بخشی از مقاله

چکیده

توجه به حکومت و بیان هنرمندانهی جایگاه و اهمیت آن، حاکی از توجّه بسیار و عمیق ذهن دردمند سعدی ، شاعر منتظم جامعه است. و بوستان او پر است از ضروریات حکومت که در سر لوحه منشور حکومت حاکمان و مدیران قرار می گیرد. . و اثر او یعنی بوستان در بستر حکومت و حکومت مداری مورد توجّه قرار گرفت ؛ و ابتدا به مهمترین وظایف حاکم چون اجرای عدالت و پرهیز از ستم و ... پرداخته شد و بعد مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتن آن وظایف در شیوه ی حکومتی امام علی - ع - در منشور حکومت ماندگار جامعه اسلامی یعنی نهج البلاغه در دست کار قرار گرفت . و در پایان به این نتیجه رسیدیم که وظایف حاکمان در جامعه آرمانی حکومت مداری و ملک رانی سعدی ، همان چیزی است که امام علی - ع - در بستر حکومتی به زمامداران و کارگزاران جامعه جهت تشکیل حکومت الهی توصیه نموده است.

کلید واژگان: حاکم، حکومت، سعدی ، امام علی - ع -

تشکیل حکومت از نظر اسلام

حکومت یعنی آن مرکز و محورکه ستون فقرات زندگی یک جامعه است ، که اگر نباشد جامعه نظام و انتظامی ندارد.1 برقراری حکومت الهی از اهداف مهم انبیاء عظام بوده است. آنان در این مسیر تلاشهای بسیاری مبذول داشته، هرگاه زمینه و موقعیت را برای چنین عمل ارزشمندی مناسب میدیدند، در انجام آن تردیدی به خود راه نمیدادند. مسأله تشکیل حکومت به حدّی دارای اهمیّت است، که در روایات از ضروّریات جامعه به حساب آمده، تا آن جا که حکومت حاکمان جائر و ستمگر، بهتر از بیحکومتی قلمداد شده است. امیرالمؤمنین - ع - میفرمایند: »مردم به زمامدار نیازمندند، خواه نیکوکار باشد، یا بدکار، تا مؤمنان در سایه حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهره مند شوند.2«

ضرورت حکومت

وجود دولت در زندگی اجتماعی بشر، یک نیاز فطری و طبیعی است و از مهم ترین موضوعاتی است که بشر از آغاز پیدایش، به آن توجّه داشته، و تا خواهد بود به آن توجّه خواهد داشت. و در اهمّیّت و لزوم آن، همین بس که در هیچ نقطهای از جهان جامعهای نبوده که بتواند بدون حکومت زندگی کند. 3امّا اخبار و روایات معتبری که در آنها بر لزوم تشکیل دولت و حکومت اسلامی تاکید شده است، فوق العاده زیاد است و ما به بعضی از آنها اشاره میکنیم: فضل بن شاذان از حضرت رضا - ع - نقل میکند که آن حضرت در بیان لزوم و ضرورت حکومت در جوامع بشری میفرمایند:...» ما هیچ یک از فرقهها و ملّتها را نمیبینیم که جز به وجود یک سرپرست و یک رئیس به حیات خود ادامه داده و باقی مانده است، زیرا برای امر دین و دنیا ناگزیر باید چنین شخصی باشد. بنابراین از حکمت خداوند حکیم به دور است که مخلوقات خود را بیسرپرست بگذارد، با این که میداند وجود چنین شخصیّتی برای آن ها ضروری است و بدون آن زندگی شان تباه میشود زیرا تحت رهبری او با دشمنانشان میجنگند و در آمد ملّی و عمومیشان را عادلانه تقسیم میکند و به وسیله او نماز جمعه و جماعت برپا میدارند و دست ستمگران را از حریم حقوق مظلومان کوتاه میکنند.4« آری، دولت و حکومت در نظر اسلام آنقدر دارای اهمّیّت است که صلاح و فساد امّت به آن نسبت داده شده است. رسول اکرم - ص - فرمود:از» امّت دو گروه هستند که اگر آن ها اصلاح شدند،همه امّت من اصلاح میشوند وقتی آنها فاسد شدند همه امّت من فاسد میشوند. گفته شد یا رسول االله آنها کدامند؟ فرمود»دانشمندان و زمامداران5.«

نظر اسلام درباره حاکمیّت

اصولاً حاکمیّت یعنی چه؟ آیا حاکمیّت به معنای فرمانروائی مطلق و سلطنت و خودکامگی و افسار گسیختگی یک نفر یا یک گروه بر جان یک عدّه انسانها است، یا به مع نای یک مسئولیّت سنگینتر است بر دوش کسی که از لحاظ حقوق با انسان های معمولی هیچ تفاوتی ندارد و در برابر قانون با آن ها یکسان است؟ منشأ این حاکمیّت چیست؟ اگر قرار شد فردی یا جمعی در رأس حکومت اسلامی قرار بگیرند. با چه معیاری میتوانند این مسئولیّت را برای خود استفاده کنند؟ اسلام به این سوال ها پاسخ داده است. برای مسئولین حکومت اسلامی معیارهای تخلّف ناپذیری وجود دارد که تا کسی آن معیارها را نداشته باشد ممکن نیست در ردیفکاندیداهای حاکمیّت قرار بگیرد. این طور نیست که هر فاسق و فاجر هواپرست شیّاد زورمند گردنکلفتی، با اتکّا بهتوجّه اذهان و آراء به طرف خودش حق داشته باشد با همراه کردن آراء مردم در رأس حکومت قرار بگیرد. این مشروعیّت ندارد. نظر مردم تعیین کننده است امّا نسبت به آن انسانی که دارای معیارهای لازم است. اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد، انتخاب نمیتواند به او مشروعیّت ببخشد. این معیارها باید مشخّص شود.

معیارهای لازم: تقوی، دین، عدل، آشنائی با اسلام و اسلام شناسی است. فردی که میخواهد جامعه اسلامی را به اسلام راهنمائی کند بایستی خودش اسلام را بشناسد. آن کسی که این معیارها را دارد از تقوی و صیانت نفس و دینداری کامل و آگاهی لازم برخوردار است، آن وقت نوبت میرسد به قبول ما، اگر همین آدم را با همین معیارها، مردم قبول نکردند باز مشروعیّت ندارد. چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم. منشأ، حاکمیّت الهی است و این معیارها را هم خدا معیّن کرده و حکومت خدا در نظام اسلامی با حکومت مردم آمیخته است، لذا ما میگوئیم جمهوری اسلامی، یعنی حفظ قوانین و معیارها و ارزشهای الهی، منافاتی با جمهوری بودن و مردمی بودن ندارد. منشأ انتخاب و گزینش و قبول مردماند و بعد ایمانی و اخلاقی شخص حاکم، نوع حکومت کردن، تماس با مردم و سوال از آنها و خود را از سطح زندگی مردم حتّی پائینتر قراردادن. اینها معیارهای حکومت است.6

اهداف حکومت اسلامی

بدون تردید اسلام به مسأله حکومت به عنوان یک »هدف« نمینگرد. بلکه آن را یک »وسیله«برای تحقّق بخشیدن به اهداف عالی مذهب میشمرد.7 و اهداف حکومت اسلامی همان اهداف پیامبران و انبیاء الهی است.8 در یک بررسی کلّی »چهار هدف عمدهبیش« از همه جلب توجّه میکند. -1 آگاهی بخشیدن به انسانها -2 تربیت معنوی و احیای ارزشهای اخلاقی -3 اقامه قسط و عدل به صورت خود جوش و برخاسته از متن جامعه -4 آزادی انسانها از زنجیرهای اسارت. 

شرایط حاکمیّت در حکومت اسلامی

وظایف حاکم -1اجرای عدالت

یکی از مباحثی که در سرلوحه وظایف حاکم وجود دارد، مسئله اجرای عدالت است.10 و عدالت در لغت به معنای داد کردن، دادگر بودن، انصاف داشتن، داد دادن است و چناچه اسم مصدر باشد، به معنای دادگری و انصاف است و در اصطلاح، نهادن هر چیزی است به جای خود، حدّ متوسط میان افراط و تفریط در هر یک از

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید