بخشی از مقاله

چکیده
زیبایی به عنوان یکی از کشش های روح بشر، دلکش ترین پدیده ی هستی بوده و ادراک آن یکی از بهترین موهبت های خداوند می باشد. توضیح مفهوم زیبایی از گذشته تا به امروز دغدغه ی بسیاری از اندیشمندان بوده و هریک از آن ها تعاریف و مفاهیمی را در این زمینه ارائه کرده اند. همچنین مطالعات مختلفی در زمینه ی شناخت عوامل موثر بر زیبایی شناسی و روند ادراک آن انجام شده است.

در عهد باستان و قرون وسطی، زیبایی را از خصوصیات عینی شی می دانستند که قائم به فاعل شناسا نیست، اما در روند انجام پژوهش ها، محققان جنبه های عاطفی و روان شناختی زیبایی شناسی را کشف نموده و به تدریج، نقش پراهمیت ناظر در زیبایی شناسی مطرح گردید. بنابراین تجربه ی زیبایی شناسی، نتیجه ی ارتباط بین انسان و محیط بیان شد.

منظر به عنوان یک پدیده ی عینی و ملموس می تواند توسط حواس انسان زیبا تلقی شود. یکی از روش های ارزیابی کیفیت زیبایی شناختی منظر بررسی ترجیحات کاربران می باشد. در مقاله ی حاضر، پس از بررسی زیبایی، مفهوم و تاریخچه ی آن، اصلی ترین و شناخته شده ترین نظریات مطرح شده در زمینه ی ترجیحات منظر معرفی و به اختصار توضیح داده خواهند شد.

مقدمه
زیبایی در طول تاریخ همواره از نیازهای جدایی ناپذیر انسان بوده، چه در گذشته ی بسیار دور که افراد برای فائق آمدن بر دنیای متخاصم پیرامون خود به ترسیم وقایع بر روی دیوارهای غار می پرداختند و چه امروزه که مبحث زیبایی در ابعاد زندگی بشر رسوخ کرده است. امروزه سیر تفکر در حوزه ی زیبایی شناسی، از قطعیت آغاز و به عدم قطعیت منتهی شده است به گونه ای که هرچه اندیشمندان در این مسیر پیش می روند مفهوم زیبایی برایشان پیچیده تر شده و از دسترس آن ها دورتر به نظر می رسد. اما می توان گفت پژوهش های حوزه ی زیبایی شناسی همواره در طیفی میان دو قطب عینیت و ذهنیت در جابه جایی بوده، به طوری که برخی از اندیشمندان زیبایی را فارغ از فرد ادراک کننده و در پدیده ها می جویند و گروهی در طیف مقابل آن را در چشم بیننده و مشروط بر خشنودی حواس فردی می پندارند

پاسخ به این پرسش که »چه چیزی زیباست؟« از هزاران سال پیش دغدغه ی انسان بوده است و به جواب های متعددی ختم شده است، که البته هیچ یک را نمی توان پاسخ قطعی قلمداد کرد. با توجه به این که زیبایی یکی از نیازهای متعالی انسان بوده و به عنوان محرکی برای شکوفایی و تکامل مغزی وی عمل می نماید، و در فضاهای اجتماعی در سطحی بالاتر اهمیت پیدا می کند، نمی توان از ضرورت بررسی آن در فضاهای شهری و به ویژه مناظر شهری چشم پوشی نمود. ارتباط بین منظر، هنر و طبیعت به میزان زیادی تحت تاثیر نقاشی ها و آثار هنری ملهم از طبیعت می باشد، اما یکی از مشکلات مهم مطرح شده در حوزه ی فلسفه ی زیبایی شناختی منظر عدم توجه کافی به منظر به عنوان یک پدیده ی زیبا می باشد. در حقیقت بسیاری از فیلسوفان برای معرفی زیبایی به عناصر به صورت جدا و منفک می نگرند

پس با وجود تمام بررسی های انجام شده در حوزه ی زیبایی و همچنین منظر، به انجام پژوهش های بین رشته ای بیش تر در زمینه ی فلسفه ی زیبایی شناسی و منظر نیاز می باشد 

ارزیابی کیفیت زیبایی شناختی مناظر به دو صورت انجام می شود: الف - ارزیابی ترجیحات مردم ب - ارزیابی توسط متخصصین. متخصصین این حوزه، عموما به بررسی نظری ویژگی های عینی و ظاهری محیط می پردازند، در صورتی که در روش دوم، بعد روان شناختی و روند ذهنی ادراک توسط کاربر مهم بوده و مورد بررسی قرار می گیرد

بنابراین ما می توانیم با بررسی نظریه ها و متغیرهای مطرح شده در زمینه ی ترجیحات، منظر را از نظر زیبایی شناختی مورد ارزیابی قرار دهیم.

زیبایی شناسی چیست؟

در فرهنگ معین این گونه آمده که زیبایی شناسی حاصل مصدر بوده، و به معنی شناختن زیباست؛ در واقع، زیبایی شناسی در کنار تئوری شناخت، منطق، اخلاق و متافیزی ک، یکی از پنج رشته ی کلاسیک فلسفی است که به عنوان نظریه ی تأمل در داوری های زیبایی شناختی تعریف می شود

واژه ی لاتین زیبایی شناسی - Aesthetic - از کلمه ی یونانی آیستانستای - Aisthanesthai - به معنای »درک نمودن« و آیستتا - Aistheta - به معنای»امور محسوس« که با امور غیرعادی در تقابل است، مشتق شده است

این واژه هم بر احساس و هم بر ادراک دلالت دارد و به طور کلی می توان گفت به معنی » ادراک از طریق حواس« می باشد. بنابراین استتیک - Aesthetic - تنها بر آثار هنری دلالت نداشته و در رابطه با هر نوع ادراک مبتنی بر حواس مطرح می گردد

واژه ی »زیبایی شناختی« نخستین بار توسط الکساندر بومگارتن - Alexander Gottlieb - Baumgarten در قالب شعر و در واکنش به فلسفه ی دکارت و علم مکانیستی نیوتون، در کتاب و ی، به کار برده شد

او در این کتاب زیبایی شناسی را در زمره ی علوم خیال آفرین، و سلیقه و احساس را به عنوان معیاری از کمال قرار داد - اسفندیاری، 1392، ص . - 70 استتیک در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد این گونه معنا شده است: » شاخه ای از فلسفه که با پرسش های مربوط به علایق زیبایی و هنری در ارتباط است.«

تاریخچه ی زیبایی شناسی

این سوال که » زیبایی چیست؟« از زمان یونان کلاسیک تا به امروز، کانون تئوری های زیبایی شناسی بوده است و منجر به ایجاد پژوهش های فلسفی در رابطه با این موضوع گردیده که آیا زیبایی یک کیفیت ذاتی است یا به اصطلاح »در چشم بیننده است.«

بسیاری از اندیشمندان نظریات و تعاریفی را در زمینه ی زیبایی ارائه کرده اند. در عهد باستان و قرون وسطی، زیبایی را از خصوصیات عینی شی می دانستند که قائم به فاعل شناسا نیست. اما دکارت به عنوان یک فیلسوف عقل گرا، جایی برای شناخت زیبا در میان سایر شناخت های عقلی و علوم مشهود قائل نبود. کانت فیلسوف یونانی زیبایی شناسی را علم شرایط - مطالعه - ادراک حسی می دانست

به عقیده ی کانت، چیزی زیباست که لذتی بیافریند، رها از بهره و سود، بی مفهوم و همگانی، که چون غایتی بی هدف باشد

افلاطون به عنوان یکی از نخستین افرادی که به مبحث هنر و زیبایی می پردازد، زیبایی را به عنوان واقعیتی عینی و امری نسبی مورد تاکید قرار داد. در نظر وی زیبایی هماهنگی اجزا با کل بوده و به دو نوع زیبایی طبیعت و موجودات زنده و زیبایی هندسه، خط و دایره تقسیم می شود. او معتقد بود که زیبایی طبیعی نسبی است، در حالی که زیبایی هندسی یا آنچه به دست بشر ساخته میشود مطلق است . افلاطون می افزاید که منشا زیبایی از عوارض نسبیت برکنار است و نمی توان زیبایی مطلق را در مواردی زشت و در مواردی زیبا قلمداد کرد بلکه زیبایی مطلق همواره زیباست و زمینه ی همه ی زیبایی ها به شمار می رود

شاگرد او، ارسطو بر این عقیده بود که زیبایی دارای کارکردی اساسی است چون اندوه و ترس را از وجودآدمی زدوده و روان او را پاک می گرداند؛ او سه عنصر اصلی کلیت - یکپارچگی - ، همسازی - همخوانی - ، و درخشش - جلوه - را اصول زیبایی معرفی می کند.

بنابراین، از سده ی هیجدهم، زیبایی شناسی به عنوان یک علم، بر آن شد که راه علوم طبیعی مانند فیزیک، شیمی یا زیست شناسی را در پیش گرفته و با روش های این علوم عمل نماید. اما محققان، با کشف جنبه های عاطفی و روان شناختی زیبایی پی بردند که زیبایی را نمی توان مانند پدیده های بی جان یا جاندار در آزمایشگاه، مورد آزمایش قرار داد 

و در ارتباط با فرد و ادراک او مطرح می شود. شافتس بری - - Shaftesbury ، جان لاک - John Lock - و دیوید هیوم - David Hume - مفاهیم زیبایی را از لحاظ روان شناسی مورد تحلیل قرار دادند.

کانت - Kant - به تحلیل تجارب زیبایی شناختی انسان پرداخت، از نظر وی تجربه ی زیبایی شناسی کارکرد تخیل است، و زیبایی را تجلی حقیقت متعالی در جهان نمود می خواند. او حکم زیبایی شناختی را مشتمل بر دو نوع حکم می داند: حکم درباره ی امر زیبا و حکم درباره ی امر شگرف . - sublime - به عقیده ی کانت احساس زیبایی حاصل هماهنگی قوای ادراکی فرد، یعنی همبستگی تخیل آزادی طلب و فهم قانون طلب می باشد. امر شگرف نیز به همین صورت است و تفاوت آن دو در این است که امر شگرف بیش از احساس زیبایی، نیازمند ادراک آزادی و بی کرانی می باشد.

زیبایی شناسان پس از کانت، به معرفی دو مقوله ی جدید پرداخته و زیبایی شناسی محتوا و زیبایی شناسی صورت را مطرح نمودند. با این حال اندیشمندانی چون شیللر - Friedrich Schiller - و هگل - - Hegel ، در ادامه ی نظریه های کانت، مفاهیمی را بسط دادند. هگل معتقد بود که تاریخ زیبایی واجد سه دوره می باشد: دوره ی استیلای ماده بر اندیشه - سبک سمبولیک متعلق به مشرق زمین - ، دوره ی تعادل ماده و اندیشه - سبک کلاسیک متعلق به یونان - ، و دوره ی غلبه ی اندیشه بر ماده - سبک رمانتیک متعلق به اروپای مسیحی - . بوم گارتن و هربارت - Hebart - زیبایی شناسی فلسفی را بسط دادند 

امروزه زیبایی شناسی به عنوان شاخه ای از فلسفه معرفی می شود، که دارای ریشه هایی در هنر و طبیعت می باشد؛ و در طیف گسترده ای از حوزه ها از جمله روان شناسی، روان شناسی محیطی، ساختار بدن انسان و روند ادراک مغز بشر وارد شده است. اما با وجود تمام مطالعات انجام شده در حوزه ی زیبایی شناسی، همواره دو عامل مانع از تبیین نظام مشخص برای آن شده اند. از یک طرف، زیبایی شناسی مانند روان شناسی، به ادراک و عوالم درونی انسان، یعنی ادراک و عاطفه، غم و شادی، اراده و غریزه وابسته است و از طرف دیگر، مفهوم آن شدیدا نسبی بوده؛ و هر فرد با توجه به ویژگی های فردی خود مفاهیم را از نظر زیبایی شناسی تعبیر و ارزش گذاری می نماید

با این که زیبایی شناسان در رابطه با متغیرهای موثر در ادراک زیبایی، هم عقیده نیستند، اما به طور کلی هر شیی یا پدیده ی طبیعی یا هنری،که احساس خوشایندی و رضایتمندی افراد را برانگیزد، را زیبا و برخوردار از زیبایی می دانند 

در رابطه با زیبایی هنری می توان گفت اگر ما اثری را زیبا قلمداد کنیم، در وهله ی نخست به این معنی است که احساس خوشایندی را در ما ایجاد کرده است که اگر آن اثر نبود یا ما نبودیم این احساس ایجاد نمی شد؛ بنابراین شرط ایجاد حالت خوشایند، حضور ما و وجود اثر هنری می باشد. به طور کلی، در میان بزرگان زیبایی شناسی دو بینش متمایز وجود دارد، یکی اصالت معنا و دیگری اصالت طبیعت.

گروه اول ریشه ی هنر را در جهان ذهنی جست و جو کرده و معتقدند که زیبایی را نمی توان در عالم خارج یافت بلکه کیفیتی است که ذهن انسان در برابر بعضی از محسوسات برای خود ایجاد می نماید؛ گروه دوم در جهان عینی سراغ زیبایی را گرفته و زیبایی را از صفات عینی اشیا تلقی می کنند که به کمک قواعد و اصول معینی توسط ذهن ادراک می شود. حقیقت امر این است که زیبایی محصول مشترک جهان ذهنی و عینی بوده اما عده ی زیادی از مردم چون خاستگاه آن را در خارج از اورگانیسم می یابند، به اشتباه پدیده ای عینی قلمداد می کنند و نیز چون در درون خود احساس زیبایی می کنند، آن را ذهنی می شمارند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید