بخشی از مقاله
چکیده
مثنوی همای و همایون خواجو از جمله زیباترین آثار اوست و از زیباترین نمونههای منظوم ادب غنایی در زبان فارسی به شمار می رود. این منظومه از جهات بسیار مورد بررسی قرار گرفته، اما کاتارسیس یا پالایش روحی در این اثر بررسی نشده است. در این مقاله سعی شده تا تأثیر عناصر داستانی در شکل گیری تعداد 13 مورد کاتارسیس در همای و همایون بررسی شود. به کاربردن عناصر داستان به شکل خاص خود همچون درونمایه وصل و هجر، بن مایه شخصیّت، لحن ادبی، رأی ابتکاری، زوایه دانای کل و دیگر عناصر داستانی منجر به ایجاد اثری در زبان و ادب فارسی شده است که درمیان آثار منظوم غنایی برجسته شده است. نقش این عناصر در شکل گیری کاتارسیس بسته به هنر خواجو است که به خوبی توانسته از این عناصر در زیباترین شکل ممکن جهت تأثیر گذاری بر روان مخاطب خود بهره ببردبا.توجّه به غنایی بودن ماهیت این اثر، میزان تأثیرگذاری آن بر مخاطب قابل توجّه است.
کلیدواژهها: کاتارسیس، خواجو، همای و همایون، عناصر داستانی.
مقدمه
خواجوی کرمانی شاعر قرن هشتم هجری در سرودن خمسه خود به نظامی نظر داشته است و کارهای او را پیش روی خود دیده است. وی از نظامی با احترام یاد می کند و یکی از شاعرانی است که به تقلید از نظامی پرداختهامّااند، اقبال و موفّقیّت خواجو، بیش از سایر مقلّدین است تا جایی دست به ابتکار زده است که صاحب سبک محسوب میگردد.
»خواجو، از دوره شباب تا هنگام رحلت به خلق آثار مختلف در نظم و نثر مشغول بوده است و مجموعه ابیاتش نزدیک به سی و دو هزار بیت است و از جمله شاعرانی است که به هنگام حیات دیوان او جمع آوری شده است.
از منظومههای خمسه خواجو و زیباترین آنها، مثنوی همای و همایون است که در مضمونی عاشقانه شرح عشق همای و همایون را حکایت میکند، با عناصری شبیه به سایر منظومههای غنایی شکل میگیرد و در زمره آثار غنایی زبان فارسی در میآید. »این منظومه، به بحر متقارب و بر وزن اسکندرنامه حکیم نظامی به نظم درآمده است. نظم این مثنوی، به دلیل سفرهای طولانی 12 سال طول کشید. همای و همایون افسانهای عشقی است و 4407 بیت دارد. - هر اثر ادبی بر مخاطب خود تأثیر خواهد گذاشت و همای و همایون از این قاعده مستثنی نمیباشدتمام. همّت شاعر بر این است
که بر مخاطب خود اثری بگذارد. خواجو از شاعرانی است که توانسته مخاطب خود را به سمت خود جلب نماید. و او را به کاتارسیس برساند تا روان مخاطب به پالایش برسد و با همذات پنداری با شخصیتهای داستان به نقطه مشترک ذهنی دست یابد.
کاتارسیس یا پالایش روحی که به آن سبک شدگی روح هم گفته شده است، مقولهای است که پرداختن به آن در آثار ادبی مورد توجّه چندانی قرار نگرفته است، از این اصطلاح ادبی تعاریف گوناگونی ارائه شده است که به آنها اشاره میشود. »تطهیر و تزکیه ترجمه واژه یونانی کاتارسیس - - catharsis است که از اصطلاحات مشهور نقد ادبی است و در زبانهای اروپایی به - purgation - و - purification - ترجمه شده است. کاتارسیس را میتوان سبک شدگی هم ترجمه کرد؛ زیرا غرض از آن این است که بیننده بعد از دیدن تراژدی از این که خود دچار چنان سرنوشت فجیعی نشده است احساس سبکی کنددر. تراژدی معمولاً قهرمان میمیرد و این مرگ دلخراش باعث کاتارسیس میشود. عناصر به کار رفته در کاتارسیس همای و همایون با فراوانی آنها در جدول ذیل آمده است که در ادامه تحلیل میشود.
درونمایه: فکرمسلّط بر هر اثر را درونمایه میگویند »درونمایه که در زبان انگلیسی به صورت - Theme - کاربرد دارد، در زبان فارسی به شکلهای دیگری مانند مضمون و تم هم دیده میشود. درونمایه از دو بخش درون به معنای داخل و میان و مایه به معنای اصل و بن هر چیز تشکیل شده است که در مجموع به معنی اصل درونی هر چیز است مضمون نیز در لغت به معنی در میان گرفته شده و آنچه از کلام و عبارت فهمیده میشود، آمده است. - « داد، - 131 :1375 درونمایه، مضمون یا تم، فکر اصلی و مسلط هر اثر ادبی است. خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و وضعیت و موقعیتهای داستان را به هم پیوند میدهد. به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند. و به همین جهت است که میگویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسندهاش را نشان میدهد. - همای و همایون، منظومهای غنایی است که شرح عشق بین همای و همایون است، منظومهای غنایی معمولاً درونمایه وصل و هجر دارند و همای و همایون همچون دیگر منظومه غنایی وی؛ گل و نوروز؛ با این درونمایه سروده شده است. تأثیر این منظومه همچون سایر منظومه ها با این درونمایه، بر روان مخاطب بسیار است. درهمای و همایون، درونمایه یکسان است که به دلیل وحدت موضوع، درونمایه نیز یکدست و واحد آمده است.
در عاشق شدن همای بر نقش همایون
همای اندر آن نقش حیران بماند برآن صورت از دیده گوهر فشاند
چنان از می عشق سرمست شد که از پا در افتاد و از دست شد
سهی سروش از دردرآمد چو باد چو خورشید بر خاک راه اوفتاد
به گوشش فرو رفت فرخ سروش که از دست دادی دل و دین و هوش
به یاد آمدش صورت دلربا گهر ریخت از جزع بر کهربا
به ناکام بر پشت مرکب نشست به خون جگر شسته از خویش دست
در اندیشه کآیا چه پیش آیدم اگرجان برآید کنون شایدم
شب فرقتش چون به پایان برم زدریای عشقش کجا جان برم
زمانه به هر صورتم خون خورد از این صورتم تا چه نقش آورد
از این گونه می گفت و خون می گریست چه گویم که هر لحظه چون می گریست
همانطور که مشاهده میشود، طبق الگویی که داستانهای غنایی دارند، این داستان نیز از دورنمایه وصل و هجر بهره گرفته است. توصیف زیبایی که شاعر از صحنه فراق این دو دارد، مخاطب را مورد تأثیر خود قرار میدهد.
در عاشق شدن همایون بر همای
همایون چو آن لاله رخ را بدید چو لاله دل خسته در خون کشید
رخش دید و از دل درآتش فتاد چو شمع از غمش دل بر آتش نهاد
ز باغ رخش برگ خیری برست به خون جگر برگ خیری نبست
سهی سروش از غم چو چنبر بماند چو سرو سهی دست بر سر بماند