بخشی از مقاله
تأملی بر نقش جنسیت در سبک مدیریت بدن زنان و مردان
چکیده؛
بدن آدمی مجموعهای از تواناییها و محدودیتها را شامل میشود و در همه مقاطع زندگی، تحت تأثیر اقتضائات فرهنگی اجتماعی جامعهای است که در آن به سر میبرد. برخی از جامعه شناسان، با استناد بر آمیختگی زیاد جسمانیت انسان با مؤلفههای فرهنگی اجتماعی، بدن را یک سازه اجتماعی دانستهاند. این مقاله به بررسی نظری مفاهیم مطرح در حوزه جامعه شناسی بدن پرداخته است. از آنجا که مدیریت بدن و کنترل آن در این مقاله از رهگذر جنسیت در نظر گرفته شده است، با بیان نتایج برخی تحقیقات بر آنیم تا نشان دهیم این متغیر( جنسیت)، عامل تعیینکنندهای در مدیریت بدن است. به این معنا که با وجود عوامل مختلف فرهنگی و اجتماعی برای مدیریت بدن، جنسیت به عنوان زیربنای این مسئله عمل میکند. شیوههای تغییر بدن فقط بر مبنای متغیر جنسیت به وجود نمیآیند، اما جنسیت میتواند به عنوان عرصهای مهم برای روابط بدنهای و درگیری و تغییرات آن ها فهم شود. ویژگیهای ظاهری برای زنان بیشتر اهمیت دارد چرا که تصور میکنند چهره و بدنها زیباتر میتواند آنها را در دستیابی به اهداف و ایده آل های اقتصادی و اجتماعی خود یاری رساند. در واقع زنان با نوعی دید ابزاری به بدنهای خود مینگرند که مردان نیز در شکلگیری این انتظارات نقش مؤثری دارند. تمام این عوامل بر جنسیت عرضه میشوند تا زنان و مردان بدنهای خود را با شیوههایی که میخواهند تعریف و بازنمایی کنند.
کلیدواژگان: جامعهشناسی بدن، مدیریت بدن، زنان، جنسیت، بازنمایی خود، نگرش
مقدمه؛
جامعهپذیری جنسیتی به فرآیندی اطلاق میشود که افراد از طریق آن صفات و ویژگی های جنسیتی شده را فراگرفته و خود را درک میکنند. از این طریق افراد یاد میگیرند که جامعه آنها از مردان و زنان چه انتظاراتی دارد. حتی اگر این انتظارات کاملاً مشخص نباشد، مردم در مییابند که تا اندازهای در قبال آنها پاسخگو خواهند بود (سفیری و ایمانیان،.(1388:20 جنسیت مهم است چون هویت و خلق و خوی رفتاری افراد را میسازد. جنسیت در نحوه نگرش افراد به خود، شیوههای
رفتاری و چگونگی مشاهده دیگران دخالت میکند؛ جنسیت در شکل دادن به کنش های متقابل مهم است.
گیدنز(2003) 1 جامعهشناس معاصر معتقد است زنان بهویژه بر اساس ویژگیهای جسمانیشان مورد قضاوت قرار میگیرند و احساس شرمساری به بدنشان رابطه مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد (احمد نیا، .(1384:4 این ادعا اهمیت مطرح شدن مفهوم جنسیت را در بررسیهای کنشهای اجتماعی زنان و مردان بیش از پیش شاخص میسازد.
وقتی فهرستی از چیزهایی که مردان و زنان را افتراق میدهد در نظر بگیریم موردی که همیشه و بدون استثنا درباره تنها یک جنسیت صدق میکند موجود نیست. این ادعا بنا به عقیده کسلر2 و مککنا3 مؤید این واقعیت است که تمایزات جنسی بر پایه هیچ ویژگی عینی بنا نشده بل برساختههای اجتماعی هستند؛ به عبارتی جنسیت پایه تمایزاتی است که از دیرباز بر اساس جنس بنا شده است (اباذری، .(1387:30 زنان و مردان هر کدام در بازنمایی بدنهای خویش الگوهای کنشی خود را اعمال می کنند. به عبارتی مدیریت و کنترل بدن با توجه به جنسیت در هر جامعهای متمایز میشوند و زنان و مردان از الگوهایی که اجتماع به جنسیت هر کدام آنها اختصاص داده است پیروی میکنند. برای مثال زنان متمایل به انجام جراحیهای زیبایی سینه، پستان هستند و مردان ترجیح میدهند اندامی عضلانی داشته باشند و این نوع از بدن را به نمایش بگذارند.
دوگانه ذهن، بدن و سوژه، ابژه در قلب بحث و تجزیه و تحلیلهای از بدن در جهان اجتماعی است . این دوگانهها برای فهم اینکه چگونه بدنها اندیشهای معاصر هستند و بنیانهای نظری بدن و کارکرد فاعل شناسا را بنا مینهند، دلالت دارند از همین رو است که مفهوم کار بدن منجر به توسعه جامعهشناسی بدن میشود (گیملین4،(2007 و میتواند بهعنوان عملی انجام شده بر روی بدن خود که مرتبط به تغییرات زیباییشناسی یا حفظ و نگهداری بدن است، فهمیده شود (گیملین 2007، شیلینگ5،.(2003
پس از عصر روشنگری، امکان محک باورها با سنگ خرد مهیا شد و دوئالیسم ذهن و جسم زیر سؤال رفت و بدن وارد گفتمان جدیدی شد که واجد ارزش و احترام شد. به بیان کروسلی1، انسانها همان بدنهایشان هستند، جدا از بدن ذهنی وجود ندارد. مفهوم بدن چنان با تعاریف ذهنی ما از هویت خویشتن آمیخته است که معمولاً هنگامی که ناخودآگاه از خود سخن میگوییم کلیت ذهنی و جسمی خویش را به طور توأمان در نظر داریم (اباذری،.(1387:26
بیان مسئله؛
در سال های اخیر بدن انسان به عنوان یک موضوع مهم مورد مطالعه جامعه شناسان معاصر قرار گرفته است. اهمیت بدن نه تنها در تحقیقات تجربی، بلکه در تئوری پردازیهای جامعهشناختی آشکار شده است. در میان جامعهشناسان پیشین، تنها »زیمل « و »وبلن« و بعدها »مارسل موس« و »مید« به میزان زیادی علاقهمند به بررسی این موضوع بودند. این دغدغه خاطر، امروزه در حوزه »جامعهشناسی بدن« قابل پیگیری است. زیبایی و صورت تا آنجا که تجربه و تحقیقات علمی نشان میدهد نماد و نشانه قدرتمندی »خود« هستند »برایان ترنر« بر این باور است که بدن در نظام های اجتماعی مدرن زمینه اصلی فعالیت فرهنگی و سیاسی گردیده است. ف
صنعت زیبایی، ضمن ارائه دانش و مهارتهای ویژه به کارفرمایان و اشخاص به اهـــمیت رو به رشد آن دسته از اشکال اجتماعی هویت بدنی که از نظر اجتماعی پذیرفته شده هستند، دامن میزند (ویلینگتون2،.(2001:933
تغییر بدن یا مدیریت بدن به عنوان یک عنصر تعیین کننده از روشی است که بدن در جوامع صنعتی غربی تجربه و استدلال شده است و مربوط به فرهنگ مصرف کننده و زمینههای نئولیبرالی است که در آن افراد به طور فزایندهای به رسیدگی به سلامت و تندرستی خود بهواسطه دامنهای از رسوم و شیوهها تشویق میشوند (کرافورد3، 1987، فدرستون2010 4، مور5،2010 به نقل از کوفی،.(2013:12
گیدنز بر این باور است که شیوههای تغییر بدن در رویکردهای جامعهشناختی به عنوان بخشی از پروژه بدن در ارتباط با پروژه فرد گرایی مدرن غربی، »هویت خود«، مفهوم سازی شدهاند. این موضوع در چند دهه اخیر در کشور ما نیز مطرح شده است. کنترل بدن به واسطه اعمال تغییراتی همچون جراحیهای زیبایی و استفاده از لوازم آرایش برای ترسیم بدن مطلوب مورد نظر فرد، تبدیل به موضوع با اهمیت و قابلتوجهی نزد کنشگران
اجتماعی، نهادها و مؤسسات مربوطه شده است. کشور ما به عنوان کشوری در حال گذار و توسعه و با جمعیت جوان پیش رو روزانه شاهد شکلگیری الگوهای جدید مدیریت بدن و بازنمایی آن است. توجه به بدن و آرایش آن زمانی تبدیل به مسئله میشود که آمار آن چشمگیر و سؤال برانگیز میشود.
زیبایی از آن دست مفاهیمی است که ماهیت سهل و ممتنع دارد. از یک طرف تصور بر این است که عموم افراد از آن درک معینی دارند و از طرف دیگر ارائه تعریف واحدی از آن به قدری دشوار است که متفکری همچون افلاطون آن را در ردهی مسائل طراز اولی به حساب میآورد که حل آن میتواند گره از کار بسیاری از دیگر پرسشهای پیش روی انسان در ارتباط با خود او و طبیعت بگشاید. از همین رو است که از آن زمان تا به امروز دست یافتن به تعریف جامع و مانع از زیبایی مورد توجه بسیاری از فلاسفه بوده است؛ اما به نظر نمیرسد چنین توافقی در نهایت حاصل شده باشد (احمدی،:1380 صفحات متعدد).
بررسی علل گرایش به مدیریت بدن، در میان زنان از دو جنبه نظری و کاربردی حائز اهمیت است؛ یعنی هم تحقیقی بنیادی است و موجب شناخت بیشتر ابعاد این موضوع میشود و هم تحقیقی کاربردی است که میتوان با شناخت متغیرهای مؤثر بر گرایش به مصرف، از نتایج به دست آمده، آگاهی بیشتری در مورد این موضوع در میان اقشار جامعه ایجاد کرد و همچنین در برنامهریزیها و سیاستگذاریها استفاده کرد. اهمیت بررسی این موضوع به اندازه یافتن راهکارهای موجود برای تبیین آن است. گافمن1 بر این نکته تأکید میکند که بین »خود اجتماعی« و یا هویت اجتماعی با خودِ» واقعی« فاصله وجود دارد. وی برداشت از »خود« را با رهیافت نمایشی تشریح می کند. گافمن با رویکرد نمایشی خود، نقشهای اجتماعی و موقعیتهای اجتماعی را تنها نمایشهایی میبیند که در زندگی روزمره اجرا می شوند. به عقیده او، خودِ«» افراد بهوسیله نقشهایی که در این موقعیتها اجرا می کنند، شکل می گیرد و معنا مییابد . گافمن ضمن استفاده از مفهوم »خود« تا اندازه زیادی به بدن فرد اشاره دارد. از دید او، عاملان بدنی یا جسمی نیز رأی جمعکنهایی هستند که با توسل به همه روشهای علامتدهی اجتماعی، سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند. این عاملان بدنی، »معرف های تجسد یافته منش و منزلتاند« که میتوانند توسط دیگر کنشگران مورد تفسیر قرار گیرند (لوپز و اسکات، 1385:155 به نقل از اباذری،.(1387
توجه به جمعیت قابل توجه دختران و زنان در سطوح اجتماعی، اهمیت پیامدهای مختلف این موضوع در عرصه عمومی جامعه ایران و گسترش مصرفی شدن از جمله ضرورتها و اهمیت پرداختن به این دست موضوعات است. تفسیر نتایج تحقیق میتواند در جهت یافتن الگوهای ذهنی زنان برای بازتعریف زیبایی به ما کمک کند. اهمیت این موضوع تا جایی است که نیاز مبرمی به انجام تحقیقات متعددی در بررسی زمینههای ظهور و بررسی ابعاد آن در جامعه در حال گذار ایران، احساس میشود. علاوه بر این، در گستره بررسی و تحقیق این موضوع می توان به بازشناسی ملاکهای زیبایی و شناسایی ارزشهای مورد نظر که زنان برای خود در جامعه تعیین کردهاند پرداخت. همچنین بررسی مفهوم مدیریت بدن نزد زنان و بازنمایی تعریف زنان از
زنانگی و بازشناسایی نشانههای تمایز زنان و مفهوم زنانگی نزد زنان و دختران، از دستاوردهای مهم و چالشبرانگیز این بررسیها خواهد بود.
بدن در نظریات جامعهشناختی
کار بدن، شامل طیف وسیعی از اقدامات برای حفظ و یا تغییر در ظاهر بدن است. بدن نه یک بوم خالی و غیر فعال است که بر روی آن ساختارهای اجتماعی خود را تحمیل میکنند و نه یک عامل آزاد بدون، تأثیر ساختارهای اجتماعی و گفتمانها، بهویژه جنسیت، عمل می کند (کوفی1،.(2013:1
تن آدمی مجموعهای از تواناییها و محدودیتها را شامل میشود و در همه مقاطع زندگی، تحت نفوذ اقتضائات فرهنگی اجتماعی جامعهای است که در آن به سر میبرد. برخی از جامعه شناسان، با استناد بر آمیختگی زیاد جسمانیت انسان با مؤلفههای فرهنگی اجتماعی، بدن را یک سازهی اجتماعی دانستهاند. از نظر سازه گرایان اجتماعی، بدن انسان عنصری مادی است که تحت نفوذ رویهها، زمینهها و گفتمانهای اجتماعی شکل میگیرد. برای مثال، مردها از نظر جسمانی از زنها قویتر هستند، چون از دوران نوجوانی تشویق شدهاند در فعالیتهای ورزشی و بازیها شرکت کنند. از اینرو ساختار عضلانی قویتری دارند. همچنین، اگرچه در اغلب موارد توانایی مردها در حمل اجسام سنگین بیش از زنان است، در منطقه موروکو واقع در کوهستان اطلس، زنان بارهای سنگین را در مسافتهای زیاد بر دوش خود حمل میکنند. در نتیجه میتوان گفت، انتظارات اجتماعی در ساختار بدن و قابلیتهایجسمانی آن واقعاً تأثیر میگذارد.
گیدنز کنش را به قدرت مرتبط میسازد یعنی کنشگر توانایی دخل و تصرف در امور را دارد. به بیان صریحتر اگر کنشگر توانایی دخل و تصرف را نداشته باشد، کنشگر نخواهد بود (ریتز،.(1386:602
در ادبیات جامعهشناسی بدن دو نوع اعمال کنترل بر بدن مطرح است؛ یکی حفظ کنترل بر بدن برای بازنمایی خویش در جریان زندگی روزمره که امری حیاتی است و کنترلی درونی شده ایست که خود بر رفتارها و ژستهای بدن خود اعمال میکند. کنترلهای بدنی و تأثیر ناشی از آن بر خویشتن و هویت فرد در عناصر درونی و برونی ریشه دارند (فدرستون و هپورت 2،1991:376 به نقل از اباذری،.( 1387:22 نوع دیگری از کنترل که در ادبیات جناح چپ نقش برجسته دارد، بحث از کنترل بر بدنهای افراد است که با واژههای نظارت و بازبینی به هم آمیخته است. کنترل اجتماعی و کنترل بر بدن به طور موروثی در هم تنیده و با هم مرتبط هستند و متقابلاً یکدیگر را تقویت میکنند. مفهوم نظارت و بازبینی یکی از مفاهیمی است که در ادبیات جامعهشناسی بدن بسیار بدان پرداخته شده است. پدیدارشناسان نیز به اینکه مردم چگونه بدنهای خود را تجربه میکنند و چگونه آنها را بیان می کنند، می پردازند. مفهوم اصلی رویکرد آنهابدنِ زیسته3 است. این مفهوم بدان
معناست که بودن در جهان و آگاهی انسانی تا حد زیادی توسط بدن معین میشود و انسانها نوعی عامل اجتماعی جسم مند است.
چنانچه قرار بر مروری کوتاه بر دیدگاههای اندیشمندان شاخص در حوزهی علوم اجتماعی دربارهی مقولات تصویر از بدن و مدیریت ظاهر جامعهشناسی بدن باشد، میتوان در آثار اندیشمندانی چون وبلن، برگر، گافمن، فوکو، نوربرت الیاس، بوردیو و گیدنز تحقیق و بررسی نمود (برگر و لاکمن4،.(1375:91
مارکس، هر چند به صورت مستقیم در رابطه با مد صحبت نکرده است، لیکن شرایط مادی و اقتصادی را عامل تعیینکننده سبک زندگی اشخاص و رفتار آنها میدانست (ریتزر، (1373:55ل ف
اگر مد را جلوهای از سبک زندگی بدانیم، ماکس وبر1 بر خلاف مارکس2، سبک زندگی را بیش از آنکه بر تولید استوار بداند بر الگوی مصرف استوار میدانست. در نظر وی، مصرف فرآیندی است که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل می شود و بیانکنندهی تفاوت میان گروههای اجتماعی است. تفاوتهایی که فقط ناشی از عوامل اقتصادی نیست. از بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی رفتاری و مصرف،غالباً با گرد آمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوهای ارزشی و ذهنی همراه است (فاضلی، .(1382:27 ف
از دیدگاه کروبر3 ، مد عبارت از تفاوت و تغییر، آن هم تغییری خاص است؛ زیرا در حالی که بسیاری از پدیدارهای اجتماعی بر اثر رشد درونی یا علل بیرونی دگرگون میشوند، مد تغییری بی دلیل و در واقع تغییر برای تغییر است، لیکن به نظر نویسندگان دیگر، نباید این دو جنبه مد را متضاد و جدا از یکدیگر دانست، بلکه باید آنها را به هم پیوند داد و چنانچه فلوگل بیان می کند »غرابت مد« در همین است. مد یک حرکت نیست، بلکه دو حرکت است؛ یکی این که افراد طبقات پایین را سوق میدهد که به افراد طبقه بالا شبیه شوند و دیگر اینکه افراد طبقه بالا را ترغیب میکند که وضع گذشته را رها کنند و نگذارند افراد طبقه پایین به آنها برسند. در مد، میل به همرنگی با دیگران با میل به ممتاز بودن همراه است و میل اخیر عموماً به صورت خودنمایی ظاهر میشود؛ بنابراین از لحاظ روانی مد با نوعی خودنمایی و نیاز به جلب توجه دیگران به خود بستگی دارد، البته به قول فلوگل، باید این نیاز را در بافتی از چشم و همچشمی جنسی و اجتماعی درک کرد. او شکل پوشاک در یک برهه از تاریخ را اینگونه بیان میکندکه میان مد، افکار رایج و هویت زنان رابطه متقابلی وجود دارد. اخیراً نیز بعضی از دانشمندان خاطرنشان کردهاند که در هر دوره تاریخی میان سبک معماری و سبک پوشاک نوعی نزدیکی و خویشاوندی وجود دارد (همان، .(246 وبلن4، پدیده مد را به کمک انگیزشهای اجتماعی رفتار رقابتآمیز تبیین کرد. از نظر او مد مختص طبقه بالای جامعه است که برای کسب درآمد مجبور به انجام کار نیستند. وقتی مد در سطح جامعه توسعه یابد، توسط طبقات پایینتر تقلید میشود. طبقات بالاتر نیز همواره برای حفظ موقعیت اجتماعی خود صور جدیدتری از الگوهای مصرف میآفرینند. »مد روز بودن« معیاری است که طبقه مرفه برای باز تولید جایگاه مسلط خود تعریف می کنند (فاضلی،.(1382:22 وبلن عرضه مد و تجملگرایی را بعد از توسعه اقتصادی در اروپا، بیشتر در حوزه زنان میداند و معتقد است که طبقه ثروتمند، قدرت خود را از طریق زنان خود نمایش میدهند و به همراه توسعه اقتصادی زنان موظف شدند به تدریج به جای رئیس خانواده مصرف کنند. در همین جریان، این اندیشه قوت گرفت که کار تولیدی آشکار، به خصوص برای زنان محترم، تحقیرآمیز است و زنان بیش از مردان طبقه خویش باید به تنآسایی تظاهر کنند. زنان طبقه مرفه باید زینت خانواده خود باشند. به نظر وی، مصرف چشمگیر، تنآسانی و چشمگیر و نمایش چشمگیر، نمادهای بلند پایگی وسایلی هستند که انسانها به کمک آنها میکوشند تا در چشم