بخشی از مقاله

چکیده
ساختارگرایی، رویکردي روشمند در نقد است، که خوانش خود را از متن بر این اصل مهم استوار میسازد، که هر فعالیت فرهنگی را می توان به شکل و ساختاري علمی مورد بررسی قرار داد. نگاه ساختاري به یک اثر، روابط و پیوند اجزاي آن اثر را به خوبی کشف میکند.

این روش در فرمهاي روایی تقریباً با پژوهشهاي ولادیمیر پراپ آغاز شد؛ ساختارگرایان براي یافتن کوچک ترین واحد روایی و ارتباط آن با واحدهاي دیگر نگاه ساختاري را به حوزه روایتشناسی معطوف کردند. از میان ساختارگرایان، کلود برمون با نمایش شکلواره اي از ر وایت و تقسیم آن به کوچک ترین واحد روایی که آن را پی رفت نامید، به طرحی جدید دست یافت.

در بررسی برمون، فرمهاي روایی با شکل و ساختار جدید و توجه بیشتري به توالی روایت دسته بندي و به نمایش گذاشته شدند. هدف از این پژوهش تبیین ساختار روایت در پنج فیلم سینمایی شاخص بهرام بیضایی در فاصله زمانی سالهاي 1352 تا 1370 براساس الگوي برمون است.

این پژوهش نشان می دهد در سینماي بیضایی، گذار از مرحله اولیه به ثانویه - گذر از پیرفت اول به دوم - با امکان دگرگونی، به زودي اتفاق می افتد. در پی رفت دوم شاهد کشمشها و حوادث بسیاري هستیم که بیشترین قسمت فیلم را در بر میگیرند.

مقدمه

روایت فقط در ادبیات محصور نیست، بلکه در هنرهاي تجسمی، مجسمه، نقاشی، ﻫﻨﺮﻫﺎي نمایشی و سینما هم حضور دارد؛ به تعبیر لوته1؛روایت، معرف زنجیره اي از رخدادهاست که در زمان و مکان - فضا - واقع شده است. نه فقط در ادبیات، که در دیگر گفتارهاي فرهنگی که ما را احاطه کردهاند، نیز با روایتروبرو هستیم - لوته،1388،. - 9 در سینما، شکل و ساختار روایت بر همه چیز تأثیر میگذارد و خود باعث تأثیرگذاري دیگر عوامل شکلی و محتوایی بر یکدیگر نیز میشود.

به تعریف بردول2؛ »  روایت در فیلم فرایندي است که از رهگذر آن، پیرنگ و سبک فیلم در مسیر هدایت تماشاگر و ارائه نشانههایی به او جهت ساختن داستان، بر یکدیگر تأثیر میگذارند -
داستاندر سینما همچون    متن ادبی به کمک دوربین، تصویر و صدا روایت میشود.در این هنر، راوي مشخصی
داستان را نقل نمیکند بلکه    تصویر، حرکت و صدا به روایت داستان برمیخیزند؛ »سینما به واسطهماهیت تصویر
متحرك،می تواند به داستان روایتی هم طول زمانی و هم تحول را بدهد.ازاینرو تا اندازه اي تلاقی سینما و روایت در همین نقاط مشترك است.

تلاش براي اثبات حقانیت ساختارگرایی3 با این دید و نگاه که » هر پدیده جزئی از یک کل یا » ساختار« است و فقط در درون آن ساختار می توان این پدیده را درست و کامل فهمید؛ مثلاً هیچ پدیده اجتماعی را نمیتوان جدا از ساختار جامعه تحلیل کرد ، به بررسی روایت به منظور رسیدن به قواعد حاکم برآن میپردازد و در پی آن است تا با یافتن نظم درونی حاکم بر روایت به الگوي قاعدهمند آن دست یابد. روایتشناسی که به عنوان یکی از عرصهها و شاخههاي اصلی مطالعات ساخت گرا، به مطالعه الگوهاي روایی آثار و تبیین کیفیت روابط اجزاي آنهامیپردازد،دامنه مطالعاتی گستردهاي دارد؛ از یک سو به بررسی اسطوره و تبیین قواعد و گونههاي روایت و از سوي دیگر به رمان که پیچیده، طولانی و مکتوب است، میپردازد

خاستگاهنظري و تاریخی ساختارگرایی را آراء فردینان دو سوسور4 و آغاز قرن بیستم می دانند. وي زبان را نظامی صوري می داند که در آن، عناصر زبانی فقط به واسطه تفاوت با عناصر زبانی دیگر، هویت اثباتی مییابند. البته ویژگی کلی نظام در این نکته است که تغییر در هریک از اجزاي آن، به تغییر کل آن میانجامد. آنچه بعدها ساختار نامیده شد برگرفته از این نظام بود

ساختارگرایی، ابتدا واحدهاي یک اثر را مشخص میکند، آن-گاه ارتباط بین آن واحدها را تبیین مینماید - اسکولز،1379،. - 18به باور ساختارگرایان فقط در سطح ساختارهاست که می توان تحول ادبی را توصیف کرد. آگاهی از ساختارها، نه فقط مانع آگاهی یافتن از تغییرات نمیشود، بلکه تنها راهی است که براي آگاهی از تغییرات، در اختیار داریم

تحلیلهاي ساختاري پراپ5 نقطه شروعی براي نظریهپردازان بزرگی چون گرماس 6، برمون7 و تودورف8 شد. هدف این گروه، بررسی عناصر داستان و قوانین آنها بود. آنها درصدد بودند با تشخیص کوچکترین واحد روایی و ارتباط آن با واحدهاي دیگر به درکی ادبیتر از روایت دست یابند. از این میان کلود برمون با ابداع یک نظام مبتنی بر نمایش شکلوارهاي، چگونگی روابط بین کوچکترین واحدها را کشف کرد. وي پیشنهاد کرد به جاي آن که کارکرد در معناي مورد نظر پراپی را به عنوان کوچکترین واحد روایت در نظربگیریم، توالی منطقی چند کارکرد را به عنوان واحد اساسی مدنظر قرار دهیم. برمون با حذف کارکردهاي میانجی که نظم ساختاري محوري اصلی را بر هم زده بودند به ساختاري مبتنی بر ارتباط معنادار گزارههاي کارکرد دست یافت. او با نمایش شکلواره این گزارهها توانست رابطه زیر مجموعه هاي منطقی را در یک کل روایت روشن و تعریف کند؛ برمون، این توالی منطقی چند کارکرد راsequence”“ - که در فارسی به »پیرفت« ترجمه شده است - نامید

پیشینه و ضرورت تحقیق

درباره پیشینه تحلیل ساختاري در ادبیات ایران میتوان به مقالههاي؛ »بررسی ساختاري رمان کلیدر براساس نظریه برمون « از ساناز مجرد و کاووس حسنلی که در تابستان 1388 و »تحلیل ساختاري قصه شاه سیاهپوشان براساس الگوي پراپ« از عفت نقابی و کلثوم قربانی که در بهار 1391 به چاپ رسیدهاند، اشاره کرد. در زمینه آثار نمایشی نیز میتوان به مقاله »بررسی ساختاري نمایشنامههاي اکبر رادي« نوشته مریم شریف نسب و مهسا رون که در بهار 1390 به چاپ رسیده است و رساله دکتري مریم شریف نسب با عنوان »تحلیل ساختاري و مضمونی نمایشنامههاي بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدي« که در سال 1384 دفاع شده است، اشاره کرد.

در این پژوهش تقسیمبندي و تبیین پیرفتهاي فیلمهاي موردنظر براساس نظریه کلود برمون انجام میشود. این نظریه بیشتر به ساختار روایی متن توجه میکند و تقسیمبندي در آن براساس مبناي پیرفت سهگانه تدریجی صورت میگیرد.

کلود برمون براي نشان دادن نقشه یک پیرفت به سه مرحله تدریجی تکامل اشاره میکند:

-    نخست: موقعیت پایداري که امکان دگرگونی را به واسطه وضعیت درونی یا بیرونی داشته باشد.

-    دوم: امکان دگرگونی که وضعیت به فعل درمیآید و بر موقعیت پایدار تأثیر میگذارد.

-    سوم: امکان دگرگون شدن وضعیت ثابت اولیه یا ثابت باقی ماندن آن.

بنابراین، در هر مرحله از گسترش پی رفت، حق انتخاب یا امکان دگرگونی وجود دارد. مرحله دوم از این مرحله سهگانه را مرحله گذار نام نهادهاند که خود میتواند در برگیرنده سلسلهاي از کارکردها در قالب پیرفتهاي جداگانه باشد وضعیت امکانی - دگرگونی - را فراهم میآورد:

پیروزي: تغییر وضعیت اولیه و ثابت شدن وضعیت امکان.به فعل درآمدنِ

امکان شکست به فعل در نیامدنِ امکان: ثابت ماندن وضعیت اولیه

نمودار -1 تقسیمبندي برمون در واحدهاي پیرفتی

در تحلیل ساختار ادبی نشان داده میشود که هر قصه و داستانی میتواند از وضعیت اولیه به موقعیتی پایانی رو به پیشروي نهد.داستان ممکن است به صورت توالی تحولها به خوبی ترسیم شود و با یک رشته وقایع همچون :ارتکاب خلاف،گرفتار شدن،مجازات،فرایند مجازات،عمل مجازات و اصلاح همراه باشد

در این مقاله، نگارندگان میکوشند بهپرسشهاي زیر پاسخ دهند:
-1 ساختار روایت در سینماي بیضایی به کمک کدام نظریه روایت شناسی بهتر قابل تبیین است؟

-2 در پنج فیلم سینمایی بیضایی چه ساختار رواییاي تداوم داشته است؟

در ادامه، نگارندگان  با توجه به تعریفی از پیرنگ »مجموعهاي سازمان یافته از اشارات و نشانههایی که مخاطب را به وحدت و انسجام بخشیدن به اطلاعات داستان وادار میکند - «بردول،1385 ، - 111 ، به تحلیل ساختاري روایت و پیرنگ پنج فیلم غریبه و مه - - 1352، چریکه تارا - - 1357، مرگ یزدگرد - - 1360، شاید وقتی دیگر - - 1366 و مسافران - - 1370ساخته بهرام بیضایی میپردازند.

.1 تحلیل ساختاري سینماي بیضایی
- 1-1داستان غریبه و مه: این داستان   با آمدن قایقی ناشناس به روستاي ساحلی آغاز میشود. در پیرفت اول،
پسرکی کنار ساحل با اسکلت حیوان مردهاي بازي می کند که ناگهان قایقی را بدون سرنشین میبیند. اهالی روستا در قایق مردي را زخمخورده می یابند که نامش آیت است. به کمک بزرگان روستا آیت بهبود مییابد اما به خاطر نمی-آورد، چه بر سرش آمده است. زنی به نام رعنا – که یک سال پیش دریا شوهرش را از او گرفته- داسی در قایق آیت پیدا میکند. فیلم غریبه و مه از ثانیههاي نخستین با امکان دگرگونی آغاز میشود.

در آغاز فیلم شاهد صحنههاي زندگی روزمره و یا تعادل در زندگی نیستیم. پی رفت دوم با پرسشهاي زیادي آغاز می شود. قایق از کجا آمده است؟ مرد ناشناس کیست؟ چه بر سرش آمده است؟ چرا داس را رعنا می یابد؟ نشان روي داس نشانه چیست؟

آیت چرا با رعنا ازدواج میکند؟ شوهر رعنا کجا بوده است؟ چرا پنهان شده است؟ و غیره.

در پیرفت دوم رعنا در مقابل مخالفتهاي خانواده شوهرش با آیت ازدواج می کند. شب عروسی رعنا و آیت گرگی به ده میزند. آیت به جنگل میرود، با شوهر رعنا - که زنده است و کسی نمیداند - روبرو میشود. شوهر رعنا از آیت می خواهد که رعنا را پیش او بیاورد اما آیت به او حمله میکند و او را میکشد. اهالی ده، دور هم جمع می-شوند و جسد گرگ را میسوزانند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید