بخشی از مقاله
چکیده
طبیعت و زیستگاه در تاریخ تکامل انسان مهمترین زمینه ای بوده که کودک در طی سالهای حساس شکل گیری خود با آن سر و کار داشته است. تجربه مستقیم و غیر مستقیم طبیعت در کنار کودکان دیگر، تأثیر گذارترین عامل در رشد فیزیکی، عاطفی شناختی، اجتماعی و حتی ارزشی انسان بوده است.
در این تحقیق مروری، شواهد و مدارک فراوانی در خصوص اهمیت تجربه مستقیم طبیعت در دوران کودکی ارایه شده است و علاوه بر توجه به ضرورت های تعامل کودکان با طبیعت برای رشد همه جانبه و سالم آنها در حیطه های شناختی، عاطفی، اجتماعی و ارزشی، مشخص گردیده است بیش از آنکه آموزش های رسمی تأثیری بر نگرشهای محیطی افراد داشته باشند، نوع تجربیات سالهای اولیه کودکی ارتباط معنا داری با نگرش های افراد و علاقمندی آنها به حفاظت از طبیعت در بزرگسالی دارد. این مقاله بر اساس کتاب کودک و طبیعت :درسنامه مدرسه طبیعت، مصاحبه با عبدالحسین وهاب زاده؛ ایده پرداز مدرسه طبیعت در ایران و گزارش ها و سندهای مرتبط با مدرسه طبیعت در ایران در سالهای اخیر تهیه گردیده است.
.1 مقدمه
موضوع آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان در عرصه محیط زیست و به طور کلی طبیعت و علاقمندی آنها نسبت به آن به عنوان یک گام بنیادی در جهت تغییر نگرش جامعه به طبیعت مورد توجه است. بر اساس یافته های روشن و قاطع علمی هر نوع دلبستگی به طبیعت و حفاظت از آن می بایست در این دوره حساس از زندگی فرد شکل بگیرد و تحکیم شود
کودکان در سنین حدود 5 تا 12 سال نسبت به عناصر مختلف تشکیلدهنده طبیعت و بخصوص قسمتهای متحول و متحرک آن، یعنی گیاهان، جانوران، آب جاری، ابر، باد و امثال آن توجه ذاتی دارند. این گرایش گرچه گنگ و مبهم است اما جنبه های منفی و مثبت دارد به این معنی که نسبت به برخی از آنها همچون خزندگان یا ارتفاع، گرایشها منفی و نسبت به برخی، گرایشها مثبت است و بسته به اینکه عناصر مختلف طبیعت در این سنین چگونه تجربه شود بر دیدگاه و تمایلات کودک در آیندهی بزرگسالیاش به طور پایدار تأثیر خواهد گذاشت
این تمایلات از عشق وعلاقهی شدید تا ترس و نفرت میتواند متغییر باشد لذا اهمیت نحوه تجربه شدن طبیعت در این دوره بحرانی بخوبی روشن است و نقش مربیان، والدین و نهادهای عمومی و دولتی در فراهم آوری مناسب این تجربه به گونهای که فرد در آینده شهروند علاقمند و متعهد به حفظ میراثهای طبیعی و محیط زیست خود باشد نقشی سرنوشتساز است. از آنجا که تمایلات کودکانه ذاتی است و در تعامل بیواسطه با طبیعتِ پیرامون، تکوین مییابد در واقع طبیعت خود از درون و بیرون آموزگار کودک است و آموزش، به مفهوم متداول آن، نقش ثانوی دارد.
بنابراین به جای آموزش طبیعت نیز عبارت تجربه طبیعت مناسبت بیشتری خواهد داشت. کودک در سنین 5 تا 12 سال بیش از آنکه به آموزش مستقیم مفاهیم محیط زیست نیاز داشته باشد نیازمند تجربه کردن و یادگیری در محیط طبیعی پیرامون خویش است. تا چندی پیش که شهرها کوچک بودند و عمده کودکان ما یا در روستاها و یا در خانههای بزرگ در شهرها پرورش مییافتند، کودک از محیطهای باز در پیرامون محل زندگی و حاشیههای زیستگاهش بهرهمند بود و به دلیل شیوه تربیت سنتی که کودک در آن بسیاری از اوقات خویش را دور از چشم والدین و مراقبین به کاوش و بازیهای خودانگیخته مشغول بود امکان این تعامل طبیعی فراهم میشد.
اما امروزه در خانوادههای یک یا دو فرزندی محصور در شهرهای بزرگ و خانههای کوچک بریده از هرگونه رابطهای با طبیعت و والدینی که هیچگونه فرصت خلوت برای کودکان خویش فراهم نمیکنند و همواره آنها را در معرض آموزشهای برنامهریزیشده قرار میدهند امکان هر نوع فراغت، دور از چشم مراقبین، در طبیعت بسیار محدود گشته است.
بنابراین ضرورت دارد این تجربه در زندگی روزمره کودک گنجانده شود تا بتوان این نقیصه را تا حدودی برطرف کرد. تحقیقات متعددی موجود است که مؤید ضرورت ارتباط کودک با طبیعت است. در یکی از این تحقیقات که توسط دانشگاه کرنل آمریکا انجام شده است، دو هزار نفر بین سن 18 تا 90 سالگی مورد بررسی قرار میگیرند تا مشخص شود چه عاملی در کودکی موجب شکلگیری دیدگاهها و رفتار دوستدار محیط زیستی آنها در بزرگسالی شده است.
در این تحقیق مشخص میشود آموزشهای محیط زیستی مستقیم در سنین پایین کودکی - زیر 11 سال - هیچ همبستگی معناداری با دیدگاهها و رفتار محیط زیستی این افراد ندارد، بلکه موثرترین عامل تماس آنها با طبیعت بکر در سن پیش از یازده سالگی بوده است - ولز1 و لکیس،2 . - 2006 اکنون که ارتباط زندگی کودکان با دنیای طبیعی قطع شده است، تجربه آنها عمدتا معطوف به رسانه های دیداری و نوشتاری و تصاویر مجازی شده است. برنامه های مستند تلویزیونی این فکر را به کودکان القا می کنند که طبیعت، عجیب، دور و مکانی است که آنها هرگز تجربه نخواهند کرد. کودکان دیگر نمی توانند درک کنند که طبیعت در پشت خانه و در محلهی آنها هم وجود دارد و این موجب می شود تا فهم و درک آنها از دنیای طبیعی قطع شود. هرچه تجربه شخصی کودکان باطبیعت بیشترباشد، دغدغه های محیط زیستی کودکان بیشتر و درآینده کودکان فعالتری خواهند بود.
از "انقراض تجربه "صحبت میکندکه موجب پرورش بیتفاوتی نسبت به مسائل محیط زیستی میشود. کاهش بازیهای کودکانه درفضاهای باز موجب ادامهی روندکاهش ارتباط با محیط زیست طبیعی میشود. پژوهشها به وضوح نشان میدهدکه میل و عشق به طبیعت به همراه اخلاق زیست محیطی مثبت، از ارتباط منظم کودکان با جهان طبیعی و بازی در طبیعت رشد پیدا میکند. دانش بدون انگیزه و دلبستگی دوام ندارد. مشکلات آموزش های محیطی زیستی به کودکان این است که پیش از این که کودک ارتباط دوستانه ای توام با دلبستگی با طبیعت و زمین ایجاد کند، تلاش می کنند دانش و سپس مسئولیت را به او القا کنند.
.2 خاموشی تجربه
پیوند انسان با عناصر طبیعت، به خوبی در پرسه زنی های مورد علاقه کودکان در طبیعت قابل مشاهده است. همراه با شکل گیری اجتماعات متراکم انسانی در شهرها و سکونت در آپارتمانها و گسترش شهرها، فضاهای آزاد و زمین های رها به عنوان یک منبع صمیمیت و یادگیری کودکان نیز از بین میرود. منبعی که فقدان آن در اجتماعات بشری نه یک کمبود غیر قابل جبران بلکه یک خسارت تراژدیک است.
در پژوهش هایی در ارتباط با مناطق آشنای دوران کودکی افراد، پرسش شوندگان در برابر این سوال که آیا می توانند یک منطقه ی ویژه که به عنوان دختر یا پسر، اولین برخوردهایشان با زمین را در آنجا تجربه کرده اند به یاد آورند، اکثر پاسخ دهندگان، مناطق آشنای دوران کودکی شان به نوعی زمین های رهای اطراف محل سکونت یا شهر محل زندگی آنها بوده است. وجه اشتراک این مکانها، ویژگی هایی نظیر نزدیکی به شهر، دست نخورده بودن، راز آمیزبودن و پر از امکانهای مختلف بودن است
پیوند قوی کودکان با این مناطق ویژه بر کسی پنهان نیست. نیکسون - 1997 - 2 یک چکیده ی سودمند از پژوهش های روان شناختی ارائه می دهد که در این زمینه صورت گرفته است. کان - 1999 - 3 نیز به بررسی خاستگاه پیوندهای کودکان با طبیعت پرداخته است. او این کار را از طریق تحلیل های علوم فیزیکی و علوم اجتماعی انجام داده و چنین نتیجه گیری می کند که این پیوندها بسیار ظریف و شکننده هستند و علت بسیاری از استرس هایی که مختص فرهنگ معاصر است به این موضوع بر می گردد.