت در انتهاي اين سده با نقطه نظرات کاميلوسيت [٤] در خصوص توجه به ويژگي- هاي بافت شهرهاي قرون وسطايي تکامل يافت . پس او يکي از نخستين افرادي که نظريات مدوٌن خود را در مورد ساختارهاي جديد مطرح ميسازد جوانوني[٥] است که بخشي از اين نظريات در فصل سوم منشور آتن [٦] نخستين بار به طرح بناهاي جديد در شهرهاي تاريخي مي پردازد. " کنفرانس توصيه ميکند ساختمان هاي جديد با رعايت ويژگي شهرهايي که بايد در آن ها برپا گردند ساخته شوند و به خصوص اگر محل احداث در مجاورت يادمان هاي باستاني است ، لازم است به محيط اطراف آن ها(حريم ) توجه ويژه اي مبذول شود..." (صمدي١٣٨٣ ص ٤٢٠)
از دست رفتن ارزش هاي فضاي شهري پس از بازسازيهاي سريع جنگ دوم جهاني برخي را بر آن داشت تا در طرح بناهاي جديد در محوطه هاي تاريخي ملاحظاتي را در نظر داشته باشند. تاسيس شوراي بين المللي يادمان ها و محوطه ها(ايکوموس )[٧] درسال ١٩٥٦ و برگزاري کنگره هاي مختلف از جمله کنگره ونيز ١٩٦٤ [٨] به منظور حفاظت از محوطه هاي تاريخي شامل بافت روستاها وشهرهاي تاريخي از آن جمله است .(صمدي ١٣٨٣ ص ٤٠٨) ماده ٦ قطعنامه اين کنگره ، ساخت و سازهاي جديد را که به تخريب يا اصلاحي در رابطه با حجم و رنگ محوطه تاريخي بيانجامد مجاز نميداند. (صمدي١٣٨٣ ص ٤٢٦ و حبيبي١٣٨٤ص ١٣٦) به تدريج نظريه پردازان و متفکران معاصر معماري و شهرسازي در دهه هاي ٦٠و ٧٠ قرن بيستم ، نظرياتي
را ترويج نمودند که بناهاي معاصر عامل ناهمگوني محيط شهري تلقي ميشد.[٩] انتشار کتاب "معماري زمينه - گرا"(Architecture in context) در سال ١٩٨٠ از جمله اين موارد است که به نمونه هاي مختلفي از نحوه برخورد با محيط ساخته شده ميپردازد. در سال ١٩٨٣ در شهر رم اجلاس مشترکي توسط ايکروم [١٠] و ايکوموس با همکاري " بخش ميراث فرهنگي يونسکو " برگزار و نتايج حاصل در سال ١٩٩٣ به شکل رهنمودهايي براي محوطه هاي ميراث فرهنگي منتشر شد که در فصل نهم آن نخستين بار واژه " بناهاي ميان افزا (Infill Buildings)" مطرح و ويژگيهاي آن بر شمرده شد. (فيلدن و يوکيلتو ١٩٩٣ ص ٣١)
در ايران نيز متفکرين و نظريه پردازان به موازات اين حرکت ها به ويژه از سال هاي پاياني دهه ٤٠ به اين سو در پي ترويج نظريات خود در اين خصوص بوده اند که حاصل نشست ها و کنگره هاي مختلف داخلي بوده و بعدها در دوره هاي آموزش دانشگاهي پيگيري شده است [١١] .
نگرش ها :
نگرش هاي مختلفي نسبت به طرح و احداث بناهاي ميان افزا در بافت هاي تاريخي شکل گرفته است . از بيتفاوتي مدرنيسم نسبت به زمينه تاريخي گرفته تا تقليد و نمونه برداري محض ، طيفي نسبتاً وسيع را ميتوان جستجو کرد. تصورات نادرست عالمان و فلاسفه مدرنيته که در قرن هجدهم ، گذشته را کاملاً نفي ، سنت را زندان و آينده را آينده علم ، سلامت ، انوشگي و رفاه بشر( داوري اردکاني ١٣٨٦، ص ١٦٠) ميدانستند. برخي از سردمداران معماري مدرن در قرن اخيرروحيه گريزان از قوانين هزار ساله سنت ها را براي کشاندن تمدن به سوي ماجراهاي ناشناخته مورد ستايش قرار ميدادند. (فرح زا١٣٨٨، ص ٦٩) در همين زمان فلاسفه و عالمان بسياري به مخالفت پرداخته و عليه اين نگرش برخاستند.[١٢]در مقابل اين سنت ستيزي افرادي هم با تقليد محض از گذشته و بدون هيچ دخل و تصرفي به طرح و احداث بناهاي مشابه نمونه هاي گذشته ميپرداختند. اين نحوه برخورد نيز به مخدوش شدن اصالت هاي تاريخي ميانجاميد به گونه اي که ماده ٧٠ قطعنامه آتن به تصريح چنين بيان مي- دارد:
"به کاربردن سبک هاي گذشته در ساختمان هاي جديد واقع در محوطه هاي تاريخي به اتکاي ادعاهاي زيباشناسانه ، به عواقب ناميموني منجر ميشود. به هيچ صورت نبايد اجازه داد که اين عادت تداوم يابد." (حبيبي١٣٨٤ص ١٣٢) نتايج حاصله از اين تجربيات در سال هاي اخير به صورت رهنمودهايي براي مديريت ميراث جهاني، توصيه به طرح بناهاي ميان افزا در فضاهاي خالي يا مخروبه در بافت تاريخي دارد. اين رهنمودها بر بيان و القاء روح زمان حاضر در طرح اين بناها و در عين حال عنايت به زمينه تاريخي که بنا در آن استقرار يافته تاکيد دارند. (فيلدن و يوکيلتو١٩٩٣،ص ٣١)
دستورالعمل ها
دستورالعمل هاي کلي براي طرح بناهاي ميان افزا(همان ،ص ٣٢) عبارتند از:
. ريتمي که هماهنگ با ريتم هاي شهري و هماهنگ با الگوي ريخت شناسي بافت اطراف باشد.
. حجمي که در توازن با زمينه خود قرار داشته باشد.
. تبعيت از خط لبه خيابان و عقب نشينيهاي آن
. سيلوئت (خط آسمان ) بناي جديد به سيلوئت و شخصيت محلي احترام بگذارد
. به کارگيري مواد و مصالح سنتي يا متناسب با مواد و مصالح سنتي
. پنجره ها و بازشوهايي که از نظر شخصيت ، مشابه با ديوار و پنجره هاي بناهاي نمونه در همان
منطقه باشد.
. کيفيت بالا از نظر طرح واجرا
با اين اوصاف ملاحظه مي شود که حضورسازه هاي نوين در بافت هاي کهن تداوم بخش حيات تاريخي آن ها بوده وکاربرد دستاوردهاي زمان حاضر در طرح اين بناها روند رو به رشد و تکامل بافت را غنا ميبخشد.
روش ها :
طيف گسترده اي از روش هاي برخورد طراحان با زمينه هاي تاريخي در ارتباط با مباني نظري و فلسفي ايشان ملاحظه ميشود. به جهت درک بهتر از نظر طراحان دسته بندي کلي زير با درج نمونه ها ارائه ميشود:
. تقليد(imitation): در اين روش جزئيات بناهاي موجود نمونه برداري شده و تقريباً همه اجزاء آن مطابق با نمونه هاي قديمي ساخته ميشود. با وجود احترام خاصي که در اين نحوه مواجهه با بافت اطراف ديده ميشود اين اقدام در آينده موجب ابهاماتي براي محققان خواهد شد و اصالت آثار با ارزش را دچار خدشه خواهد نمود.
. الگوبرداري(pattern): هرچند اين روش به ظاهر مشابهت هايي با روش قبل دارد اما در اين روش طراح با مطالعه عميق در محيط از اشکال ، تناسبات و ابعاد بناهاي مجاور الگوبرداري کرده و با کاربرد فناوريهاي عصر حاضر به طرح بنا ميپردازد.
. ناسازگار و ناهمگون (zero degree): در اين دسته از بناها طراح بدون هيچ گونه توجهي به محيط اطراف ، مبادرت به طرح و ساخت بنايي کاملاً ناسازگار با بافت نموده و سيماي موزون محيط را مخدوش نموده است . حجم بزرگ برخي از اين بناها تعادل طبيعي و ريزاقليم حاکم بر مجموعه بناها را با ممانعت از وزش باد و سايه اندازي بر هم ميزنند.
. خنثي و کم اثر(Neutre) : اين نمونه بناها ضمن ارائه فناوري هاي نوين حداقل تاثير را در محيط داشته و با حجمي ساده و متناسب با استفاده از شيشه و آينه کمترين نمود را دارند. انعکاس تصوير بناهاي اطراف در نماي آينه اي برخي از اين بنا بر اهميت محيط تاکيد دارد.
. ناپيدا(Hidden): برخي طراحان با پنهان نمودن بخشي از بنا يا کل آن ، حداقل حضور در محيط را سر لوحه کار خود قرار داده و با ساخت بنا در ترازهاي پائين تر از محوطه ، چشم انداز بافت را کاملاً حفظ نموده اند .
حفظ نما(Fasadism): در اين روش با حفظ پوسته بيروني بنا، بخش داخلي را تخريب و به نوسازي آن ميپردازند. با اين کار توازن و هماهنگي موجود در سيماي شهري پايدار باقي ميماند. در مواردي حجم عملکرد اعطائي به بنا از ظرفيت هاي بافت فراتر رفته و دشواريهايي از جمله تراکم غيرمتعارف را به دنبال دارد.
. نمايشي و ناپايدار(Exhibitive): احداث پرده اي نمايشي در نماي بيروني ساختمان و در مجاورت ديگر بناها، روشي است که با القاي حس ناپايداري بنا تلاش در جهت کاهش تاثير بر بافت
اطراف دارد. تضاد حاصل از اين همجواري، سبب توجه بيشتر به بناهاي تاريخي ميگردد.
. تضاد(contrast): تعمٌد طراح در خلق بنايي انديشيده ، امٌا در تضاد با محيط اطراف ، ضمن انعکاس روح زمان حاضر، موجبات توجه بيشتر به بناهاي هم جوار را فراهم ميآورد. گاهي بيان فناورانه برخي از اين ساختمان ها با روح جاري در فضاي بافت هاي تاريخي سنخيت ندارد.
. مرکب : برخي طراحان با تلفيق و ترکيب برخي از روش هاي موصوف مبادرت به طرح بناهاي ميان افزا نموده اند.
جمع بندي