بخشی از مقاله

چکیده

هدف این مقاله بررسی تاثیر ساختار توزیع قدرت در خانواده و خشونت خانگی علیه زنان در شهر اصفهان است. در این پژوهش، پدیده خشونت علیه زنان از زوایه نوع روابط حاکم میان همسران از جمله ساخت قدرت در خانواده - متقارن -نامتقارن - ، پایگاه اجتماعی-اقتصادی ، سن و سطح تحصیلات بررسی شده است. برای شناسایی مولقه های ذکر شده از نظریه های فمینیستی، تضاد و نظریه منابع استفاده شده است. روش این مطالعه، پیمایش است و داده ها با استفاده از تکنیک پرسشنامه ساختارمند از 384 زن متاهل اصفهانی بدست آمده از فرمول کوکران که فقط زنان را شامل میشود بهره گرفته شده است.

تکنیک نمونه گیری مورد استفاده ، نمونه گیری طبقه ای چند مرحله ای توام با نمونه گیری احتمالی متناسب با حجم خوشه میباشد. یافته ها نشان میدهند که متغیرهای مستقل ساخت قدرت در خانواده - شوهر محوری - با متغیر وابسته خشونت علیه زنان رابطه مثبت داشته و متغیرهای پایگاه اجتماعی-اقتصادی ، سطح تحصیلات با متغیر وابسته رابطه منفی را نشان میدهد.

همچنین حدود % 45 زنان در روابط خانوادگی از قدرت متقارن برخوردارند. در تحلیل رگرسیون چند متغیری، ساخت قدرت در خانواده، پایگاه اجتماعی-اقتصادی بترتیب مهم ترین تبیین کننده های خشونت علیه زنان معرفی شده و ضریب تعیینی برابر 0/73 را برای توضیح تغییرات خشونت علیه زنان بدست داده اند، بدین معنی که متغیرهای فوق الذکر بیشترین تاثیر را در متغیر وابسته خشونت علیه زنان داشته است.

مقدمه و طرح مسئله

زنان در نظام خانواده به عنوان مهمترین فرد ایفاکننده نقشهای حمایتی-عاطفی، و مدیر اداره وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی در زندگی اعضای خانواده بشمار میروند. خانواده کانونی است که در آن چگونگی توزی ع و نحوه اعمال قدرت در شکل گیری و رشد شخصیت افراد، جامعهپذیری فرزندان، اعتماد به نفس و انسجام اعضای آن و حتی احساس رضایت، خوشبختی و یا تنهایی، بیگانگی در روابط زناشویی نیزتاثیر میگذارد. بنابراین وجود یک مشکل در فضای خانواده به طور حتم خللی در ایفای کارکردهای آناعمال خواهد نمود و مطمئناً باعث موانعی در راه تأثیر مطلوب نقش زن به عنوان مادر و همسر در فضای خانه می شود.

از آنجائیکه این حوزه نیز خالی از مناسبات قدرت نیست، و نابرابری قدرت در میان زن و مرد تنها در خانواده به چشم نمی خورد؛ بلکه جامعه نیز با قرار دادن مردان در موقعیت های دارای قدرت و اشغال موقعیت های دست پایینی توسط زنان در جامعه خود تشدید کننده ی این نابرابری میگردد؛ که بازتاب این نابرابری قدرت ، به شکل خشونت ظهور میکند. بطوریکه خشونت عاملی برای حفظ و استمرار قدرت مردان بر زنان در خانواده و جامعه میشود

بنابراین جدا از سوءاستفاده های عاطفی و فیزیکی شناخته شده ی فرهنگی، رفتارهای خشونت آمیز میتواند شامل نابودی مالکیت، تهدید، اذیت و استهزا باشد، که عنصر کلیدی در تمامی این اعمال کنترل یا مترادف آن قدرت است

خشونت خانوادگی، خشونتی است که در محیط خصوصی به وقوع می پیوندد و عموما میان افرادی رخ میدهد که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خورده اند. البته خشونت در بعد خانوادگی علیه زنان موضوع تازه ای نیست، لیکن حمایت از زنان در قبال این مساله به عنوان یک معضل اجتماعی امری است که تنها در دهه های اخیر در غرب مطرح شده است.

شوهران خشونت ورز در سطوح گوناگون قرار داشته و هرگز نمیتوان بروز چنین واقعه ای را به فقرا، طبقات کارگر و افراد کم سواد محدود دانست. کما اینکه یکی از پژوهش ها ی انجام یافته در آمریکا نشانگر این واقعیت است که در میان تحصیلکرده های دانشگاهی خشونت از آمار بالاتری برخودار است 

خشونت فقط حمله ی فیزیکی نیست و انواع رفتارهایی را شامل میشود که مردان به قصد کنترل و ارعاب زنان در پیش میگیرند وسعت دامنه ی کنترل و ارعابی که مردان بر زنان اعمال میکنند ، تنها زمانی آشکار میشود که آزار جنسی، حرکات تهاجمی، توهین و رفتارهای دیگری را که مردان برای مهارکردن زنان ابداع کرده اند در نظر بگیریم 

بر طبق تخمینهای یک پیمایش حدود 10 تا 60 درصد زنان گزارش کردهاند که به طور فیزیکی توسط شوهرانشان مورد خشونت قرار میگیرند. خشونت علیه زنان یکسری پیامدهای منفی در پی دارد که میتواند از افسردگی تا بیماری تنفسی اتفاق بیفتد. مطالعات در کشورهایی مثل استرالیا، کانادا، اسرائیل، آفریقای جنوبی و ایالات متحده نشان میدهد که حدود 40 تا 70 درصد زنان مقتول توسط همسرانشان به قتل رسیدهاند.

در سال 2002 حدود 18000 زن در تمامی سنین به خاطر خشونت بین فردی در اروپا مرده-اند - استیکلی1، . - 2008پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که نوع روابط قدرت در نظام خانواده و ساختار موجود توزیع قدرت در فضای خانواده ایرانی به چه نحو در فرآیند اعمال و میزان خشونت خانگی علیه زنان تأثیر دارد

در واقع هدف این پژوهش بررسی تاثیر ساختار قدرت در خانواده بر خشونت خانگی علیه زنان که در این تحقیق به عنوان جامعه آماری انتخاب شده اند، میباشد. خشونت خانگی هر نوع آزار روحی،فیزیکی، جنسی و اقتصادی در مقابل شریک زندگی، کودک یا دیگر عضو خانواده به حساب میآید که مسئلهای گسترده و موجود بر تمامی مردمان در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و قومی است.

مروری برادبیات تحقیق

زارع شاه آبادی و امینی - 1389 - در پژوهش بررسی تاثیر قومیت بر خشونت علیه زنان در شهر تکاب آشکار نمودن که بین میزان خشونت علیه زنان با وضعیت اشتغال، نسبت خویشاوندی با همسر، میران تحصیلات آنها و همسران، میزان درآمد و نوع ازدواج - ارادی، تحمیلی - ، قومیت رابطه معنی دار وجود دارد. همچنین در مواردی که زوجین از دو قومیت متفاوت بوده ا ند - ناهمسانی قومی - ، میانگین خشونت کمتر از زمانی بوده که قومیت آنها همسان بوده است. اما بین میزان خشونت علیه زنان با سن پاسخگویان بهنگام ازدواج رابطه معنی داری وجود ندارد.

بلالی میبدی و حسنی - 1388 - در بررسی فراوانی خشونت علیه زنان توسط همسرانشان در شهر کرمان که در میان 400 زن متاهل صورت گرفت یافته ها حاکی از آن است، که %46 زنان انواع متفاوت خشونت شامل خشونت روانی - - %78/6، جسمی - %55/6 - ، جنسی - %28/6 - و اقتصادی - %34/7 - را تحمل کرده اند. خشونت خانگی با میزان تحصیلات مرد و زن، زندگی در روستا تا سن 20 سالگی، اعتیاد مرد و زن،و زندگی افراد دیگر با خانواده رابطه مستقیم داشت بیشترین علت خشونت از دید زنان خشونت دیده وضعیت اقتصادی نامناسب - %25/4 - و شغل همسر - % 8/9 - بیان گردید.

یزدخواستی و شیری - - 1387 در تحقیقی با عنوان ارزشهای پدرسالاری و خشونت علیه زنان که در شهر آمل صورت گرفت نشان دادند، که بیشتر زنان در هنگام به چالش کشیدن رابطه رئیس و مرئوسی در خانواده مورد خشونت همسرانشان قرار گرفته اند، یعنی مردان، مقاومت زنان در برابر نگرش ابزاری به خود و نپذیرفتن محرومیت از تحصیل و اشتغال را تهدیدی برای اقتدار مردانه خود تفسیر کرده و به خشونت متوسل شده اند.

عیدی - 1385 - در زمینه سنجش مستقیم تاثیر ساختار قدرت در خانواده و خشونت خانگی علیه زنان پژوهشی تحت عنوان بررسی عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر خشونت علیه زنان در شهر نقده انجام داد ونتایج آن آشکار ساخت که، برخی از عوامل اجتماعی - توزیع قدرت، تجربه و مشاهده خشونت در خانواده پدری شوهر - ، عوامل فرهنگی - اعتقاد مرد به پدرسالاری، اعتقادات مذهبی زوجین و اختلاف زوجین در پایبندی به آداب و رسوم - و عوامل اقتصادی - درآمد و نوع شغل شوهر - بر خشونت علیه زنان تأثیر میگذارد. همچنین عواملی که بیشترین تاثیر را در خصوص خشونت داشتند عبارت بودند از: توزیع نامتقارن قدرت، تجربه و مشاهده خشونت در خانواده پدری شوهر و اعتقاد به پدر سالاری.

زتگنه - 1380 - در بررسی جامعه شناختی عوامل مؤثر بر خشونت شوهران علیه زنان در خانواده که از یک نمونه 530 نفری زنان متأهل ساکن شهر بوشهر که طول مدت ازدواج آنها بیش از یک سال بود، نتایج نشان داد که متغیرهای جنسیت، فرزندان، میزان رضایت و علاقه زوجین در انتخاب همسر، وضعیت اشتغال زوجین، نوع شغل زوجین، سابقه وابستگی شوهر به مواد مخدر، تفاوت منزلت شغلی زوجین، تفاوت تحصیلات زوجین و تفاوت درآمد زوجین دارای رابطه معنیداری با انواع خشونت شوهران علیه زنان - روانی، فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی - میباشد و همچنین رابطه متغیر محل تولد شوهر با خشونت شوهران علیه زنان در خانواده معنادار میباشد.

دفونسیکا و دیگران - 2011 - در خصوص مطالعه ی خشونت علیه زنان ، گزارشات پلیس شهر ساپاولو برزیل نشان داد که ضرب وشتم مغرضانه به میزان %49 و تهدید به میزان %42 بعنوان رایج ترین خشونتها علیه زنان اعمال شده است؛ همچنین سن قربانیان بین 20 تا 49 سال بوده و تقریبا %97 خشونتها توسط مرد و همسر قربانیان صورت گرفته است.

حقی و فایضی - 2010 - در تحقیق میزان عمومیت خشونت خانگی و افسردگی در میان زنان متاهل در شهر کراچی پاکستان که در میان 171 زن صورت گرفت؛ به این نتیجه دست یافتند که 69/5 درصد از زنان بیش از یک شکل از خشونت را در زندگی تجربه کرده اند. بر همین اساس داد و فریاد زدن مرد 32/2 درصد، تهدید 25/1 درصد، سیلی زدن 20/5 درصد، لگد زدن 14 درصد ، هل دادن 21/1 درصد ، تهدید با اسلحه 8/8 درصد را بخود اختصاص داده اند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید