بخشی از مقاله
تبيين فرايند آفرينش هنري بر مبناي حکمت و فلسفه اسلامي
چکيده
موضوع «روند طراحي » يا فرايند آفرينش هنري ، در حوزه پژوهش هاي معماري ، بحثي جذاب و ظاهراً نو پاست . هم اکنون پژوهش هايي با تکيه بر شاخه هاي متنوع علمي چون پديدارشناسي ، روان شناسي ، دانش سايبرنيتيک و ... بدين بحث معطوف شده اند.در اين نوشتار قصد بر آن است تا با تکيه بر مباحثي از حکمت و فلسفه اسلامي ، به گزاره هايي کلي درباره موضوع فرايند آفرينش (روند طراحي ) دست يابيم ؛ تا تصويري اجمالي و عمومي از اين بحث - از منظر حکمت و فلسفه اسلامي - بدست آيد. مباحث انتخاب شده از مشترکات مطرح در حکمت و فلسفه ي اسلامي بوده ، و در مواردي که بيان ديدگاهي خاص از مسئله مورد نظر ضروري بوده است ، موضوع از زاويه نگاه «حکمت متعاليه »، که فلسفه يِ تکامل يافته و مورد پذيرش اسلامِ شيعي است ، طرح گرديده است . در هر بخش از مقاله ، ابتدا مبحثي که از فلسفه و حکمت اسلامي انتخاب گرديده ، با بيان ساده شرح شده و سپس تلاش شده ، جنبه هايي از موضوع آفرينش هنري با استفاده از آن تبيين گردد؛ تا در نهايت شمايي کلي از موضوع ترسيم گردد. مباحث اصلي ذيل سه عنوان کلي طبقه بندي شده است . بر اساس اين طبقه بندي در بخش نخست ، مفهوم آفرينش و فرايند خلق آثار هنري ، مورد بحث قرار گرفته است . در بخش دوم به تفصيل فرايند آفرينش هنري و ارتباط دو سويه ميان هنر و هنرمند پرداخته شده است . در بخش سوم موضوع مبدأ و منشأ آفرينش هنري مورد بحث قرار گرفته است .
کليد واژه ها: فرايند آفرينش ، نفس ناطقه ، هويت نوعي نفس ، حرکت جوهري .
مقدمه
موضوع روند طراحي و يا فرايند آفرينش هنري ، از شکل گيري و پرورش ايده تا خلق آثار محسوس و مادي ، اگر چه در ابتدا بحثي در حيطه ي گفتگوهاي هنرمندانه به نظر مي رسد، اما در عين حال ، در چشم - اندازي وسيع تر موضوعي حکمي و فلسفي است ، که با اساسي ترين سؤالات مربوط به ماهيت انسان درگير بوده ، و از همين جا است که با بسياري از حوزه هاي علوم انساني مربوط مي باشد. بيشتر فلاسفه اين موضوع را يا به شکل خاص در مباحث زيبايي شناسي و فلسفه هنر مطرح کرده اند، و يا نظرات آن ها در اين باره به طور غير مستقيم از مباني و اصول عقايدشان قابل برداشت است . فلسفه افلاطوني و شاخه هاي غربي آن که مستقيماً به موضوع شکل گيري ايده ها، صورت هاي ذهني و سرچشمه هاي آن پرداخته است ، دانش پديدار شناسي و... در کنار فلسفه و عرفان اسلامي ، از جمله ديدگاه هايي هستند که موضوع آفرينش هنري را در چشم اندازي وسيع ، و با اساس و پايه اي هستي شناسانه پي مي گيرند. در اين ديدگاه ها به طور کلي ، مفهوم آفرينش به معناي تصرف عالم فرا محسوس در محسوس است ؛ که البته اين مطلب با تعابير و اصطلاحات گوناگوني بيان شده است . در روانشناسي نيز که علمي نسبتاً جديد تلقي مي شود، موضوع در مقياسي ديگر، و با پيش فرض هاي انسان شناختيِ خاص اين علم ، مورد توجه قرار مي گيرد. در اين جا اين ضمير ناخودآگاه است که به عنوان مرجع مطالعه در مورد روند شکل گيري ايده و آفرينش هنري بررسي و تحليل مي گردد. در اين ديدگاه ضمير ناخودآگاه يا سطوح عميق و پنهان شخصيت ، زماني که وارد حوزه خودآگاه مي گردد، منجر به خلق آثاري شده ، که به گونه اي نمادين بيانگر شخصيت و هويت فرد است . مسلماً تمام اين نگرش ها با وجود تفاوت در نوع نگاه ، ويژگيِ مشترک قابل توجهي دارند. همه ي اين ديدگاه ها، به نوعي به دنبال يافتن سطوح پنهان و نامحسوسي هستند، که مبادي هنر و آفرينش هنري را شکل مي دهد. در نوشتار پيش رو نيز از همين زاويه ، (نگاه ذات گرايانه يا معناگرايانه ) و بر اساس اصول و چهارچوب حکمت و فلسفه اسلامي به موضوع پرداخته شده است . يکي از شاخه هاي مهم حکمت و فلسفه اسلامي ، علم النفس است ، که به شناخت انسان ١ ، و ماهيت او مي پردازد. مباحث حکمي مطرح شده در ادامه مقاله عمدتاً مربوط به اين حوزه است ، و تلاش دارد با استفاده از مباحث کلي مطرح در اين حوزه ، موضوع فرايند آفرينش يا روند خلق آثار هنري را مورد مطالعه قرار دهد.
الف - فرايند طراحي (آفرينش )
براي آنکه ديدگاه حکمت اسلامي درباره معناي آفرينش ، يا فرايند خلق آثار هنري قابل تبيين گردد؛ لازم است ، نخست به چند بحث اساسي در تعريف ماهيت نفس (انسان ) اشاره گردد.
- مراتب نفس و ارتباط علي و معلولي ميان آن نفس ناطقه ، به عنوان هويت شخصي انسان ، که در برگيرنده فرديت او مي باشد، شأن و مرتبه اي معين و ثابت ندارد. در حقيقت نفس انسان ، همپايه جهان خارج ، که داراي مراتب و وجوه مختلفي است ، شئون و مراتب گوناگون و مرتبه مندي دارد. بدن شأن نازل و مادي نفس است ، در حالي که شئون ديگري چون عقل ، انديشه و خيال ، که شئون مجرد نفس هستند، در مراتب بالاتري از وجود نفس قرار مي گيرند.
شئون مرتبه مندِ نفس را که بر اساس محکمات عرفان و حکمت اسلامي در تناظر و انطباق با مراتب عالم
خارج است ، با قدري مسامحه مي توان چنين برشمرد:
١) شأن عقلاني نفس ، که ادراک متناسب با آن تعقل بوده ، و در اين مرتبه نفس تماماً از عالم ماده مجرد مي باشد (مجرد به تجرد تام ). (طباطبايي ، ١٣٧١، ص
(173
2-شان مثالی نفس که ادراک متناسب با آن خیال است این عالم به طور کامل از عالم مادی مجرد نبوده وبه اصطلاح دارای تجرد غیر تام است طبق توضیح تجرد غیر تام در عالم مثال بدین معنا است که قسمتی از عوارض وخواص ماده را دارا بوده و قسمتی دیگر را فاقد میباشد مثلا صورتی که از شخصی در نظر ماست گرچه تمام خواص جسم محسوس او را دارا نیست ولی طول و عرض و رنگ اورا دارد تمام صورت موجودات خاصه که در ذ هن خیال ما نقش میبندد دارای تجرد غیر تام هستند (بلخاری 1384ص385)
به عبارت ديگر، زماني که با قوه خيال - که ابزار ادراکي متناسب با عالم مثال است _ شي ء يا موضوعي را ادراک مي نماييم ، وجه و مرتبه مثالي آن را - که از جسمانيت عالم محسوس مجرد و در عين حال داراي صورتي متعين و جزئي است _ مشاهده مي کنيم .
٣) جسم يا شأن حسي و مادي نفس ، که ادراک متناسب با آن حواس ، پنج گانه اند.
توجه به اين نکته براي ادامه بحث ضروري است که نوعي ارتباط طولي ميان شئون مختلف نفس وجود دارد. بدين معنا که اگر ادراکي خيالي براي نفس حاصل مي شود، اين ادراک به تناسب فعليت عقلاني حاصل شده و نمود يا بروزي از صورت عقلاني اوست . همچنين آنچه از اعمال جسماني و ادراک حسي محقق مي شود، در واقع معلول صورت عقلي و خيالي نفس است ؛ که در شأن جسماني او ظاهر گرديده است .
- هويت بالقوه و بالفعل نفس
حکماي اسلامي در تعريف نفس به دو جنبه آن اشاره کرده اند. يکي جنبه بالقوه ي نفس است ؛ که اشاره به امکان و استعداد آن دارد١. طبق ديدگاه حکماي اسلامي «نفس از ابتداي حدوث در عالم ماده ، به صورت بالقوه در نشئات سه گانه [يعني عالم حس و مثال و عقل ] حضور دارد»؛( حسن زاده آملي ، ١٣٨٠، ص
٣٣١) يا به عبارتي جنبه هاي حسي ، مثالي و عقلانيِ وجود او مي تواند شکوفا شده و فعليت يابد.
ديگر جنبه بالفعل نفس است ٢، که اشاره به آن شأن و مرتبه وجودي دارد که در نفس محقق شده و فعليت يافته است .
- تعريف مفهوم آفرينش
اکنون با توجه به تعاريف ارائه شده ، و اصطلاحات ضروري مي توان شمايي از مفهوم آفرينش يا روند
خلق آثار هنري ارائه نمود:
مطابق با ديدگاه حکمت اسلامي ، فرآيند آفرينشهاي انساني ، همان فعليّت و ظهور حقايق مراتب متعالي نفس ٣، در قواي مراتب پايين تر است ، که در نهايت در بدن جسماني و در عالم ماده نمود مي يابد، و از خلال آن اثري محسوس و عيني ، به وجود مي آيد. (همان ، ص ١٩٣)
٢- نفس را از حيث بالقوه بودن هيولا مي نامند.
٣- نفس را از حيث بالفعل بودن صورت مي نامند.
٤- طبق آنچه در تعريف فلسفي بيان مي شود، آفرينش «خارج نمودن قوّه به فعل است »
١١٣٤
در توضيح کامل ترِ اين مطلب بايد گفت ، در خلق يک اثر ابتدا قواي باطني نفس فعلّيت يافته ، و ذهنيات و دانسته هاي معقول آن ، از مرتبه عقليِ نفس ، در قوه خيال تمثيل يافته و صورتهاي مختلفي در آن ظاهر مي گردد، سپس به تناسب اين معاني وصورت ها، قواي ظاهري (مانند ادراکات حسي و اعضاء و جوارح ) نيز در مراتب پايين تر نفس ، به فعلّيت درآمده ، و نهايتاً صورتي مادي ، و متعّين در زمان و مکان خلق مي شود.
ب - رابطه ميان هنر و هنرمند
در اين بخش نيز براي تشريح رابطه متکامل ميان هنرمند و محصول آفريده او لازم است مقدمتاً به مباحثي از فلسفه و حکمت اسلامي اشاره گردد.
- حرکت جوهري نفس
يکي از تفاوتهاي ميان آفرينش الهي و آفرينش هاي انساني ، آن است که « خداوند، از آن رو که موجودي تام الفاعليه است ، هيچ گونه تغيير و تأثر و انفعال از غير، در امر فاعليت [يا آفرينش ]، بر او عارض نمي گردد». (صدراي شيرازي ، ١٣٨٣، ص ٢١٤)
در حالي که انسان ، به عنوان مخلوق و نيز آفريننده آثار در امر خالقيت و فاعليت اعتباري خويش ، متأثر و منفعل بوده و تغيير و تحول در مورد او امري بديهي است . از اين تغيير و تحول در اصطلاح فلسفي (در اينجا حکمت متعاليه ) با عنوان «حرکت جوهريِ نفس » يا فرآيند ديگرگون شدن ماهيت نفس نام مي برند.
آنچه در بيان حرکت جوهري نفس ، يا فرايند تغيير و تحول آن ، از نقطه نظر اين بحث اهميت دارد، تبيين اين موضوع است که انسان به عنوان خالق و فاعل مؤثر در عالم متغيِّر و متحوِّل طبيعت ، خود نيز جوهري متکون و متغيِّر دارد، و از اين حيث ، فاعل و منفعل ، و مؤثر و متأثر، هر دو در حرکت و تغييرند. بنابراين در فرآيند آفرينشهاي انساني ، تنها
عالم طبيعت يا ماده هنري نيست