بخشی از مقاله
چکیده
در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید به دست میآید، اما در کنار آن نهادهای اجتماعی نیز متحول میشوند، نگرشها تغییر مییابند، توان بهرهبرداری از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش مییابد و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. همچنین ترکیب تولید و سهم نسبی نهادهها نیز در فرایند تولید تغییر میکند. تا پیش از دهه1970 درآمد سرانه، بعنوان مبنای سنجش توسعه یافتگی کشورها در نظر گرفته می شد. اگرچه رشد درآمد سرانه برای ارتقای سطح رفاه لازم است، امّا نمی تواند بسیاری از جنبه های مهم زندگی را منعکس کند.
برای این منظور از شاخص توسعه انسانی بعنوان مقیاس اندازه گیری توسعه استفاده می شود که ابعاد اجتماعی و فرهنگی را در کنار بعد اقتصادی توسعه مدنظر قرار می دهد. توسعه و توسعه یافتگی از جمله مباحثی است که همواره ذهن سیاستگذاران و برنامه ریزان را به خود مشغول کرده است. کشورهای مختلف و حتی مناطق تشکیل دهنده آنها خواهان دستیابی به سطحی از توسعه معتدل و پایدار هستند که بتواند به بهبود زندگی تمامی مردمان بیانجامد. توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی ارتباط تنگاتنگ دارند. جامعه ای که بتواند با ایجاد بسترهای حاکمیتی و قانونی زمینه ارتقاء توسعه انسانی را برای افراد خود به وجود آورد گام اساسی در جهت توسعه برداشته است.
همچنین توسعه اقتصادی در بستر نهادهای سیاسی جامعه انجام می پذیرد. توسعه اقتصادی غالبا در کشورهایی صورت می گیرد که دارای نظامی با ثبات و دموکراتیک می باشند. برعکس، در کشورهای غیر دموکراتیک امر توسعه اقتصادی غالبا ناپایدار بوده و بعد از حداکثر چند دهه، با بروز بحران های سیاسی و اقتصادی متوقف شده است. همچنین ثبات سیاسی، آزاد سازی اقتصادی و کنترل فساد تاثیر زیادی بر شاخص توسعه انسانی دارد.
واژگان کلیدی: توسعه اقتصادی، شاخص توسعه انسانی، ثبات سیاسی، کشور های در حال توسعه.
1 مقدمه
مفهوم توسعه انسانی خود گویای آن است که هدف اصلی توسعه بهره مند ساختن راستین انسان است. توسعه انسانی یعنی بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد انسانی، برخورداری انسان از زندگی طولانی، سالم و خلاق در محیط زیستی غنی و در جامعه مدنی دموکراتیک هدف نهایی توسعه است. مرتبط ساختن شرایط اقتصادی و زندگی انسانی کانون توجه توسعه انسانی است.
توسعه انسانی دو وجه دارد: از یک سو به شکل گیری قابلیت انسان - از راه سرمایه گذاری در نیروی انسانی - تاکید می ورزد، و از سوی دیگر، به همان اندازه نیز شیوه به کارگیری این قابلیت های رشد یافته را - از راه ایجاد چهارچوبی برای مشارکت در رشد درآمد و اشتغال - مورد توجه قرار می دهد رشد پیشرفت کمی و توسعه پیشرفت کیفی کشور است و لازمه توسعه، توسعه انسانی است. شاخص توسعه انسانی در سال 1990 به عنوان مقیاس جدیدی از توسعه و اندازه گیری آن در نظر گرفته شد. این شاخص مبتنی بر این ایده اساسی است که لازمه دستیابی به زندگی بهتر، علاوه بر داشتن درآمد بالاتر، پرورش و بسط استعدادها و ظرفیتهای انسانی است.
سازمان ملل متحد به عنوان معتبرترین مرجع، هدف از توسعه یافتگی با شاخص های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را انسان می داند. یکی از موثرترین افرادی که در این زمینه تحقیقات فراوانی داشته است آمارتیاسن2 است. او با طرح ایده ظرفیت ها و کارکردهای انسانی، این واقعیت را بیان کرد که دستیابی به زندگی بهتر، هم نیازمند مصرف بیشتر کالاها و خدمات و هم ثمره پرورش رشد استعدادها و ظرفیت های انسانی است.
لذا گسترش ظرفیت های ذهنی انسان از طریق آموزش و تحصیلات در کنار درآمد، از عناصر اصلی توسعه انسانی محسوب می شود. بر این اساس کشوری که قادر به افزایش دانش و آگاهی انسانها باشد و راه درست بهره گیری از سرمایه های انسانی را بیاموزد، در فرایند توسعه موفق تر خواهد شد - باراک1، . - 2006 رویکرد توسعه انسانی به طور کلی منطبق بر منطق بیان شده از سوی ارسطو، در دو هزار سال قبل است. ثروت اساسا چیزی نیست که ما به دنبال آن هستیم چرا که این نوع ثروت فقط برای بدست آوردن چیزهای دیگر به کار می رود.
در واقع توسعه انسانی مبتنی بر این ایده اساسی است که پیشرفت جوامع انسانی را نمی توان تنها با درآمد سرانه اندازه گیری کرد، بلکه لازمه دستیابی به زندگی بهتر علاوه بر داشتن درآمد بالاتر، پرورش و بسط استعداد و ظرفیت های انسانی است - ملااسمعیلی دهشیری و شریفی رنانی، . مباحث توسعه اقتصادی از قرن هفدهم و هجدهم میلادی در کشورهای اروپایی مطرح گردید. فشار صنعتی شدن و رشد فناوری در این کشورها توام با تصاحب بازار کشورهای ضعیف مستعمراتی باعث شد.
تا در زمانی کوتاه، شکاف بین دو قطب پیشرفته و عقب مانده عمیق شده و دو طیف از کشورها در جهان شکل گیرد: کشورهای پیشرفته - یا توسعهیافته - و کشورهای عقبمانده - یا توسعهنیافته - . با خاموششدن آتش جنگ جهانی دوم و شکلگیری نظمی عمومی در جهان در کنار به استقلال رسیدن بسیاری از کشورهای مستعمرهای، این شکاف بهخوبی نمایان شد و ملل مختلف جهان را با این سوال اساسی مواجه ساخت که ”چرا بعضی از مردم جهان در فقر و گرسنگی مطلق به سر میبرند و بعضی در رفاه کامل؟.“ از همین دوران اندیشهها و نظریههای توسعه در جهان شکل گرفت.
در این دوران، بسیاری از مردم و اندیشمندان، چه در کشورهای پیشرفته و چه در کشورهای جهان سوم، تقصیر را به گردن کشورهای قدرتمند و استعمارگر انداختند. بعضی نیز مدرن نشدن وحاکم نشدن تفکر مدرنیته بر تمامی ارکان زندگی جوامع سنتی را علت اصلی میدانستند. بعضی دیگر نیز وجود حکومتهای فاسد و دیکتاتوری در کشورهای توسعه نیافته و ضعفهای فرهنگی و اجتماعی این ملل را مسبب اصلی معرفی مینمودند. عدهای هم ”دین“ یا حتی ”ثروتهای ملی“ را علت رخوت و عدم حرکت مثبت این ملل تلقی مینمودند به هر تقدیر این که کدام یا کدامین علت یا علتها اصلی و یا اولیه بوده است ویا اینکه در هر نقطه از جهان، کدامین علت حاکم بوده است از حوصله این بحث خارج است. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد درک مفهوم توسعه, و ارتباط آنها با مقوله ثبات سیاسی است.
توسعه اقتصادی
ماهیت اقتصاد توسعه اقتصاد سنتی اساسا به تخصیص منابع تولیدی کمیاب که دارای حداکثر کارایی و حداقل هزینه باشند و به رشد بهینه این منابع در طول زمان برای تولید رشته وسیعی از کالا و خدمات مربوط می شود. اقتصاد سیاسی از اقتصاد سنتی فراتر می رود. اقتصادهای سیاسی، در میان سایر مسائل، جریانات اجتماعی و نهادی را که از طریق آنها گروههای معینی از طبقات متنفذ اقتصادی و سیاسی تخصیص منابع تولیدی کمیاب را، در حال و آینده، برای منافع شخصی خود کنترل می کنند، بررسی می کند. لذا اقتصاد سیاسی به رابطه بین سیاست و اقتصاد، با تاکید خاص بر نقش قدرت در تصمیم گیریهای اقتصادی، می پردازد.
اقتصاد توسعه دامنه وسیع تری دارد. این علم، علاوه بر اینکه به تخصیص کارای منابع تولیدی کمیاب موجود و به رشد مستمر آن در طول زمان می پردازد، با مکانیزمهای اقتصادی، اجتماعی و نهادی، چه عمومی و چه خصوصی، که لازمه بهبود سریع و وسیع سطح زندگی توده های فقیر، بیسواد و گرفتار سوء تغذیه سر و کار دارد. به این ترتیب، اقتصاد توسعه بیشتر از اقتصاد سنتی و حتی اقتصاد سیاسی به جریانات اقتصادی و سیاسی می پردازد که برای اثر گذاشتن بر تحولات سریع ساختاری و نهادی کلیه جوامع، به طریقی که به بالاترین کارایی ممکن ثمرات پیشرفتهای اقتصادی را عاید بخش های وسیع تری از جمعیت جوامع کند، ضروری است. به این ترتیب، نقش دولت و ضرورت برنامه ریزی اقتصادی هماهنگ و سیاست های جامع اقتصادی داخلی و بین المللی معمولا به عنوان اجزاء لاینفک اقتصاد توسعه در نظر گرفته می شود.
تعریف توسعه اقتصادی
برنامه های توسعه سازمان ملل متحد - UNDP - بر مفهوم و اندازه گیری توسعه بر حسب شاخص توسعه انسانی - HDI - تاکید دارد. این شاخص نه تنها بر پایه در آمد واقعی، بلکه بر اساس شاخصهای اجتماعی مانند امید به زندگی، میزان باسوادی بزرگسالان و سالهای تحصیلی مبتنی است در حال حاضر مسائل مربوط به بحران انرژی، کمبود مواد غذایی در کشورهای در حال گذار، بحران تراز پرداختها، تلاش و مبارزه کشورهای در حال گذار برای خودکفایی و خود اتکایی جمعی در مقابل جهان توسعه یافته در زمینه توسعه اقتصادی به وقوع پیوسته است.
در مورد توسعه اقتصادی تعاریف متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم: تعریف کننده توسعه شرح توسعه اقتصادی را هم تولید بیشتر و هم پیدایش تحول در چگونگی تولید محصول می داند. به نظر وی مفهوم توسعه از رشد گسترده تر است چون شامل ایجاد تحول در چگونگی تولید و تخصیص مجدد منابع و نیروی کار در تولیدات گوناگون است توسعه عبارت است از یک روند خلاق و نوآور در جهت ایجاد تغییرات زیربنایی در سیستم اجتماعی. توسعه اقتصادی عبارت است از حرکت یک سیستم یک دست اجتماعی به سمت جلو و همچنین به عقیده وی در توسعه نه تنها روش تولید و توزیع محصولات و حجم تولید مد نظر است بلکه تغییرات در سطح زندگی، نهادهای جامعه و سیاستها نیز مورد توجه است.
توسعه اقتصادی عبارت است از فرایندی که به موجب آن درآمد واقعی سرانه در یک کشور در دورانی طویل المدت، افزایش می یابد. توسعه اقتصادی مستلزم چیزی بیش از رشد اقتصادی است. توسعه به معنای رشد به اضافه تغییر است. لذا در فراگرد توسعه ابعاد کیفی اساسی تری وجود دارد که فراتر از رشد یا گسترش یک اقتصاد است توسعه را افزایش توانمندی ها و بهبود استحقاق ها می داند. بنابراین اقداماتی که توانمندی های انسان را در ابعاد مختلف عمق و گسترش می دهد عوامل پیش برنده توسعه اقتصادی است.
توسعه را فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی تمام مردم می داند. او به سه جنبه مهم توسعه اشاره دارد: B1 ارتقای سطح زندگی مردم: یعنی بالا رفتن سطح درآمد و مصرف مواد غذایی، بالا رفتن سطح خدمات پزشکی و آموزشی از طریق فرایندهای مناسب رشد اقتصادی. B2 ایجاد شرائطی که موجب رشد عزت نفس مردم شود: از طریق استقرار نظامها و نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که مشوق شأن و احترام انسان باشد.