بخشی از مقاله
چکیده
هدف از نوشتن این مقاله، بررسی این مسئله است که سبک های فرزندپروری و نوع برخورد والدین باکودکان خود تا چه اندازه در شکل گیری شخصیت روانی- اجتماعی فرزندان تاثیر دارد ، لذا ابتدا به تعریفی از سبک های فرزندپروری و انواع آن با توجه به نظرات و دیدگاه های دانشمندان مختلف در این زمینه و همچنین انواع تیپ های خانواده پرداختیم و سپس مفاهیم شخصیت ، اختلال شخصیتی و دو نوع از اختلالات شخصیتی را توضیح دادیم تا اثبات کنیم که اگر خانواده ها از سبک های فرزندپروری نامناسب برای تربیت فرزندان خود استفاده کنند ، نتیجه ای جز به وجود آمدن اختلالات شخصیتی که اختلال شخصیتی وابسته و اختلال افسردگی فقط دو نمونه از نمونه های زیاد دیگر است ، برای فرزندانشان به بار نخواهد آمد. همچنین نتایج مثبت به کارگیری سبک های فرزندپروری درست نیز آورده شده است.
واژگان کلیدی :سبک فرزند پروری ، تیپ های خانواده ، شخصیت ، اختلال شخصیتی
مقدمه
آنچه موجب پیشرفت جوامع می شود ، وجود انسانهایی است که از نظر جسمی ، روحی و روانی در سلامت باشند و این سلامت روانی تحت تاثیر عوامل متعددی است که این مقاله قصد پرداختن به همه آنها را ندارد . همچنین در موارد زیادی سلامت یا عدم سلامت روانی ریشه در دوران کودکی افراد دارد که با بررسی مسائل فرهنگی و اجتماعی ، از گذشته تا کنون به این نکته مهم پی خواهیم برد که نوع برخورد والدین با فرزندان و نوع نگاه آنها به مسئله تربیت تا حد زیادی در شکل گیری شخصیت سالم یا ناسالم فرزندان تاثیر دارد و برخورد های ناصحیح والدین با فرزندانشان میتواند عاملی برای ایجاد اختلالات شخصیتی در فرزندان شود و جامعه از داشتن انسانهایی با روان سالم محروم بماند ؛ تعلیم و تربیت همه جانبه کودک و آماده کردن او برای ورود به زندگی اجتماعی ، مهمترین وظیفه ای است که بر دوش والدین قرار دارد .[1]
هرچند عوامل تاثیر گذار بر شخصیت کودکان در سبک فرزند پروری والدین آنها خلاصه نمی شود و عوامل گوناگون دیگری از جمله رسانه های جمعی ، آموزش و پرورش ، مدرسه ، دوستان و آشنایان و ... در شکل گیری شخصیت سالم یا ناسالم کودک تاثیر میگذارد ، اما اصلی ترین و پایه ای ترین عامل ، نوع برخورد والدین با فرزندان است که هم میتواند تاثیراتی سوء داشته باشد و فرزندانی را تربیت کرده و تحویل جامعه دهد که دچار اختلالات مختلف شخصیتی باشند و از مشکلات و اختلالاتی چون افسردگی ، وابستگی شخصیت ، عدم عزت نفس ، ترس های اجتماعی ، کمرویی مفرط و ... رنج ببرند و هم تاثیراتی مثبت که باعث شود فرد از شخصیتی یکپارچه ، عزت نفسی بالا و تعادل شخصیتی برخوردار شود.
خانواده ها در برخورد با فرزندانشان یکسان عمل نمی کنند و هرکدام دانسته یا ندانسته از روش هایی مثبت یا منفی برای تربیت فرزندان استفاده می کنند که هر کدام منتَج به نتایجی خواهد شد ؛ برای مثال خانواده ممکن است به گونه ای عمل کند که فرزندان آن خانواده احساس نفرت و خصومت در چشمانشان موج بزند و افسرده و ناامید باشند و همچنین خانواده می تواند فرزندانی را تربیت کند که احساس مسرت و محبت در چشمانشان متجلی است و احساس نشاط ، امید و غرور مثبت داشته باشند [2]و همه ی اینها از تاثیرات نوع برخورد والدین با فرزندان است که در این مقاله به تفصیل به آن پرداخته ایم.
انواع تیپ های خانواده
یکی از مواردی که بر سبک های فرزندپروی تاثیرات فراوانی دارد ، تیپ های خانواده است و این سبک ها جزئی از روش زندگی یک خانواده محسوب می شوند ؛ از این رو برای شناخت بیشتر این سبک ها به شرح انواع تیپ های خانواده پرداخته ایم؛ والدین بسته به اینکه از کدام تیپ خانواده ها باشند ، رفتاری متفاوت با فرزندان دارند.خانواده متزلزل : خانواده ای است که از درون تهی گشته، مسئولیت ها به کنار رفته ، مدیریت تجزیه شده ، فردای روشن و امید بخش وجود ندارد، اعضای خانواده رابطه ای باهم ندارند و برای هیچ یک از افراد حضور در آن خانواده آرامش خاطر و لذت ایجاد نمی کند. [2] خانواده متعادل : منظور ، خانواده ی بی عیب و نقص نمی باشد، بلکه ممکن است اعضای آن دارای موانع و مشکلاتی هم باشند لیکن در شیوه ی مقابله با آنها "روش منطقی" اتخاذ میکنند. برخی از ویژگی های این تیپ از این قرار است :
1. بینش تکاپویی در این خانواده حاکم است ، اعضای خانواده یکدیگر را ارزشمند میدانند ، به کرامت انسانی یکدیگر احترام میگذارند و عرصه ی زندگی را به نوآوری ها می گشایند.
2. تبادل عاطفی در برابر انجماد عاطفی وجود دارد و اعضای خانواده عواطف خود را با شیوه های قلبی،کلامی و عملی تبادل می کنند.
3. شادکامی را دربرابر تلخ کامی قبول دارند؛ مهترین عامل تعادل در خانواده ی متعادل، مسرّت و خوشرویی است.[2]
خانواده متکامل : خانواده ای که بعد از تعادل به تکامل رسیده است. حد اکثر قابلیت های اعضای ان کشف شده و پرورش داده می شود. در رفع آسیب های روانی و اجتماعی سایرین و خانواده های وابسته ، گام برمی دارند. هدف هایی فراتر از منافع شخصی دارند، ارتباطات اعضای خانواده باهم بر اساس اصول منطقی برقرار می شود و همه در جهت تقویت و رشد یکدیگر تلاش می کنند و خانواده از استحکام کافی برخوردار است. [2]
انواع خانواده از لحاظ فرزندپروری
خسرو امیرحسینی[2] انواع خانواده از لحاظ فرزندپروری را اینگونه شرح می دهد :
خانواده آزاد منش : در این نوع خانواده ها رابطه بین اعضای خانواده براساس احترام متقابل است ، فرزندان به راحتی می توانند حرف دلشان را بزنند، در مسائل خانوادگی اظهار نظر کنند و اگر والدین هم مخالف نظر آنها بودند با استدلال آنها را راهنمایی می نمایند.
خانواده مستبد : در این نوع خانواده ها والدین هستند که تصمیم میگیرند و برای نظر بچه ها احترامی قائل نمی شوند ؛ فرزندان فقط آنچه را که والدین می گویند باید اجرا کنند .
خانواده سهل انگار : این گونه خانواده ها به فرزندان توجهی ندارند و بچه ها هر کاری که دلشان بخواهد می کنند و معمولا احترامی بین بچه ها و والدین نیست.
خانواده وابسته به فرزند : این قبیل خانواده دوست دارند که فرزندانشان همیشه در کنار آنها باشند؛ محبت های افراطی می کنند؛ گاهی اوقات به خاطر حساسیت بیش از حد در رفتار فرزندان، آنها را ناسالم می انگارند. [2]
سبک های فرزندپروری
درمورد شیوه های برخورد والدین با فرزندان که اصطلاحا به آن "سبک های فرزند پروری" گفته می شود نظرات و دیدگاه های مختلفی وجود دارد و نظریه پردازان زیادی درمورد آن اظهار نظر کرده و تقسم بندی های مختلفی را ارائه کرده اند که در بیشتر موارد محتوای آنها یکی است و فقط تعابیر و اسم ها را تغییر داده اند.برای ورود به بحث ابتدا باید تعریفی از "سبک های فرزند پروری" ارائه کنیم.با توجه به نظرات کوپلن ، هاستینگز ، لاگاس-سگین و ماولتون ، سبک های فرزند پروری، الگو های استاندارد تربیت فرزند هستند که با آداب و پاسخ های معین والدین به رفتار های فرزندان مشخص می شود[3] همچنین دارلینگ و استینبرگ ، سبک های فرزند پروری را یکی از
ویژگی های والدین میدانند که با تعدیل اعمال خاصی که والدین انجام میدهند و تغییر تجربه پذیری فرزندان در فرایند اجتماعی شدن، بر کوشش های والدین برای اجتماعی کردن فرزندان تاثیر میگذارند. [3] آنچه از تعاریف بالا فهمیده می شود، این است که منظور از سبک های فرزند پروری، کیفیت و چگونگی پاسخ هایی است که والدین در مقابل رفتار های فرزندان در شرایط مختلف ارائه می دهند.یکی از کسانی که درباره ی سبک های فرزند پروری نظر داده و طبقه بندی را ارائه کرده است ، - بامریند - است؛ او این سبک ها را اینگونه تقسیم بندی و تشریح می کند : مقتدرانه ، استبدادی و سهل گیر.[3]
سبک مقتدرانه : والدین اقتدار گرا سعی می کنند فعالیت های فرزندان را به شیوه ی منطقی هدایت کنند؛ این والدین گفت و گوی شفاهی را تشویق می کنند و دلایل رفتارهایشان را با فرزندان درمیان می گذارند و اگر فرزندان از پیروی کردن امتناع کنند ، اعتراض خود را بیان می کنند ؛ آنها ضمن اینکه فرزندان را کنترل می کنند ، آنها را محدود نمی سازند؛ این والدین بر دیدگاه خود به عنوان یک بزرگسال تاکید می کنند اما علائق شخصی فرزندان و راه های خاص را نیز به رسمیت می شناسند و در نظر میگیرند ؛ این والدین کیفیت های رفتاری حال کودک را تایید می کنند اما استاندارد هایی را برای رفتار آینده فرزندانشان تعیین می کنند. [3]
والدین اقتدار گرا به رغم داشتن کنترل بر فرزندان خود، نسبت بهآنها انعطاف پذیر هم هستند؛آنها با دلیل و منطق،شرایطی را که می خواهند فرزندانشان بپذیرند توضیح می دهند؛این والدین متوقع و در عین عال پاسخگو هستند. [3] سبک استبدادی : این والدین به "اطاعت" ارزش می دهند و آن رایک فضیلت ، مساعدت تنبیهی و اقدام تاکیدی در جلوگیری از اراده شخصی - خود رأیی - فرزندان می دانند؛ اراده و رأیی که با عقاید درست پنداشته والدین در تعارض قرار میگیرد. این والدین معتقدند که فرزند باید مطابق با جایگاه خودش، خودمختاریِ محدود داشته باشد و مسئولیت های خانگی را به او واگذار می کنند تا برای کار در آینده آماده شود. فرزندان باید هرآنچه را که والدین می گویند به علت درست بودن بپذیرند. این والدین به عنوان والدین سختگیر شناخته می شوند .
آنان اغلب برای کسب اطاعت فرزندان، از "قدرت" استفاده می کنند و از فرزندان انتظار دارند از قوانین آنان بدون هیچ گونه پرسش و اعتراضی پیروی کنند؛این والدین کنترل کننده و غیر پاسخگو هستند. والدینی که به عنوان آمرانه طبقه بندی می شوند، ازنظر عامل های تقاضا، سلطه جویی یا مستبد بودن و کنترل خیلی بالا و از نظر عامل پاسخ دهی، پایین ارزیابی می شوند [3] سبک سهل گیرانه : والدین سهل گیر سعی می کنند به شیوه ی غیرتنبیهی، پذیرنده و مثبت ، نسبت به تکانه ها ، خواسته ها و اعمال فرزندانشان رفتار کنند ؛ والدین در تصمیم گیری ها با کودکان مشورت می کنند و قوانین خانواده را برایشان توضیح می دهند ؛ این والدین به فرزندان اجازه می دهند تا آنجا که ممکن است خودشان اعمالشان را تنظیم کنند ، از به کاربردن کنترل اجتناب می کنند و فرزندان را تشویق به اطاعت از استاندارد های بیرونی نمی کنند ؛ این والدین سعی می کنند با دلیل و منطق، فرزندان را وادار کنند تا وظایف خود را انجام دهند اما آشکارا از قدرت استفاده نمی کنند.[3]
والدین سهل گیر به عنوان والدین پاسخگو اما غیر کنترل گر شناخته می شوند ؛ این والدین به ندرت از فرزندان خود تقاضا دارند و اجازه می دهند فرزندانشان هرکاری خواستند انجام بدهند ، بدون اینکه بر اعمال آنان مراقبت داشته باشند. والدین سهل گیر در عاملِ تقاضا، پایین و در عاملِ پاسخ دهی، بالا هستند.آنان گرایش به رفتار های غیر تنبیهی، پذیرا و شیوه ی رفتاری مثبت نسبت به تکانه ها، آرزوها و اعمال فرزندانشان دارند[3] علاوه بر این صاحب نظران دیگری هم در این زمینه به اظهار نظرپرداخته اند که یکی از این نظریه پرداز ها آلفرد آدلر است .استین ، به نقل از صیاد شیرازی، مواردی را به دیدگاه او - آدلر - افزوده و تقسیم بندی به شرح زیر ارائه داده است:
سبک آزاد منش و امید بخش :والدین در این سبک منحصر به فرد بودن کودک را قبول دارند .احساس عمیق احترام و مساوات را به او عرضه می کنند .کودک را تشویق می کنند که خطای خود را تصحیح کرده و توانایی های خود را گسترش دهد، کودک را راهنمایی می کنند تا اهمیت همکاری را دریابد.
سبک بسیار آسان گیر :والدین، هدایا و مزایا و امتیازات زیادی را بر سر کودک می ریزند ولی توجهی به نیازهای اصلی او ندارند .سبک بسیار مطیع :والدین تسلیم آرزوها، خواسته ها و امیال کودک می شوند .والدین نمی توانند به کودک نه بگویند .
سبک بسیار جدی :والدین دائما بر رفتارها و اعمال کودک نظارت دارند .دائما در حال دستور دادن هستند، بسیار سخت گیر بوده و تمایل دارند کودک را تعلیم دهند .در این حالت این احتمال وجود دارد که کودک منفعلانه از دستورات اطاعت کند و یا لجاجت ورزد و یا منفعلانه مقاومت کند که نشانه های آن تنبلی، خیالبافی کردن و فراموش کاری است که منجر به نافرمانی می شود.
سبک کمال گرا :والدین هنجارهای بسیار بالایی دارند و تنها در صورتی کودک را قبول دارند که عملکردش مطابق استانداردهای آن ها باشد .
سبک بسیار مسئول :به دلایل مختلف از قبیل شرایط اقتصادی، فوت یا بیماری ممکن است یکی از والدین مسئولیت های سنگین را برعهده کودک بگذارد.کودک ممکن است مسئولیت ها را با دلخوری بپذیرد و از بازی های راحت و طبیعی دوران کودکی محروم شود.
سبک بی توجه :والدین اغلب مشغله فراوان دارند یا نیستند، هیچ کس محدودیتی قرار نمی دهد .والدین نمی توانند با کودک روابط صمیمی برقرار کنند.
سبک طرد کننده : هرنوع پذیرش را طرد کرده و با کودک به عنوان یک فرد مزاحم رفتار می کنند .این رفتار می تواند از ازدواج اجباری یا داشتن کودک ناقص ناشی شود .کودک به خود به عنوان یک فرد تنها و ناتوان می نگرد و از احساس بی ارزشی رنج می برد.
سبک خود بیمار انگارانه :جو خانه مضطرب و ترسناک است .کودک ممکن است به خاطر مساله ای جزئی در خانه بماند و به مدرسه نرود .احساس محدودی که از طرف والدین خود دریاف می کند باعث می شود درباره علایم خود اغراق کند.
سبک از نظر جنسی تحریک کننده :والدین ممکن است در حین حمام کردن کودک را نوازش کنند و یا اینکه کودک را با خود به رختخواب ببرند .با کودک همانند وسیله شهوانی کوچکی رفتار می شود و کودک زودتر از موعد با مسائل جنسی روبه رو می شود . کودک باید رازدار باشد و اغلب شاکی و پریشان است و احساس گناه می کند.
البته تقسیم بندی که بامریند مطرح کرد ، از شهرت بیشتری برخوردار است و افراد زیادی به تقسیم بندی او استناد می کنند.
شخصیت
اینک برای آنکه بتوانیم تاثیرات سبک های فرزند پروری بر شکل گیری شخصیت را بررسی کنیم، باید مفهوم "شخصیت" را به خوبی بشناسیم؛لذا نظرات مختلف درباره ی تعریف شخصیت،ارائه می شود: لغت شخصیت که در زبان لاتین پرسنالیت1و در زبان انگلوساکسون پرسنالیتی2خوانده میشود، ریشه در کلمه لاتین پرسونا3دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته میشود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره خود میزدند[4] شخصیت ، سازمانِ زنده و متغیر سیستمهای روانی فرد است که نحوه ی سازگاری ممتاز و مخصوص او را در مقابل محیط تعیین می کند[5]
کمپبل:
شخصیت، یعنی منش، خصوصیات و تا حدی الگوهای واکنش رفتاری قابل پیشبینی که هر فردی چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه، به عنوان سبک و شیوه زندگی از خود نشان میدهد. به عبارت دیگر، به مجموعه صفات هیجانی، رفتاری، منش و خصوصیاتی که در شرایط معمولی معرف شخص بوده و برای هر فردی نسبتا ثابت و قابل پیشبینی است، شخصیت اطلاق میشود.به نظر وی، شخصیت از دو عامل اصلی تشکیل شده است: