بخشی از مقاله
چکیده
در مقابل تنگناهای برنامه ریزی استراتژیک، برای محیط کسب و کار امروز »تفکر استراتژیک« پیشنهاد شده است. تفکر استراتژیک رویکردی است که مبتنی بر اصول استراتژی، تفکر واگرا و خلاقانه را برای خلق یک استراتژی ارزش آفرین توصیه می کند.
هدف اصلی این پژوهش بررسی اثر متغیرهای درونی و بیرونی سازمانی تفکر استراتژیک بر عملکرد بازرگانی شرکت بیمه ایران طی سه ماهه اول سال «1393 بود. در این پژوهش به بررسی تأثیر ابعاد داخلی و خارجی تفکر استراتژیک بر عملکرد بازرگانی شرکت بیمه ایران پرداخته شده است.
جامعه اماری تحقیق کلیه کارکنان شرکت بیمه ایران می باشد که از طریق جدول مورگان تعداد 375 نفر به عنوان نمونه اماری انتخاب شده است. متغیرهای مستقل شامل ابعاد داخلی - فرهنگ سازمانی، ساختار سازمانی و قابلیتها و استعدادهای سازمان - و ابعاد خارجی تفکر استراتژیک - تغییرات بازار و تغییرات تکنولوژی - و متغیر عملکرد بازرگانی نیز به عنوان متغیر وابسته می باشد. روش گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و پیمایشی و روش آماری مورد استفاده در این پژوهش روش همبستگی و رگرسیون چندگانه است.
نتایج تحقیق نشان داد فرهنگ سازمانی ، ساختار سازمانی و قابلیتها و استعدادهای سازمان و تغییرات تکنولوژی تأثیر مستقیم و معناداری با عملکرد بازرگانی دارد و متغیر تغییرات بازار تأثیر معکوس و معناداری بر عملکرد شرکت بیمه ایران دارد.
.1 مقدمه
استراتژیها، برنامه ها و نوع تفکر حاکم بر سازمان یکی از عوامل مؤفقیت عملکرد سازمانها می باشند و هرچقدر این عوامل برای کارکنان نهادینه تر شود و مورد تفهیم و باور قرار گیردد، سازمانها به اهداف مالی و غیر مالی خود نزدیکتر می شوند
متأسفانه در بانک سرمایه، استراتژیها، اهداف و مأموریتها به خوبی تدوین نشده و تفکر استراتژیک در این شرکتها غالب و تفهیم نشده است. شرکتهای بازرگانی باید بدانند با فشار کاری به کارکنان و اجرای راهکارهای سنتی نمی تواند به مؤفقیتهای چشم گیر دست پیدا کنند. این تحقیق با تبیین مبانی استراتژیک و تفکر استراتژی، به بررسی این موضوع می پردازد تفکر استراتژیک تا چه میزان می تواند بر عملکرد بازرگانی بانک سرمایه تأثیرگذار باشد و پیشنهاداتی در جهت ارتقای عملکرد شرکتها با تأکید بر برنامه ریزی و تفکر استراتژیک ارائه خواهد داد.
تعاریف متعددی که برای تفکر استراتژیک ارائه شده هریک به جنبه هایی از این رویکرد توجه داشته اند، هرچند هیچ یک تمامی ابعاد را در برندارند. از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک »بصیرت و فهم« است. این بصیرت کمک می کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار:
.1 واقعیتهای بازار و قواعد آن به درستی شناخته شود؛
.2 ویژگیهای جدید بازار زودتر از دیگران کشف گردد؛
.3جهشهای - ناپیوستگیهای - کسب و کار درک شود؛
.4 و برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزش آفرینی خلق شود
تفکر استراتژیک مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر موثر است و کدامیک موثر نیست و چرا، و چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تاثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند.
بدون این تشخیص، صرف منابع - مادی و غیرمادی - سازمان برای دستیابی به موفقیت بی حاصل خواهدبود. "کن ایچی اومی " درکتاب معتبر خود با عنوان »تفکر یک استراتژیست« چنین اظهار می دارد که : »اگر موضوع های اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهدشد.« تفکر استراتژیک » پیش بینی« آینده نیست.
تفکر استراتژیک تشخیص به موقع خصوصیات میدان رقابت و دیدن فرصتهایی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند. "جف بزوس " بنیانگذار شرکت آمازون هنگامی که در سال 1995 قابلیت فروش کتاب بر روی شبکه اینترنت را کشف و آن را تبدیل به یک کسب و کار کرد، تشخیص داد که توزیع کتاب بر روی شبکه اینترنت نه تنها هزینه ها را کاهش می دهد بلکه قابلیتهایی برای مشتری می آفریند که به هیچ وجه با نظام توزیع سنتی قابل تامین نیست - خلق ارزش برای مشتری - .
امروز این شرکت با عمر کوتاه خود به فروش سالیانه ای بیش از 1/3 میلیارد دلار دست یافته است که این رقم در مقایسه با فروش 0/7 میلیارد دلاری شرکت بزرگی همچون جان وایلی با 200 سال سابقه فعالیت در این زمینه، ارزشمندی بصیرت نسبت به عوامل ارزش آفرین بازار را نشان می دهد
تفکر استراتژیک ازطریق تشخیص و تقویت فعالیتهایی که ارزشهای منحصر به فردی برای مشتری ایجاد می کند، مزیت رقابتی می آفریند. این کار ازطریق فهم قواعد بازار و پاسخگویی خلاقانه به آن انجام می شود. و این امر در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار، یک رویکرد بی نظیر است
تفکر استراتژیک درقالب قواعد »ساده و عمیق« ظاهر می شود. این قواعد مدل ذهنی خاصی را ایجاد کرده و مبنای تصمیم گیریهای روزانه تا جهت گیری کلی سازمان خواهدبود. شرکت اسباب بازی لگو این استراتژی را در مفهوم »هر محصول تولیدیحتماً باید برای کودک یادگیری داشته باشد« و شرکت مشاورین بین آن را در »تعهد به نتیجه برای مشتری« فرموله کرده اند. این عبارات ساده ولی عمیق، جهت گیری اساسی این شرکتها را مشخص کرده و مبنای خلق ارزش برای مشتری و مزیت رقابتی برای سازمان را به روشنی بیان می کنند
از طرفی؛ زیربنای نیاز به ارزیابی عملکرد شرکتها، اهمیت بازار سرمایه می باشد. بازار سرمایه در اقتصاد کشورها نقش حیاتی ایفا می کند. این بازار نه تنها پولها و سرمایه های راکد را از طریق شرکتها به فعالیت می اندازد، بلکه خود به عنوان شاخص رونق اقتصادی کشورها عمل می کند.
بنابراین، توجه به این بازار و مبانی اساسی تصمیم گیری در آن ضروری است مسلماً هدف سرمایه گذاران از سرمایه گذاری در هر شرکت کسب بازدهی متناسب با سرمایه گذاری شان است. اگر شرکت در ایجاد ارزش، موفق باشد نه تنها سرمایه گذاران و افراد داخلی شرکتها، بلکه در سطح وسیعتر، جامعه از ایجاد ارزش بهره مند خواهد شد. سنجش عملکرد در فرایند تصمیم گیری با توجه به اهمیت نقش بازار سرمایه از مهمترین موضوعات حوزه اقتصاد مالی است؛ پس کارکرد معیارهای مالی و اقتصادی به منظور ارزیابی عملکرد شرکت ها ضروری است
موارد فوق لزوم برخوردار بودن سازمانها را از تفکر استراتژیک بیان می کند و برهمین اساس انجام چنین تحقیق با موضوع تأثیر تفکر استراتژیک بر عملکرد ضروری به نظر می رسد.
.2 مبانی نظری پژوهش
الگوهای متعددی برای تفکر استراتژیک ارائه شده است. الگوی پیتر ویلیامسون - P.J.Williamson - ، الگوی جین لیدکا - J.Lidedtka - ، و الگوی گری هامل - G.Hamel - ، الگوهای شناخته شدهتری هستند. هر یک از این الگوها، دارای ویژگیهای خاص خود بوده و از منظر خاصی به تفکر استراتژیک نگریستهاند، اما وجوه مشترک آنها نیز قابل توجه است. تاکید الگوی ویلیامسون بر توانمندسازی سازمان از طریق توسعه قابلیتها و شناخت بازار است. گری همل ایجاد شور و شوق در سازمان، برای خلق دیدگاههای جدید استراتژیک را توصیه میکند و لیدکا، تمرکز انرژی سازمان بر اهداف را امری حیاتی میداند. ویژگیهای تفکر استراتژیک از دیدگاه ویلیامسون چنین است
الف - متغیرهای دردون سازمانی * فرهنگ سازمانی
در چند دهه پایانی قرن بیستم، فرهنگ سازمانی بهعنوان مهمترین عامل در تغییر نگرشها، معیارها و ارزشهای حاکم بر سازمانها مورد مطالعه همه جانبه قرار گرفته است. وجه تمایز سازمانها دقیقاً در رابطه با دیدگاهها، باورها و ارزشهای مورد قبول کارکنان سازمانها حاصل میشود زیرا که دیگر عناصر مادی سازمانها کم و بیش میتوانند شبیه بههم باشند.
فرهنگ سازمانی در حقیقت مجموعه ارزشها، معیارها و آرمانهای اجتماعی است که بستر لازم برای همکاری، تشریک مساعی و پیوند کارکنان سازمان را مهیا مینمایند. مجموعه عواملی که در محیط سازمان، دلبستگی به وظایف و مسئولیتها را بهصورتی منطقی و اصولی و در عین حال لذتبخش فراهم میسازند و شرایط ارضاء نیازها و تمایلات عاطفی و معنوی کارکنان را مهیا میکنند فرهنگ سازمانی گویند. تحولات بنیادی در عملکرد افراد و گروه های اجتماعی در سازمانها، در قالب دگرگونیهای اساسی در فضای فرهنگ سازمانی امکانپذیر خواهد بود
فرهنگ سازمانی، در حقیقت مجموعه عوامل و عناصر و فضای مطلوب سازمانی است که قابلیتها، تمایلات سالم، اعتماد عمومی و احساسات مطلوب کارکنان را رشد داده و زمینه همبستگی و رفتار فردی و همکاری جمعی را در سازمان فراهم میآورند. مدیریت پیشرو در آغاز قرن 21 میلادی، فرهنگ سازمانی را به مثابه زمینه و بستر اصلی بهمنظور ایجاد تحول در سازمان و چگونگی انطباق و سازگاری پویا با شرایط و ضرورتهای محیطی بهحساب میآورد
* ساختار سازمانی
ساختار سازمانی، چارچوبی است که بوسیله فعالیتهای سازمان تقسیم، سازماندهی و هماهنگ میشوند. هر سازمان دارای ساختار خاصی است و مهم آنست که این ساختار به گونهای باشد تا نه تنها عوامل انجام کار با یکدیگر هماهنگ باشد بلکه قابل کنترل نیز باشند.
ساختار سازمانی تعیین کننده روابط رسمی و نشان دهنده سطوحی است که در سلسله مراتب اداری وجود دارد و حیطه کنترل مدیران را مشخص میکند. همچنین ساختار سازمانی دربرگیرنده طرح سیستمهایی است که بوسیله آنها همه واحدها هماهنگ و یکپارچه می شوند و در نتیجه ارتباط موثر در سازمان تضمین خواهد شد. گرچه وجوه مختلف خود نشان دهنده اهمیت آن است ولی از آنجا که ساختار سازمانی یکی از ارکان مهم اجرای استراتژی است پرداختن به آن جزء لاینفک وظایف مدیران است. از آنجا که ساختار خود موجد استراتژی است و از سویی تعیین کننده در تخصیص منابع نیز میباشد