بخشی از مقاله
چکیده
مطالعه فضای معماری و شهریِ بافتهای تاریخی اغلب شهرهای قدیمی حکایت از نظم بسیار دقیق و حساب شده ای مینماید. نظمی که در طی سالیان و بر اساس تجارب در زمینههای مختلف حاصل شده و در واقع شهر و فضاهای شهری را می توان نتیجه کنش متقابل سه عامل انسان، محیط و فرهنگ در چارچوب زمان و مکان تعریف کرد. نقش و تأثیر هر یک از این دسته عامل در ایجاد فضاهای شهری در تمام مناطق و در همه زمان ها به یک شکل و یکسان نبوده، بلکه از یک منطقه به منطقهای دیگر و از یک دوره به دوره زمانی بعدی، به سبب صورت بندی اجتماعی و اقتصادی خاص هر دوران، و زمینه های گوناگون محیطی، متفاوت بوده است .
در این تحقیق از تحلیل محتوی متون و روش توصیفی استفاده شده است. با توجه به نتایج تحقیق در تمام شهرها، در هر نقطه ای از جهان و در هر مقطعی از تاریخ که باشند، یکی از مشخصه های اصلی سازمان سیاسی و اجتماعی آنها و تفاوت زندگی مردم در عرصه شهری به ساخت عناصری انسان ساخت بستگی دارد و نوع این ساخت و ساز می تواند تعیین کننده الگوهای رفتاری در فضای شهری و زندگی اجتماعی در شهرها باشد.
در واقع با گذشت زمان در عناصری که توسط انسان ایجاد شده است، هدف بازیابی فضاهای بی دفاع، استفاده بهینه از فضاهای شهری و پویا نمودن این فضاها درجهت تقویت سرزندگی و نشاط فضاهای شهری، ایجاد حس تعلق شهروندان به محیط شهری و محله خود، تامین آرامش و آسایش شهروندان برای حضور در فضاهای شهری و همچنین تقویت حس مشارکت شهروندان بوده است .
.I مقدمه
انسان، شهر را به وجود آورد و شهر، انسان را. شهر نمایانگر مکان و مرکز مسکونی به هم فشرده ی خانه هایی است همچون زیستگاه جمعی چنان گسترده ای که آشنایی هایی دوطرفه و شخصی میان ساکنان آن برقرار نیست. انسان شهری در معرض محرک های بیشمار و بسیار نیرومند قرار دارد. او باید با عقل خود و نه با احساسش در برابر عوامل محیط خارجی که به نابودی او می انجامد واکنش نشان دهد
شهر و فضاهای شهری را می توان نتیجه کنش متقابل سه عامل انسان، محیط و فرهنگ در چارچوب زمان و مکان تعریف کرد . نقش و تأثیر هر یک از این دسته عامل در ایجاد فضاهای شهری در تمام مناطق و در همه زمان ها به یک شکل و یکسان نبوده، بلکه از یک منطقه به منطقه ای دیگر و از یک دوره به دوره زمانی بعدی، به سبب صورتبندی اجتماعی و اقتصادی خاص هر دوران، و زمینه های گوناگون محیطی، متفاوت بوده است.
به همین دلیل تمایزات منطقه ای و ویژگی های دوره های زمانی متفاوت است که گونه های مختلف شهر و فضاهای شهری در طی تاریخ شکل گرفته اند. در تمام شهرها، در هر نقطه ای از جهان و در هر مقطعی از تاریخ که باشند، یکی از مشخصه های اصلی سازمان سیاسی و اجتماعی آنها و تفاوت زندگی مردم در عرصه شهری به نحوه سازماندهی و مدیریت فضا بستگی دارد و نوع این سازماندهی و مدیریت می تواند تعیین کننده الگوهای رفتاری در فضای شهری و زندگی اجتماعی در شهرها باشد .
یکی از روش های معمول در سازماندهی فضا، تعریف برخی از مکان های خاص به عنوان خصوصی و تعریف بقیه فضاها به عنوان فضاهای عمومی است. بعضی از مکان ها در سیستم های پیچیده - موجود در فضاهای شهر - اهمیت بیشتری می یابند و از بقیه فضاها جدا و متمایز می گردند.
عناصر فضایی همچون تابلوها، حصارها، دیوارها و دروازه ها، یا عوامل موقت همچون ساعت های مشخص فعالیت در یک فضا از جمله عوامل مؤثر در این مقوله به شمار می آیند. این سیستم پیچیده در کدگذاری فضا که از طریق عناصر فیزیکی و فعالیت های اجتماعی بیان می شوند، می تواند به مکان هایی اهمیت بخشد و یا آنها را خصوصی سازد، به گونه-ای که غریبه ها نتوانند بدون اجازه وارد شوند. از طرف دیگر، فضاهای عمومیاصلاً در دسترس هر کسی قرار دارند.
این فضاها جاهایی هستند که شهروندان و بازدیدکنندگان می توانند همچون یکدیگر و با محدودیتی کمتر نسبت به دیگر فضاها، وارد آن فضا شوند. این نظام اهمیت دهی و تمایزبخشی فضایی با زمینه های اجتماعی خاص محیط ادغام می شوند، به نحوی که این نظام را غریبه ها و افرادی که با معانی و کدهای آن محیط آشنا نیستند، نمی توانند شناسایی کنند.
بسیاری از فضاهای مبهم در شهرها نیز وجود دارند که نمی توانند به صورت خاص فضای عمومی یا خصوصی نامیده شوند؛ ولی به رغم این موضوع حجم توده فضای شهری به ترتیب خاصی به فضاهای عمومی و خصوصی تقسیم شده اند که به راحتی درک شدنی نیز هستند. بهترین مثال در این زمینه فضاهایی هستند که شخص احساس می کند رفت و آمد عمومی در آن فضا جریان دارد و هر کسی می تواند به آنجا دسترسی داشته باشد و یا اینکه مکان هایی که ورود به آنجاشدیداً کنترل می شود.
بنابراین، بررسی وضعیت عمومی و خصوصی فضاها یکی از راه های کدگذاری و تشخیص سازمان فضایی و اجتماعی شهرهاست. امروزه در مقایسه با بیشتر دوره های تاریخی در گذشته، اهمیت فضاهای عمومی در شهرها روندی رو به زوال داشته است.این امر تا قسمتی منتج از تمرکززدایی شهرها و حذف مؤلفه فضا از ارتباطات عمومی است، به نحوی که دیگر تعاملات چهره به چهره برای بسیاری از فعالیت های اجتماعی مورد نیاز نیست .
در این زمینه نوعی گذار یا انتقال، از زمانی که موقعیت فضایی - اجتماعی فضاهای عمومی مرکزی در شهر دارای اهمیت خاصی بود، تا زمانی که مکان ها و فعالیت ها در شهرها دارای الگوهای فضایی پراکنده شوند، ایجاد شده است. در این انتقال، فضاهای عمومی بسیاری عملکردهای خودشان را در زمینه زندگی اجتماعی در شهرها از دست داده اند . مهمترین نمونه فضاهای عمومی شهری در یونان باستان، آگوراها بوده اند، که در واقع میدان عمومی کل شهر به شمار می آمدند و تمام مردم در آنجا با یکدیگر ملاقات می کردند
. در عین حال، این مراکز، محل خرید عموم و محل برگزاری جشن های عمومی نیز بودند. بنابراین آگوراها مکانی بودند که ترکیب مناسب فعالیت های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در آنجا وجود داشت اصولاً این مکان فضایی باز بوده که در نزدیکی مرکز هندسی شهر قرار می گرفته است. فضاها و فعالیت های ویژه و بناهای عمومی مختلف از قبیل شورای شهر، دفاتر حکومتی، معابد، دادگاه ها و سالن های ویژه تاجران و شهروندان نیز در اطراف آن قرار می گرفتند. حتی اگر با رشد شهر و نیاز به مکان های عمومی بزرگتر، برخی از این فعالیت ها در جایی دیگر در شهر ایجاد می-شدند، آگوراها به عنوان قلب اصلی شهر برای پوشش دادن فعالیت های شهری، موقعیت خود را حفظ می کردند
انسجام اجتماعی که در این حوزه های شهری وجود داشت و یا در قالب نهادهای اطراف آن و نهادهای جمعی موجود شکل می گرفت، دارای وضعیتی انحصاری و سلسله مراتبی بود. زن ها، برده ها و غریبه ها در جایی خاص نگهداشته می شدند. فرمانداری شهر، مردان آزاد را به عنوان تنها عوامل مؤثر در سیاست برمی شمرد. انسان ها می توانستند در مالکیت بخش خصوصی باشند - مانند برده ها و زنان- و یا در مالکیت بخش عمومی باشند، که در این بخش امور شهر مورد بحث قرار می گرفت و تصمیم گیری ها در آن حیطه انجام می شد .
در حالی که بسیاری از فعالیت های گروهی می تواند در هر جایی از شهر اتفاق بیفتد، آگورا1 کانون اصلی شهر در شبکه مکان های عمومی و فعالیت های جمعی برای اینگونه فعالیت ها محسوب می شود. این نوع ترکیب جامع مسایل روحی و جسمی در دوران باستان، به دلایلی نتوانست چندان دوام بیاورد و سپس عبارت فضای عمومی شهر جایگزین آن شد. در شهرهای دوره رنسانس ایتالیا، دو یا سه میدان اصلی در شهر وجود داشت و هر کدام برای برخی فعالیت های خاص تعریف شده بود. میدان کلیسای جامع دارای عملکردی متفاوت از میدان تشریفات و میدان دادوستد بود.
به رغم این اختصاصی کردن فضایی و تفکیک عملکردی میدان ها، زندگی عمومی در این میدان ها جریان داشت. میدان های شهر به وسیله آب نماها، یادمان ها مجسمه ها و دیگر اجزای هنری تزئین می شدند و برای مراسم عمومی و مبادله کالا و خدمات مورد استفاده قرار می گرفتند . اما این موضوع در دوره مدرن متحول شد و تغییر کرد. میدان های اصلی اهمیت ویژه خود را از دست دادند و ارتباط آنها با بناهای اطراف خودشانتقریباً به صورت کلی از بین رفت
در عصر مدرن، ترکیب عملکردی شهرهای دوره باستانی تقریباً به طور کامل از بین رفته بود. توسعه و رشد روزافزون شهر منجر به اختصاصی شدن فضاهای شهر شد، که این موضع ارتباط بین مؤلفه های عملکردی و نمادین را، چه در فضاهای عمومی و چه در فضاهای خصوصی، سست کرد. در مقابل کلمه فضای عمومی آمده است: محل عمومی و جایی که مردم فعالیت های تشریفاتی و عملکردی را که موجب تقویت همبستگی می شود؛ انجام می دهند. و یا فضایی که ما با افراد ناآشنا در آن مشترک هستیم، فضا برای همزیستی آرام و مواجهه غیر شخصی
با ایجاد فضاهایی که در آنها مردم مختلف با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند، این امید می رود که مردم مختلف می توانند در کنار یکدیگر قرار گیرند و ماهیت اجتماعی شهر را تقویت کنند. بهبود وضعیت فضاهای عمومی به عنوان مکان های ملاقات افراد با یکدیگر، بر اهمیت با هم بودن افراد تأکید می کند. بحث دیگر جدا کردن حیطه های عمومی از حیطه های خصوصی است که یکی از اصول نظریه های آزادگرایی سیاسی به شمار می آید و همچنین در نظریه های فضای عمومی همچون دیدگاه های هانا آرند1 و یورگن هابرماس2 نیز دیده می شود.
آنها معتقدند که حوزه عمومی قوی، جایی است که در آن زندگی عمومی جریان دارد و به صورت مشخص از حیطه خصوصی نیز جدا شده است و معتقدند که این نوع فضای عمومی برای حفظ سلامت جامعه ضروری است. اما این خط فکری را مارکسیست ها مورد انتقاد قرار داده اند . آنها تأثیر این نوع جدایی را در مالکیت خصوصی مورد بررسی قرار داده اند و این ایده را رد کرده اند. فمنیست ها3 نیز این ایده را این گونه تقبیح کرده اند که در این جدایی فضایی، بیشتر فضای خصوصی در اختیار زنان قرار خواهد گرفت تا فضای عمومی؛ و این امر نقش اجتماعی زنان را در جامعه کمرنگ خواهد ساخت.
به علاوه این ایده مورد انتقاد پسامدرنیست ها نیز که با تمایلات جهانی شدن مخالفند و جدا شدن از عرصه عمومی را نشانه ای از خوداتکایی و کاهش پویایی جامعه به دلیل توسعه گونه های جدیدی از جامعه اجتماعی می دانند، قرار گرفته است. در طول تاریخ فضاهای عمومی شهر، نقش اساسی در زندگی اجتماعی شهرها داشته اند، اما اهمیتشان را از دست داده اند و دیگر کانون های اصلی در شبکه اجتماعی شهرها محسوب نمی-شوند. تغییرات تکنولوژیکی، افزایش جمعیت و تخصصی شدن فعالیت ها باعث ایجاد گسستگی در عملکردها و فضازدایی از حیطه های عمومی شده است.
برخورد کالاگونه به مقوله فضا و طبقه بندی اجتماعی در جامعه، خود به گسست های فضایی- اجتماعی و خصوصی سازی فضا انجامیده است. این فضاها هویتی مثبت دارند و فعالیت ها و افراد مختلط و متنوعی را در خود پذیرا هستند. ایجاد این کانون های اجتماعی می تواند گام مثبتی باشد در جهت کاهش برخوردهای بالقوه که ناشی از تفاسیر گوناگون و توقعات مختلف از فضاهای شهری است و می تواند در بهبود فعالیت شهرسازی و انسجام اجتماعی شهرها نیز مؤثر واقع شود.
مروری بر دیدگاه های مختلف از تعریف فضا:
-1 دیدگاه فلاسفه
فضا همواره در طول تاریخ مورد توجه اندیشمندان شاخه های مختلف علوم بوده و چیستی ماهیت آن همواره دغدغه فکری متفکران بوده است و ارایه تعریف آن عمرش به معرفی » حالتی ناپایدار « عهد باستان می رسد. پارمنیدز4 فضا را می کند و لوسیوس5 معتقد است فضا اگرچه از نظر جسمانی وجود ندارد ، لیکن حقیقی است. افلاطون فیلسوف بزرگ یونان باستان فضا را واقعیتی مستقل نمی داند و از نظر وی آن چه که فضا را به وجود می آورد روابط بین اشیایی است که در یک مکان مستقر گردیده اند بنابراین فضا با جا به جا نمودن این اشیای فضایی شکل نخواهد گرفت و به تعبیر دیگر در خلا فضایی شکل نخواهد گرفت
این تعبیر حاکی از اعتقاد افلاطون به بعدی ذهنی از فضا می باشد که مصداق عالم مثال در تصورات افلاطون است. ارسطو شاگرد افلاطون معتقد است فضا، ظرف تمام اشیا و به این ترتیب فضا به عنوان مفهومی مطلق می باشد و نظریه توپوس6را مطرح می کند. از نظر ارسطو، فضا مجموعه ای از مکان هاست و زمینه ای پویا با اعراض کیفی متفاوت. مشابه همین تفکر در میان اندیشمندان اسلامی نیز مشاهده می شود.
در فرهنگ معارف اسلامی در تعریف این موضوع چنین آمده است اصطلاحی فلسفی است و عبارت است از امری و چیزی که چیزی دیگر در آن نهاده و یا بر آن تکیه کند