بخشی از مقاله

چکیده:

فعالیت های فکری دقیق مستلزم مهارتهای شناختی پیچیده و گرایشاتی است که منجر به تفکر انتقادی می شود. هدف مقاله حاضر دستیابی به شیوه های آموزش تفکر انتقادی به کودکان است. در این مسیرآنچه می تواند ما را یاری سازد تا به این مهم نایل شویم بهره گیری از ادبیات کودکان است. لذا در این پژوهش ابتدا رویکردهای مربوط به تفکر انتقادی مورد بررسی قرار می گیرد و پس از آن به تحلیل آن در ادبیات کودک پرداخته می شود. این پژوهش با شیوه ی تحلیلی- استنتاجی صورت می گیرد و سعی برآن است تا با بررسی نظریات متعدد متخصصان فلسفه به چرایی و امکان آموزش تفکر انتقادی برای کودکان از طریق ادبیات کودکان پرداخته شود.

نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که رشد تفکر انتقادی در کودکان از طریق گفتگوها و حلقه های کندوکاو با تمرکز بر داستان های کودکانه صورت می گیرد. شرکت کودکان در اجتماع های ادبی و کندوکاو پیرامون مفاهیم معمول زندگی در قالب قصه گویی و بحث پیرامون شخصیت های داستانی، می تواند مهارت های استدلال، تخیل و قضاوت درست، تفکر انتقادی و اعتماد به نفس و توانایی حل مساله را به طور قابل توجهی در کودکان ارتقا بخشد. در نهایت پیشنهاد می گردد که فلسفه برای کودکان درمباحث و متون مربوط به ادبیات کودکان به صورت تخصصی واردگردد.

مقدمه:

فعالیت های ذهنی که نیاز به کسب دانش دقیق و موشکافانه دارد، متمرکز بر مهارتهای شناختی پیچیده از قبیل روشن سازی، آزمایش کردن، مرور کردن، تشخیص دادن، طبقه بندی کردن، ارزیابی کردن، نقد کردن و نیز گرایشاتی چون کنجکاوی، گشاده فکری نسبت به دیگران، موشکافی دقیق و انتقاد پذیری است که همگی منجر به تفکر انتقادی می شود.

هدف رویکرد فلسفه برای کودکان که به وسیله ی فیلسوف امریکایی Mattew Lipman در آغاز دهه ی 1970 پیشنهاد شد، رشد تفکر انتقادی در کودکان از طریق گفت و گوهای فلسفی بود. به زعم وی، فلسفه برای کودکان در یک موقعیت مبتنی بر گفتگو و همکاری دوجانبه در جهت غنی سازی دیدگاه های گروهی شکل می گیرد و ارائه ی استدلال های رقابتی، نکته ای است که باید همواره در این آموزش مد نظر قرار گیرد

برخی اعتراضات بر این امر دلالت دارد که این بحث ها، ماهیتا فلسفیدن را رواج می دهند نه یک تفکر انتقادی را. برای مثال، در تئوری رشد شناختی پیاژه، این اعتقاد وجود دارد که کودکان قابلیت تفکر انتقادی و انتزاعی را ندارند. همچنین فلسفه ورزی مستلزم بلوغ فکری و دانش دایره المعارفی است که در کودکان یافت نمی شود.

این در حالی است که آموزش تفکر انتقادی در قالب داستان های کودکان از مدت ها پیش مورد نظر بسیاری از نویسندگان بوده و ایشان از داستان به عنوان اهرمی برای آموزش مفاهیم بسیار انتزاعی نظیر عدالت، و قضاوت اخلاقی یعنی همان مفاهیم مورد نظیر فلسفه- به کودکان مدد جسته اند، - همانند داستان هاکلبریفین، ماه پیشونی، جادوگر شهر از - برای کودکان- سوفی و لیلا برای نوجوانان - . در این راستا این پژوهش به طور ضمنی درصدد است به مناظره های رایج در مباحث مربوط به شیوه های تفکر به ویژه انتقادی در کودکان پاسخ دهد:

- چه روش هایی برای آموزش تفکر فلسفی و انتقادی به کودکان پیشنهاد می شود؟

- آموزش های تفکر انتقادی با چه چالشهایی همراه است؟

تفکر انتقادی

تفکر انتقادی به عنوان یک نوع تفکر که از نظر روش شناختی با شک و تردید همراه است، به رسمیت شناخته شده و آن را به عنوان بررسی یک سری اصول یا یک حقیقت، به منظور ساختن یک قضاوت منصفانه از این اصول یا حقیقت معرفی می کنند. تفکر انتقادی، تفکر جهت یافته نسبت به باورها و عملکردهاست.

تفکر انتقادی نه تنها مهارتهای پیچیده در رابطه با تفکر منطقی و خلاق را در بر می گیرد بلکه روح انتقادی در رابطه با مهارتها و تمایلات بحث و گفتگویی اخلاقی و اجتماعی را نشان می دهد. این همان کاری است که فلسفه انجام می دهد، اهداف تفکر انتقادی در رشد متفکرانی که می توانند در یک تعامل سازنده شک و تردید درگیر شوند، بهترین راه برای بهبود کیفیت تجربه ی انسان است. جنبش تفکر انتقادی، از اوایل دهه ی 1960، نفوذ خود در زمینه ی تعلیم و تربیت را گسترش داد. رویکرد های مطرح درتفکر انتقادی به نحوی با فلسفه برای کودکان هم سو بوده و گاهی با آن ناسازگار شده که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:

تعاریف پنج فیلسوف آمریکایی - Robert Ennis, Mathew Lipman Richard Paul, John McPeck & Harvey - Siegel در تفکر انتقادی مطرح تر است Noddings - ، - 1390 که به طور مختصر به آن پرداخته می شود:

-1در سال 1962، Ennis تفکر انتقادی را به عنوان تفکر منطقی مشخص شده به وسیله مهارتهای شناختی پیچیده تعریف کرد. پس از آن، در پایان دهه ی 1980، او تعریف خود را به تاثیر تفکر خلاق و زمینه سازی اصلاح کرد . - 1993 - مهارتهای پیش فرض خلاقیت مانند اختراع، شرکت کردن، پیشنهاد جایگزین ها، تمثیل ساختن، فرموله کردن فرضیه ها و غیره، و نیز از طریق زمینه سازی، Ennis به رفتارهایی مانند کنجکاو شدن، راهبردی کردن، جدیت و غیره، اشاره کرد. از نظر Ennis ، فکر کردن به شیوه ی انتقادی، به معنی توانایی قضاوت کردن به منظور اعتبار منابع، شناسایی نتایج، دلایل و فرضیه ها، قدردانی از کیفیت یک استدلال، رشد و دفاع از نقطه نظرات، پاسخ دادن مناسب جهت روشن سازی سئوالات، تحقیق برای دلایل، ترسیم نتایجی که معتبر و قابل دوام است و ... می باشد.

در مجموع تفکر انتقادی انعکاس تفکری است که بر آنچه که اعتقاد یافته یا به انجام رسیده، متمرکز شده است

در این تعریف، اصطلاح "تفکر انعکاسی" و انتقادی بر کاربرد و دلایل معتبر در یک فعالیت فکری غیر تصادفی دلالت دارد، این امر نشان می دهد که تفکر انتقادی می تواند اظهارات و باورها را همانند اعمال، ارزیابی کند.

-2آنچه » Paulحس قوی تفکر انتقادی« نامید، به آنچه او تفکر فلسفی در آثار قبلی اش می نامید، خیلی نزدیک است. حس قوی تفکر انتقادی، در سئوالات ایده آل سقراط و در رشد رفتارهای انتقادی به سمت باورها، رفتارها و زندگی یافت می شود. حس قوی تفکر انتقادی خود را زمانی آشکار می کند که متفکران بینش های کشف شده را، زمانی که عقایدشان ساختارهای خودشان را به جای نتیجه ی جذب باورها و تعصبات جامعه منعکس و تلفیق کرده و منافع همه ی گروهها را در نظر می گیرند، بروز می یابد

Paul ، اضافه می کند که حس قوی متفکران انتقادی همراه با صفات اخلاقی از قبیل خشوع، شجاعت، همدلی و یکپارچگی است. به این ترتیب از نظر پل، آموزش تفکر انتقادی مستلزم راهبردهایی است که هم شناختی اند، - یعنی منطقی و تفکر خلاق - و هم احساسی- اخلاقی اند

تعریف پل از تفکر انتقادی به فلسفه ی تهذیب رورتی نزدیک است؛ همچنین با توجه به تاکیدهایی که او بر جنبه ی اخلاقی تفکر انتقادی داشت، مفهوم او نزدیک به فلاسفه دوران باستان است که معتقد به سخت گیری فکری و تمرینات معنوی بودند. Paul نه تنها آموزش بزرگسالان را بلکه جوانتر ها را نیز در ملاحظات خود مورد خطاب قرار داد.

-3از نظر McPeck تفکر انتقادی، توانایی و گرایش به درگیر شدن در یک شک و تردید فعال و انعکاسی است . - 1994 - از نظر McPeck ، تفکر انتقادی می تواند تنها درون چارچوب هر رشته ی خاصی قضاوت شود. به یک معنا، چشم انداز McPeck ، بر آن است که تفکر انتقادی مستلزم تخصص در یک حیطه ی خاص است و البته با فلسفه ی افلاطون، که به صراحت مانع فلسفه ورزی جوانان و بی سوادان می شد، همخوانی دارد.

Siegel -4 ، اشاره کرد که تفکر انتقادی مفهومی است که علاوه بر دلایل، دارای یک روح حیاتی است. در نظر وی، این امر نشان می دهد که تفکر انتقادی از طریق زمینه سازی، تمایلات شخصیتی، عادات ذهن و صفات شخصیت ظهور یافته است

یک متفکر انتقادی کسی است که عمل می کند، پابرجا می ماند، بر اساس دلایل قضاوت می کند و این که می فهمد و با اصولی که حاکم بر ارزیابی از این دلایل است، سازگار است. برای Siegel ، تفکر انتقادی مستقیما به عقلانیت مربوط است. بنابراین متفکر انتقادی قادر است دلایل عملش، قضاوتش و ارزیابی هایش بر آن اساس را ارائه دهد اگر چه سیگل بر مفهوم روح انتقادی تاکید داشت، او نیز ضرورتا جوانان بزرگسال را مورد خطاب قرار داد و افراد کم سن را از این توانایی ها محروم می دانست.

-5از نظر Lipman افراد در کل زندگی به تفکر انتقادی نیاز دارند. اینکه از بین تمام اطلاعاتی که دریافت می کنند، مناسبترین اهداف را بر گزینند. بنابراین تفکر انتقادی، ابزاری برای مقابله با بی دقتی های اعمال و افکار است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید