بخشی از مقاله
چکیده
یکی از مهمترین چالشهای سازمانهای پروژه محور، سنجش میزان موفقیت پروژهها است، تحویل پروژه مطابق برنامه زمانبندی و بودجه پیش بینی شده و کیفیت مورد انتظار هرچند از اهمیت بالایی برخوردار میباشد ولی قضاوت در مورد موفقیت پروژه بدون درنظرگرفتن منافع پروژه نتیجه درستی به دنبال نخواهد داشت. هدف از نگارش این مقاله بیان تأثیر بکارگیری توأمان مدیریت منافع و مدیریت پروژه بر موفقیت پروژههای عمرانی میباشد، از نظر روش شناسی، تحقیق حاضر توصیفی وپیمایشی است. روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق میدانی و ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه استاندارد است. جامعه آماری این تحقیق پروژههای عمرانی در آذربایجان شرقی میباشد که حجم نمونه مناسب با استفاده از جدول مورگان 132بدست آمده است، تعداد137 پرسشنامه معتبر جمع آوری و درنهایت با روش معادلات ساختاری - Smart PLSحداقل مربعات جزیی - مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان داده است که بکارگیری توأمان مدیریت پروژه و مدیریت منافع به مراتب تأثیر بیشتری از کاربرد تک به تک آنهامخصوصاً مدیریت پروژه بر موفقیت پروژهها دارد. در این تحقیق پیشنهاد شد که بکارگیری مدیریت پروژه ومدیریت منافع به صورت توأمان یک بخش حائزاهمیت برای سازمانهای پروژه محور مخصوصاً مجری پروژههای عمرانی خواهد بود.
کلمات کلیدی: مدیریت منافع، مدیریت پروژه، موفقیت پروژه، پروژه های عمرانی.
1. مقدمه
یک پروژه مجموعهای از فعالیت ها با یک نقطه شروع و پایان مشخص است که هدف مشخصی را دنبال میکند و از مجموعهای از منابع معین شده استفاده میکند[1] تحویل محصول پروژه درزمان پیش بینی شده و با بودجه تخصیصی دغدغه اصلی برای مدیران پروژه در فاصله سالهای1960 تا 1980 بود.[2] در حقیقت برای قضاوت در مورد موفقیت پروژه استناد به مثلث طلایی - زمان، هزینه، محدوده - کافی نخواهد بود.[3] به همین دلیل مدیریت منافع پروژه به عنوان فکر جدید به وسیله دانشگاهیان و متخصصان برای بکاربردن مناسب عواملی که برای تحقق بخشیدن به منافع پروژهها مورد نیاز هستند و چگونگی انجام این کار شکل گرفت.[4] از مدیریت منافع گاهی اوقات مدیریت تحقق منافع نام برده میشود، چارچوبیکه قبلاً با هدف افزایش موفقیت پروژههای فناوری اطلاعات - - IT مورداستفاده قرار میگرفت.[3] هماکنون در حال گسترش به دیگر صنایع میباشد.[4] پروژه های عمرانی می تواند یکی از مهمترین این صنایع باشد. به جهت اینکه طرحهای عمرانی به عنوان نبض اقتصاد جامعه، سرمایههای هنگفتی به خود اختصاص داده و باعث رشد اقتصادی جامعه میشوند، سنجش معیار موفقیت این پروژهها براساس سه آیتم زمان، هزینه و محدوده بدون در نظر گرفتن منافع کلان پروژهها مورد پذیرش نخواهد بود. سیر مدیریت منافع از یک نام برای مدیریت فعال به تحقق منافع پیش بینی شده پیشرفت کرده است به طوری که چارچوب مدیریت منافع فعال - - ABM به نقطهای رسیده است که در بعضی از کشورها مثل بریتانیا یک استاندارد دولتی شده است.[5] لین و پروان - [6] - 2003 درتحقیقات خود پی بردند مدل فرایندکرانفیلدکه بوسیله وارد و همکاران - [7] - 1996 معرفی شد، بخش قابل توجهی از بزرگترین سازمانها در استرالیا به طور رسمی یا غیررسمی استفاده از آن را درمیان خود پذیرفتهاند. مدل فرایند کرانفیلد استدلال میکند که مدیریت منافع یک فرایند پیوسته است و نباید بصورت واحد و تکی بر پروژهها تحمیل شود. منافع پروژه که می تواند بوسیله شاخصهای کلیدی عملکرد - - KPI منعکس شود، میتواند مالی یا غیرمالی باشد .[3] شاخصهای کلیدی عملکرد - - KPI یا شاخصهای کلیدی موفقیت به سازمانها کمک میکنند تا پیشرفتشان را به سوی اهداف مورد نظر تعریف و اندازهگیری کنند.
از موفقیت میتوان در برخی سطوح عملیاتی، به دستاوردهای دورهای تعبیر کرد و گاهی اوقات موفقیت از جنبه پیشرفت به سمت اهداف استراتژیک بیان میشود. مشکلات و موانع به وجود آمده برای سازمانها و شرکت هایی که در راستای اهداف مدیریت پروژه های خود از استراتژی های موجود در برنامه ریزی استراتژیک به صورت ناصحیح استفاده می کنند باعث شده است که بکارگیری صحیح مدیریت تغییر در مواقع خاص که یکی از استراتژی های برنامه ریزی استراتژیک می باشد در مدیریت پروژه مدنظر قرار گیرد. که میتوان مدیریت تغییر را به نحو شایسته جهت مدیریت هر چه بهتر پروژه ها بکار برد.[8] بازتاب موفقیت پروژههای عمرانی درحوزه طرحهای عمرانی دولتی رضایتمندی جامعه و نشان دهنده کارایی و اثربخشی مدیریت بخش دولتی بوده و در بخش خصوصی بازگشت سرمایه و کسب سود از سرمایه گذاری صورت گرفته به همراه برآورده کردن نیاز بخشی از جامعه به عنوان ذینفعان پروژهها خواهد بود. استراتژیهای سازمانها، بنگاهها، شهرداریها، دولتها و... که به تغییر منجر میشوند، معمولاً نیاز به توسعه پروژهها، به عنوان مثال پروژههای فناوری اطلاعات، سرمایهگذاری، عمران شهری، احداث زیرساختها و... دارند، با این حال سازمانها حتی اگر از تکنیکهای مدیریت پروژه و مدیریت برنامهریزی استفاده کنند موفق به اجرای استراتژیهای خود نمیشوند. مدیریت تحقق منافع مجموعهای از فرآیندهای سازمانی است که برای پرکردن خلا بین برنامهریزی و اجرای استراتژی بکارگرفته میشود. براین اساس و بنابه ضرورت ایجاد شده، ما در این پژوهش تأثیر بکارگیری توأمان مدیریت منافع و مدیریت پروژه بر موفقیت پروژههای عمرانی را مورد بررسی قرار دادهایم.
.2 مبانی نظری تحقیق
.1,2 مدیریت منافع
مدیریت منافع بخش مهمی از توسعه مدیریت پروژه در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم بوده است، زیرا تلاش شده است که پیوند پروژههای فردی و مدیریت تغییرات را با استراتژیهای سازمانی بیشتر مرتبط سازد. و تمرکز از ایجاد محصول به ایجاد ارزش نقل مکان کند.[9] شواهد رو به رشدی وجود دارد که استفاده از شیوههای مدیریت منافع موجب افزایش احتمال دستیابی پروژهها به اهداف سازمانی میشود.[10] چارچوب مفهومی که در پروژه مورد استفاده قرار میگیرد، نشان میدهد که چگونه میتوان با ایجاد هماهنگی ذینفعان در پروژه منافع فراوانی در زمینه توسعه پایدار ایجاد کرد، ایجاد هماهنگی منافع توسعه پایدار یک فرایند شکل دادن به منافع است.[11] پروژههایی که در آن مدیران خط به عنوان مدیران منافع پروژه در تیم پروژه منصوب میشوند، راه را برای تحقق بخشیدن به منافع پروژه هموار میکنند، چرا که این مدیران منافع پروژه میتوانند پیاده سازی و پیروی از نتایج پروژه را تضمین کنند - یا حداقل آن را حمایت کنند - .[12]
مدیریت منافع اجازه میدهد که اسپانسر اطلاعات صحیح را برای مطالعات حیاتی سرمایهگذاری داشته باشد و راه را به وضوح برای ارائه منافع مورد انتظار نشان میدهد .[13] وارد ودانیل - 2006 - مدیریت منافع را به این شرح تعریف کردند: "فرایند سازماندهی و مدیریت به طوری که منافع بالقوه ناشی از بکاربردن IS/IT - سیستم های اطلاعاتی/ فناوری اطلاعات - عملاً تحقق یابند." برپایه تعریف قبلی منافع پروژه و تعریف وارد و دانیل، بادوی - - 2016 مدیریت منافع پروژه را به این شرح تعریف میکند:"شروع، طرح ریزی، سازماندهی، اجرا، کنترل، گذار و پشتیبانی تغییر در سازمان و عواقب تحمیلی آن توسط مکانیزمهای مدیریت پروژه برای تحقق مزایای از پیش تعریف شده پروژه." منافع میتوانند محسوس و نامحسوس باشند - قابل و غیرقابل اندازهگیری باشند - درحالیکه منافع مالی میتوانند قبل از شروع یک پروژه اندازهگیری و تخمین زده شوند، منافع غیرمالی ممکن است هم قابل سنجش - مثل میزان نقص - یا غیرقابل سنجش - شهرت بازار سازمان - باشند.[3] چارچوب مفهومی که در پروژه مورد استفاده قرار میگیرد، نشان میدهد که چگونه میتوان با ایجاد هماهنگی ذینفعان در پروژه منافع فراوانی در زمینه توسعه پایدار ایجاد کرد، ایجاد هماهنگی منافع توسعه پایدار یک فرایند شکل دادن به منافع است.[11]
بداوی - - 2016 مطابق شکل 1 به منظور درک رابطه بین مدیریت پروژه و مدیریت منافع یا بین فرایند مدیریت پروژه و استتنتاج کردن منافع از آن ، یک چارچوب مبتنی بر حاکمیت در پژوهش خود برای تمایز بین دو فرایند ارائه کرده است.
شکل-1 رابطه بین مدیریت پروژه و مدیریت منافع - منبع - [3] Badewi