بخشی از مقاله

چکیده

ضمیر خود آگاه و ناخودآگاه که از وجود انسان - خود - نشعت می گیرد ، بیشتر در روانشناسی بحث شده و مورد استفاده قرار گرفته است ولیکن باید به این موضوع اشاره نمود که در گذشته معماران نیز در طراحی به صورت آگاهانه و نا آگاهانه از ضمیر ناخودآگاه خویش بهره می جستند در حالی که امروزه این امر بسیار کمرنگ شده و معماران در طرح های خود در تلاشند تا ضمیر خودآگاه را جایگزین و نمایانتر نمایند. که این موضوع باعث دور شدن معمار و طراحی های معماری از پیشینه و هویت خود شده است . به طوری که امروزه شاهد بروز یک نوع گسیختگی و بی هویتی در معماری و شهرسازی معاصرکشورمان هستیم.

این نوشتار با مطالعات کتابخانه ای و تحلیل اسنادی درصدد است تا با تبیین رابطه میان دو ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه و همچنین نماد در کهن الگوها که خود ایجاد شده از شکاف میان ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه می باشد، به بررسی نقش آن در تعالی و جاودانگی معماری و شهرسازی گذشته بپردازد و البته این به معنای تقلید از گذشته نبوده ،بلکه با برقراری ارتباط بین گذشته و حال یاری بخش متخصصین حوزه معماری و شهرسازی در هویت بخشی به بنا ها و شهرهای کشورمان خواهد بود.

مقدمه

انسانی که بر روی زمین زندگی می کند با طبیعت اطراف خود رابطه ای نا خودآگاه پیدا می کند و به مرور زمان این رابطه متقابل به یک سیستم اعمال کنشی و واکنشی تبدیل می گردد

انسان دوره معاصر ،این سیستم نا خود آگاه ارتباطی بین انسان و طبیعت را از هم گسست و این رابطه را دچار مشکل کرد . ارزشهای گونه شناسانه در گذشته به وسیله ضمیر نا خودآگاه معمار بروز می یافت و حال اینکه چرا درمعماری گذشته همارگی و یکدستی موج می زند

همان گونه که بیان شد چون منبع دریافتی و عمل آنها ضمیر نا خود آگاه بوده می توان یکدستگی را در معماری گذشته دید که بین انسان ، ذهن او و محصولاتش بر قرار می گردد. با توجه به این که در نگاه آنها انسان تنها یک مقلد از طبیعت است بنابر این هرآنچه که به عنوان محصول معماری بروز می کند می بایست دارای ویژگی های بر گرفته از طبیعت باشد در اینجا طبیعت آموزگار اصلی معمار می باشد . انسان از طبیعت فرا می گیرد و مانند قواعد آموخته شده از طبیعت بنا را می سازد

انسان امروز در خیابان های پر ازدحام شهر و در روزمرگی و تکرار لحظات ، خویش را فراموش کرده است و آنچه که او امروز از دیرباز در جستوجویش بوده ،در اعماق ناخودآگاه وی پنهان شده است . و کهن الگو ها به عنوان اطلاعات مشترک و جهانی ، همواره در ذهن ناخودآگاه انسانها وجود دارند که گاهی به صورت تصاویر وارد خوداگاه می شوند.

در معماری امروز به باور شولتز در میان همه پیچیدگی های طراحی معاصر ، برخی از مفاهیم بسیار اصیل ،کهن الگویی و تغییر ناپذیر که در زبان فرم و فضا به صورت ذاتی وجود دارند، فراموش شده اند و به علت ممارست در این کار اغلب تعاملات ضروری میان جسم فیزیکی انسان ،بنا و دنیا از دست رفته استو ما در اینجا به این پرسش می رسیم که چگونه می توان بنای ساخته شده را به بی زمانی کشاندچرا که بدین گونه می توان معماری را جاودانه نمود.

 فضای معماری ، از هویت انسان ها جدا نیست و باتار و پود آنها گره خورده است . طراحی و خلق فضا متاثر از شناخت ماهیت انسان و ابعاد وجودی اوست . با نگاهی به موضوع می بینیم که افرادی همچون یونگ ،فروید به لحاظ روان شناسی ومعمارانی چون موراتوری، گلابچی ، نادر اردلان و... در باره رابطه میان کهن الگو و معماری نوشتههایی را به تحریر درآورده اند و به برقراری ارتباط انسان با خود ، محیطتش و وحدت میان این دو ، به این امر که چگونه به آن امنیت و آسایش روانی که داشته برگردد رسیده اند .

هدف از این پروژه این است که بتوان معماری را به جایگاه ارزشمندی که در گذشته داشته است باز گرداند، چرا که معماری معاصر امروز در حال عبور از گذشته قرار گرفته است و معماران کمر بسته اند به از میان بردن تاریخ در معماری امروزی. و هدف از این مقاله این است که ما میان معماری امروز و گذشته دوباره پلی بزنیم و بین آن دو تعامل برقرار کنیم و این به معنای روی آوردن به بی زمانی در طراحی ساختار کلی معماری امروز خواهد بود .

برای این منظور پس از تعریف واژگان ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ،کهن الگو و هویت مکان به رابطه میان آنها پرداخته و در نهایت پس از ذکر نمونههای مصداقی در معماری ایران و جهان به تبیین نقش غیر قابل انکار آنها در هویت سازی معماری و شهرسازی ایران پرداخته ایم.

ضمیر خود آگاه و ناخودآگاه

تقسیم ذهن به خودآگاه و نا خود آگاه فرض اساسی روانکاوی است و صرفاً بر مبنای این فرض است که روانکاوی به فرآیندهای آسیب شناختی حیات روانی انسان پی می برد ، فرآیند هایی که هم شایع و هم با اهمیت اند.

خود آگاه بودن در درجه نخست اصطلاحی صرفا توصیفی و مبتنی بر بی واسطه ترین و قطعی ترین نوع ادراک است . تجربه نشان می دهد که عنصری ذهنی - مثلا یک تصویر - معمولا مدت طولانی خودآگاه نیست . حالت خود آگاهی ماهیتا گذراست ، به عبارت دیگر تصوری که اکنون خودآگاه است لحظه ای بعد چنین نیست ، هر چند که به سهولت فراهم می آیند ممکن است دیگر بار خودآگاه شود . اینکه در این فاصله ، آن تصور چه موضعی داشته است بر ما معلوم نیست .

می توان گفت که آن تصور در این بین » نهفته « بوده و منظور این است که هر لحظه می توانست وارد ضمیر آگاه شود . مفهوم ناخودآگاه دو گونه است : یکی ناخودآگاه نهفته که ]به سهولت[ خودآگاه می گردد ، و دیگری ناخودآگاه سرکوب شده که به خودی خود و بدون دشواری خودآگاه نمی شود . این بینش درباره ی پویش ذهن ، خواه ناخواه بر نحوهی توصیف ذهن و نیز اصطلاحاتی که به این منظور به کار می بریم تاثیر می گذارد ، »نیمه آگاه « می نامیم و شمول اصطلاح خودآگاه را به امر سرکوب شدهای محدود می کنیم که از دیدگاه پویش شناسانه ناخودآگاه باشد . به این ترتیب ما سه اصطلاح : خودآگاه ، نیمه آگاه و ناخودآگاه را داریم 

ناخودآگاه فردی و جمعی

به گفته فروید ، لایه ی سطحی ناخودآگاه بی تردید شخصی است که آن را ناخودآگاه شخصی نامیده ، ولی این ناخودآگاه شخصی ، بر لایهی عمیق تری استوار است که از تجربه و اکتساب فردی حاصل نشده است ، بلکه ماهیتی فطری و ذاتی دارد که آن را ناخودآگاه جمعی نامیده است . و به این خاطر از صفت جمعی استفاده کرده که این بخش،حالت فردی ندارد و جهانی و همگانی است

رابطهی بین خودآگاه و ناخودآگاه

فروید ، ناخودآگاه را برآمده از خودآگاه و وابسته به آن می دانست . برای فروید ، ناخودآگاه ، امری شخصی محسوب شد . ولی برای یونگ ناخودآگاه ،بیش از حالت و مشخصه فردی بود . یونگ می گوید : عرصه خودآگاه ذهن آدمی همچون جزیره ای است بسیار کوچک در اقیانوسی از ناخودآگاه و از دو بخش تشکیل یافته است . یکی ناخودآگاه فردی و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در تاریخ نوع بشری دارد

. نسبت خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن همچون کوه یخی و جزیره ای است که بخش خودآگاه 10 درصد از کوه یخی است که قابل رویت است و بخش ناخودآگاه 90درصد است که غیر قابل رویت بود و در عمق اقیانوسی از ناخودآگاه جمعی ، پنهان است.

رابطه بین ناخودآگاه وکهن الگو

کارل گوستاو یونگ ، تجربه جمعی بشر را با عنوان آرکی تایپی ها یا کهن الگوها مطرح کرد . »ناخودآگاه جمعی « مخزنی است که کهن الگوها را در خود جای داده است . به عقیده یونگ ، آرکی تایپ ، افکاری غریزی و مادرزادی و تمایل به رفتارهایی است که انسان ها بر طبق الگوهای از پیش تعیین شده انجام می دهند . در واقع آرکی تایپ محتویات ناخودآگاه جمعی است که در همه انسان ها مشابه است . آرکی تایپها از درون سخن می گویند ، این حضور و امکانی از معنا است .

بشر روان نیمه هوشیاری دارد که او را قادر می سازد مطابق با روش بشری عمل کند . آرکی تایپ ها همچون پتانسیل هایی هستند که تا زمانی که به سان تصاویری به خودآگاه خطور نکنند ، در ناخودآگاه مستتر می مانند . آرکی تایپ می تواند در خودآگاه به هزار شکل ممکن پدیدار شود . از جمله کهن الگوها می توان از مفاهیم وحدت ، قدرت ، مرگ و زندگی پس از مرگ نام برد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید