بخشی از مقاله
چکیده
امروزه رشد فردگرایی، کاهش روابط چهره به چهره و در مجموع کاهش همبستگی اجتماعی در درون شهرهای بزرگ،مسئلهای به نام بیهویتی و شکلگیری نابهنجاریهای اجتماعی در سطح جامعه شده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی عوامل هویت بخش به محلات شهری ،سعی در تقویت همبستگی افراد در درون محلات را دارد تا ساکنان بتواند آسیبهای اجتماعی در سطح محله خود را کاهش دهند.برای رسیدن به اهداف تحقیق،از نظریههای جامعه شناختی - پروشانسکی،ایرلف،دورکیم،کارسادا وجانویتز - استفاده شده است. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه شهروندان 18سال و بالاتر شهر اهواز میباشد از میان جامعه آماری این تحقیق 400 نفر از شهروندان از طریق نمونه گیری خوشهای انتخاب شدند.
ابزار جمع آوری دادهها پرسشنامه میباشد. یافتهها با استفاده از نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. مهمترین نتایج حاصل از آزمون فرضیه های تحقیق نشان داد که رابطه معناداری بین متغیرهای مستقل - هویتمحلهای،دلبستگی - ومتغیر وابسته - میزان نابهنجاری-های اجتماعی وجود دارد.یافته ها نشان می دهد : که اگر هویت محله ای در محله افزایش یابد می تواند زمینه ای برای نظارت غیررسمی افراد در محله به وجود آورد که این خود مانع بروز رفتارهای نابهنجار در سطح محله خواهد شد.
واژه های کلیدی:هویت محلهای، دلبستگی به محله مسکونی،نابهنجاریهای اجتماعی
مقدمه
رشد و توسعه کلانشهرها در کشور ما، مشکلات فرهنگی و اجتماعی را به همراه داشته است. در وضعیت ایجاد شده تناسب فعالیت اجتماعی و فضا از بین رفته و محیط شهری به یک فضای عاری از معنا و خاطره تبدیل شده است. شهر بیش از آنکه بستر تعاملات اجتماعی قرار گیرد به معبری برای عبور افراد ساکن در آن تبدیل شده است. این مسئله منجر به کاهش همبستگی اجتماعی و بی-هویتی شهر شده است. [1] محلهها به دلیل ایجاد روابط اجتماعی هماهنگ بین اعضای خود ، ازهویت اجتماعی ویژهای برخوردار است از آن به عنوان هویت محله ای یاد می شود هویت محلهای به عنوان نمونهای از شکل زندگی جمعی در شهر مطرح شده است که در آن رابطه بین انسان و محیط مورد توجه قرار گرفته است.
به خاطر این آشنایی و انس ،مانع گسترش آسیبهای اجتماعی میشد.[ 2 ] انبوهی و آشفتگی که در محیط شهرها ،باعث شده مردم در برخورد
با هم تجدید نظر کرده و در مورد بسیاری از مسائل اطرافشان اغماض میکنند.بر این اساس افزایش جمعیت شهرنشین باعث افزایش گرایش به مادیگرایی،بیعاطفیگی ،بروز نابهنجاری می-گردد. و از آنجا که در شهرها افراد شناختی از یکدیگر ندارند در نتیجه نظارت اجتماعی بر عملکرد یکدیگر از بین رفته است؛ موجب شکلگیری نابهنجاریهای اجتماعی در سطح جامعه میشود.[ 3 ]
بیان مسئله :
.1 محققان اجتماعی عوامل مختلفی را برای توجیه بالا رفتن میزان انحرافات اجتماعی در شهرها ذکر میکنند، که پرداختن به هریک از آنها در جای خود بسیار مغنتم است. اما آنچه امروزه بسیار اهمیت دارد ، پرداختن به بسترهایی است که زمینه بروز آسیب های اجتماعی در شهرهای بزرگ را فراهم میکند و آن کم شدن همبستگیهای اجتماعی میان افراد جامعه است. [4]
.1 در گذشته نه چندان دور ، محله در شهرها به عنوان بخشی از فضای شهری با کارکردهای اساسی که در زندگی اجتماعی مردم شهر داشت، وظیفه مهمی در حل مشکلات ایفا میکرد. در فضای اجتماعی محله مودت ، دوستی ، مشارکت و همکاری در امور وجود داشت و باعث پیدایش نوعی هویت محلهای و احساس تعلق و دلبستگی به مکان زندگی در افراد میشود و در پیشگیری از آسیب-ها و نابهنجاریهای محیطی نقش فراوانی ایفا میکند. [5]
.1 امروزه شاهد به وجود آمدن محلههایی هستیم که غیر از تفاوت در نامشان هیچ ویژگی متمایز دیگری نسبت به هم ندارند. با از بین رفتن هویت محلهای شاهد کاهش ارتباطات میان مردم هستیم به صورتی که اغلب افراد یک محله یکدیگر را نمیشناسند در چنین وضعیتی افراد بیشتر به انزوا کشیده میشوند و سعی میکنند به تنهایی مشکلات اجتماعی خود را حل نمایند، افزایش انزوا وتفرق در اجتماع زمینه را برای گسترش جرایم فراهم کرده است. [6] همزمان با روند رو به رشد شهرگرایی، شاهد ظهور دو نوع رفتار شدهایم ، اول اینکه: افراد کمتر خود را به محل زندگی و شهر خود متعلق میدانند و در نتیجه هیچ مسئولیتی در قبال آن احساس نمیکنند ، دوم اینکه: اکثر افراد ساکن در شهرها خود را رهاشده از هرگونه نظارت جمعی احساس میکنند و به راحتی هنجارها را زیر پا می گذارند.
ما در پی آن هستیم که این مساله را در شهر اهواز بررسی کنیم. شهر اهواز از جمله شهرهایی است که در چند دهه اخیر با رشد فزاینده جمعیت روبرو بوده و از نظر فیزیکی - توسعه مناطق مسکونی - گسترش چشمگیری داشته است.گسترده شدن شهر، باعث به هم خوردن تناسب محیط فیزیکی و اجتماعی شهرها شده و تعلق خاطر ساکنان را کاهش داده است.پیامد این امر سبب بیتفاوتی اجتماعی افراد در مواجهه با هنجارشکنیهای اجتماعی است.تحقیق حاضر در پی دستیابی به این پرسش است " که آیا هویت محلهای و دلبستگی به محله مسکونی میتواند در میزان نابهنجاریهای اجتماعی تاثیرگذار باشد یا خیر."
ضرورت و اهمیت تحقیق
در شرایط کنونی، شهر اهواز در مقایسه با سایر شهرهای استان از امکانات بیشتری برخوردار است، لذا درصد بیشتری از مهاجرین را به خود اختصاص داده که این مسئله باعث شده تا افراد گوناگون با خرده فرهنگ های متفاوت در کنار هم زندگی کنند. در شهر اهواز تراکم و رشد جمعیت منجر به تنزل ارزش ها ، افزایش بزهکاری و تغییراتی در سطح هنجارهای جامعه شده است.وقوع جرم و انحرافات اجتماعی در شهرها از جمله مهمترین مسائلی است که براساس آمارهای ارائه شده از سوی مراجع قضایی و انتظامی در حال افزایش است. تغییرات در ابعاد فیزیکی محلات شهری اهواز سبب گسترده شدن محلات و پیدایش فضاهای جدید شهری شده است.
این مسئله تاثیر مستقیمی بر روابط اجتماعی و رفتار ساکنین گذاشته بهگونه ای که میتوان آثار آن را در کاهش حس تعلق به مکان جستجو نمود. غربیه شدن ،بی تفاوتی شهروندان نسبت به سایرین و محیط زندگی منجر به کاهش کنترل در گروه های غیررسمی شده است . در چنین وضعیتی همه چیز به دولت و نهادهای رسمی سپرده شده و مردم نقشی در امور شهر و اجتماع محلی خودشان ندارند ، به همین دلیل بی تفاوت از کنار مشکلات شهر خود میگذرند.برونداد چنین وضعیتی در کنار مسائل اقتصادی و زیست محیطی ، افزایش آسیبهای اجتماعی و جرائم شهری در شهر اهواز میباشد.ضرورت انجام این تحقیق در شهر اهواز توجه به شاخص های هویت محله ای در محلات است که موجب درگیر کردن و مشارکت افراد در نهادهای محلی و گامی موثر درراستای کاهش نابهنجاری های اجتماعی میباشد.
اهداف تحقیق
▪بررسی تاثیر نقش هویت محلهای در میزان نابهنجاریهای اجتماعی در شهر اهواز. ▪بررسی تاثیر دلبستگی به محله مسکونی بر میزان نابهنجاریهای اجتماعی.
▪بررسی رابطه محل سکونت و میزان نابهنجاری های اجتماعی .
▪بررسی رابطه جنس و میزان نابهنجاری های اجتماعی .
▪بررسی رابطه سن و میزان نابهنجاری های اجتماعی . ▪بررسی رابطه پایگاه اقتصادی و اجتماعی و میزان نابهنجاری های اجتماعی .
▪بررسی رابطه وضعیت تاهل و میزان نابهنجاری های اجتماعی .
پیشینه تحقیق
❖معیدفر،سعید - - 1389 تحقیقی با عنوان »نقش هویت محلهای بر کاهش و کنترل گرایش به رفتارهای نابهنجار در شهر تهران« را انجام داده است.نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد: ضمن تایید وجود تفاوت معنادار هویت محلهای در محلههای مختلف تهران نشان میدهد هویت محلهای زمینه مناسب برای رشد و ارتقای وابستگی و مشارکت افراد در محله است میتوان از طریق تقویت این عناصر احساس نظارت در محله را بالا برد و مانع ارتکاب رفتار نابهنجار در محله شد.[4] ❖شاطریان،علی - - 1389 در تحقیقی با عنوان » سنجش رابطه بین محل سکونت و انحرافات اجتماعی « را در کاشان انجام داده است. . نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد: تفاوت معناداری بین متغیر محل سکونت و انحرافات وجود دارد و همچنین میان نوع رابطه همسایگان - دلبستگی - ،جنسیت،سطح سواد ،مشارت در امور با میزان انحرافات رابطه معناداری وجود دارد.[7]
❖ مصطفیزاده ،صفا - 1390 - تحقیقی به عنوان »تاثیر مدیریت محله در کاهش آسیبهای اجتماعی از طریق مشارکت همگانی شهروندان« در تهران انجام داده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد:مشارکت همگانی شهروندان به ایجاد دلبستگی به محله زندگی تاثیر مستقیم دارد و همچنین از طریق مدیریت محله میتوان بر افراد محله نظارت داشت و آسیبهای اجتماعی را کاهش داد. [8]
❖امیرکافی، مهدی - 1390 - تحقیقی با عنوان »بررسی عوامل موثر بر دلبستگی به محله مسکونی در شهر کرمان« را انجام داده است.نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد: هرچقدر تمایل ساکنان در جهت حل مسائل جمعی بیشتر دلبستگی آنها به محله مسکونی افزایش مییابد ، و احساس ناامنی و آسیب پذیری ،دلبستگی را کاهش میدهد.ساکنانی که به اجتماع محلی دلبستگی بیشتری دارند آمادگی بیشتری برای مقابله با جرم در محله خواهند داشت.[ 9 ]
❖گراوز و سمپسون: - 1989 - 1 تحقیقی در آمریکا با عنوان »محله-ها و روابط همسایگی،مکانسیمی ساختاری در ایجاد جرم« انجام دادند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد: محلات با پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایین ، تحرک مناطق مسکونی و از هم-گسیختگی خانواده برآورده شده است که شبکه روابط دوستی ضعیف ، مشارکت سازمانی پایینی داشته باشند که در حقیقت این مسئله میزان جرایم محلات را افزایش میدهد.[10]
❖وانر ،باربارا: - 2007 - 2 در تحقیقی با عنوان »عوامل محله و جرم و جنایت« در شهر شیکاگو انجام داده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد:ویژگیهای ساکنان یک محله و روابط آنها در میزان پیدایش جرم و جنایت تاثیر دارد.میزان مشارکت و دلبستگی به محله مسکونی تاثیر مستقیمی بر کاهش جرم در محلات ایفا می-کند.[11]
❖سیوو، جیمز : - 2012 - 3 در پایاننامهای با عنوان »اثرات موسسات محلی و بافت جامعه در میزان جرم « در شهر نیویورک را انجام داده است. در این تحقیق متغیر مستقل»نهادهای محلی«و تعدادی از جرایم خشونتآمیز - قتل،سرقت،خرابکاری... - بهعنوان متغیرهای وابسته قرار داده است. نتایج حاصل از دادهها نشان می-دهد:»بین فعالیت موسسات محلی و میزان جرم رابطه معناداری وجود دارد.«،»بین مشارکت مردم و دلبستگی افراد و میزان جرم رابطه معناداری وجود دارد.[12]«
❖پیتنر،رونالد - 2013 - 4 در تحقیقی با عنوان » مراقبت و هویت محلهای و اختلال جرم« انجام داده است. این تحقیق در مناطق زندگی افراد افریقایی تبار در آمریکا صورت گرفته است. .یافتههای تحقیق نشان میدهد: پویایی افراد یک محله و ایجاد احساس قوی به محله و ترویج حس مراقبت از محله، میزان جرم را کاهش میدهد.در این تحقیق مفهوم مراقبت به عنوان غرور ساکنان و حس اجتماعی و تمایل به به اقدام به حفاظت از محله خود میباشد. [13]
چارچوب نظری
برای تبیین نظری مسئله موردنظر ابتدا لازم است این نکته را بیان کنیم که تئوری و دیدگاهی خاص به تبیین مسئله موردنظر نپرداخته است در اینجا برای تبیین مسئله موردنظر به صورت تلفیقی از نظریات جامعه شناختی هویت مکان و نظریات بیسازمانی اجتماعی کمک گرفته شده است. در ادامه به بیان نظریات مرتبط با متغیرهای تحقیق میپردازیم.مبانی نظری هویت محلهای هارولد پروشانسکی - 1987 - 5، هویت مکان را تحت عنواندلبستگی به مکان و تعلق عاطفی فرد به یک مکان یا سکونتگاه تعریف میکند. این وابستگی براساس شناخت فرد از محیط فیزیکی اجتماعی میباشد.
این شناخت شامل خاطرات ،عواطف،ارزش-ها،ترجیهات و ایدهآلهای انسان در محیط های زندگی میشود. [14] طبق نظریه وی ، هویت مکان بخشی از زیر ساخت هویت فردی انسان و حاصل شناخت عمومی وی درباره جهانی است که در آن زندگی میکند. وی بیان میکند بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی او را میسازد مکانی است که خود را با آن میشناسد و به دیگران معرفی مینماید[ 15 ] به عقیده پروشانسکی هویت، همچون تعلق به محیط ساخته شده یامکان، نقش تعیین کننده ای در درک چگونگی تاثیر محیط ساخته شده بر ادراک و در نهایت رفتار افراد دارد. او در جای دیگر تاکید می کند که مفهوم هویت مکان، کلیدی برای شناخت رفتار انسان است[14]
الکساندر6 نیز یکی از اندیشمندانی است که در این زمینه عنوان می-کند که هویت در محیط تجلی میکند که ارتباط طبیعی و منطقی قادر به شناخت عمیق و تشخیص بین آن باشد. وی معتقد است بین فرد و محیط زندگیاش ارتباط و احساس تعلق خاطر به وجود نخواهد آمد مگر آنکه قادر به شناخت عمیق و تشخیص بین آن باشدتوان درک تمایز آن نسبت به محیطهای دیگر را نیز داشته باشد و بداند در چه زمانی به چه صورت پاسخ مناسب به کششهای مناسب با محیط بدهد. [16] به اعتقاد کوپر مارکوس7 نیز محیط ابتدا توسط فرد شناخته شده وسپس فرایند پیوند روانی با مکان به انجام میرسد. بدین ترتیب با گذشت زمان و ایجاد علقه فرد با محیط ، تعلق مکانی شکل میگیرد. تعلق مکانی یکی از مهمترین تاثیرات محیط میباشد که تا حدود