بخشی از مقاله
تحليل عناصر داستاني الفرج بعد الشّده
چکيده
هدف اين پژوهش بررسي عناصر داستاني در کتاب فرج بعد از شدت ، ترجمة حسين بن اسعد دهـستاني است . اين داستانها بر اساس عناصري چون موضوع ، حادثه خارق العـاده ، شخـصيت ، زاويـة ديـد، راوي ، زمان و مکان ، زبان و نتايج اخلاقي و درونمايه ها مورد تحليل واقـع شـده انـد. تعـداد داسـتانها دويـست و سي و يک مورد است که حاوي موضوعات اخلاقـي و مـذهبي هـستند. هـشتاد و شـش حکايـت داراي حادثه خارق العاده است که ( ۳۶.۴۴ درصد) ازداستان ها را شامل مي شوند. شخـصيت هـا بـه ترتيـب از ميان افراد تاريخي با بسامد(۸۶.۲۷ درصد) انتخاب شده اند که شامل مردان و پـسران ( ۴۷.۰۳ درصـد)، صـاحبان مـشاغل بـا ( ۳۲.۶۲ درصـد)، شـاهان و وزرا بـا ( ۲۰.۳۳ درصـد)، زنـان و دختـران بـا ( ۴.۶۶ درصد)، ان يا و علما با ( ۴.۲۳ درصد)، غلامان و درويشان با ( ۲.۵۴ درصد) و اشـخاص نـامعلوم بـا (۱.۷ درصد) مي شوند، پس از افراد تاريخي ، غير انسان با (۲.۱۱ درصد) و حيوانات با (۱.۲درصـد) بيـشترين بسامد را در ميان شخصيت ها دارا هستند. راويان در اين کتاب از ميان شخصيت هـاي داسـتاني انتخـاب شده اند و غير انسانها تنها با ( ۰.۸۶ درصد ) از آنها را تشکيل داده انـد. غلبـة زاويـة ديـد بـا اول شـخص درون داستاني است که صد و بيست و پنج مورد (۵۲.۵۲ درصد) را شامل مـي شـود. از ميـان حکايـات هفتاد و چهار مورد (۳۱.۳۲ درصد) داراي زمـاني کلـي هـستند و هفـده حکايـت (۷.۲۰ درصـد) داراي مکانند. زبان حکايات روان و ساده است . در بررسي درونمايه ها با غلبه مفـاهيم اخلاقـي و مـذهبي روبـه رو مي شويم که پربـسامدترين آنهـا عبارتنـد از: عـدالت ، ايثـار، فـداکاري و....تقريبـا تمـام خـصوصيات داستان هاي سنتي و قصه ، در اين کتاب قابل رؤيت و بررسي است .
واژه هاي کليدي
فرج بعد از شدت ، داستان ، شخصيت ، زاوية ديد، زمان و مکان ، راوي ، موضوع .
پيشينة پژوهش
در مورد کتاب فرج بعد از شدت و حکايتهاي آن مي توان به منـابعي اشـاره کـرد کـه بيـشتر بـه گزيـدة حکايات و اشاره هاي گذرا به مفاهيم کتاب اکتفا کرده اند و به عناصر داستاني آن ، توجهي نداشته انـد.
از اين موارد مي توان کتابهـاي م ، پورحبيـب (۱۳۶۳)، فتـاحي (۱۳۸۴)، قـدمگاهي (۱۳۸۶)، را نـام بـرد.
برخي از آثار مرتبط ديگر به صورت شرح و توضيح يا تصحيح هستند که از ميان آنها مي توان به قاسـم زاده (۱۳۸۸) و حاکمي (۱۳۶۳) اشاره کرد. همچنـين در آثـاري چـون ميرصـادقي (۳۰:۱۳۸۰) و تقـوي (۵۶:۱۳۷۶) اشاره هايي کوتاه به اين کتاب وجود دارد. همچنين در منبعي مانند تـاريخ ادبيـات در اي ران (صفا، ۱۳۶۳: ۱۱۴۸،۱۲۳۴) نيز اشاراتي به کتاب فرج بعد از شدت گنجانده شده است . در ميـان منـابعي که به طور اختصاصي به قصه ، حکايت و عناصر داسـتاني پرداختـه انـد، مـي تـوان اشـاراتي بـه ايـن نـوع داســتانها ديــد: انوشــه (۱۳۸۱: ۷۵۹،۹۱۶، ۶۲۰)، براهنــي (۱۳۶۲)، ســ يماني (۱۳۶۳)، ســناپور (۱۳۸۵)، رهگذر (۱۳۶۹) و فورستر (۱۳۷۷). فرج بعد از شدت اصل اين کتاب با عنوان «الفرج بعدالشده » توسط ابوعلي محسن بن علي بن محمد بن ابي الفهم داود بـن ابراهيم تنوخي به عربي نوشته شده است . اين کتاب دوبار به فارسي برگردانده شده اسـت . اول محمـدبن عوفي ين کتاب را به فارسي ترجمه کرد، پس از آن ترجمة حکاياتي را در کتـاب جوامـع الحکايـات و لوامع الروايات گنجاند؛ اما اصل ترجمة کتاب به فارسي موجود نيست . دوم ، حسين بـن اسـعد دهـستاني اين کتاب را در سيزده باب به فارسي برگرداند. نسخة مورد استفاده در اين کار نـسخه حـسين بـن اسـعد دهستاني است که توسط اسماعيل حاکمي تصحيح شده است ۱. هر بـاب از ايـن کتـاب داراي سرفـصلي است که نويسنده تلاش کرده است تا حکايات آورده شده را متناسب با عنوان هر باب طبقه بندي کنـد. بنابراين مي توان گفت که عنوان هرفصل بيان کنندة محتوا و درونمايه اصلي حکايات مربوط به هر باب است . ابواب کتاب به ترتيب زير طبقه بندي شده اند:
۱ ـ ذکر گشايش بعد از سختي و امتحان در هفت حکايت .
۲ ـ در بيان آثار و شرح اخباري که مشتمل است بر ذکر حال جماعتي کـه محنـت و بـلا کـشيدند و عاقبت به نعمت و آساني رسيدند. در چهار حکايت .
۳ ـ حکايت حال کساني که به فال نيک يا به دعـاي خـوب يـا سـخن خـوش شـدت ايـشان بـه فـرج انجاميد و محنت ايشان به نعمت بدل گشت چهل و هشت حکايت .
۴ ـ در حکايت کساني که به سخن راست پادشاهان را با سر عاطفت آوردند و بلٌيـت و مکـروه را بـه نصيحت و وعظ از خود دفع کردند. در بيست و يک حکايت .
۵ ـ در حال جماعتي که به زندان دچار بودند و خداي تعالي حبس و اعتقال ايشان را بـه حـسن حـال بدل گردانيد. در بيست و هشت حکايت .
۶ ـ بيان حال آنانکه به سختي دچـار گـشته و بـه رؤيـاي صـادقه محنتـشان بـه شـادي بـدل گـشت در هجـده حکايت .
۷ ـ آنانکه به فقر دچار شـده انـد، سـپس از جـايي غي ر منتظـره يـاري رسـيده انـد در چهـل و هـشت حکايت .
۸ ـ آنانکه به کشتن نزديک شدند يا مرگ را بر خود مقرر ديدند؛ اما به ياري خدا و سببي از اسـباب زنده مي مانند در دوازده حکايت .
۹ ـ آنانکه به حيوانات مهلک دچار شده اند؛ اما زنده مي مانند در دوازده حکايت .
۱۰ ـ آنانکه به مرضي صعب دچار مي شوند؛ اما به ياري خدا زنده مي مانند در هشت حکايت .
۱۱ ـ آنانکه به دزدان گرفتار مي شوند؛ اما به ياري خدا رهايي مي يابند در ده حکايت .
۱۲ ـ آنانکه به خوف و استتار دچار شدند؛ اما آن خوف و استتار به امن و مسارٌ مبـدل مـي گـردد در دوازده حکايت .
۱۳ ـ آنانکه دچار عشق مي شوند در دوازده حکايت .
جايگاه کيفي ، ارزش هنري و سبک شناختي اثر در مقايسه با آثاري چون ابومسلم نامه ، اسکندرنامه ، اميرارسلان نامدار، سـمک عيـار و داراب نامـه ، ايـن اثر به دليل آنکه بر مبناي اصول اخلاقي و تعليمي شکل گرفته ، موضوعش منحصر بـه فـرد و متمـايز تـر است و از طرف ديگر اگر چه از نظر شباهت کار به هزار و يک شب يا طـوطي نامـه نزديـک مـي شـود (!نبي لو، ۱۳۸۶: ۱۶۱-۱۴۱) ولي به خاطر تمايز موضوع و پرداختن حکايات اثر به موضـوعات متعـدد تعليمي و اخلاقي آن را متمايز مي کند. بنابراين امتياز ين اثر هم در موضوع و هم در کثرت حکايـات و هم در ويژگي هاي زباني آن است . اصولاً اغلـب کتابهـاي داسـتاني مـذکور اولويـت را بـه نقـل قـصه و حکايت مي دهند؛ ولي در اين کتاب قصه و حکايت پوششي براي يان افکار و درونمايه هـاي ارزشـمند است . از سوي ديگر کاربرد اجتماعي درون ماية ين اثر در متن زندگي مردم جاري است . نويـسندة اي ن کتاب کوشيده است در غالب داستان ها و حکايات ، مطالبي را مطرح کند که سبب رهايي مردم از يک سـختي و معـضل شـده و آنهـا را بـه گـشايش و فرجـي رسـانده اسـت . تنـوع شخـصيت هـا و محوريـت موضوعات درونمايه نسبت به داسـتان و اشـخاص آن از امتيازهـاي ديگـر ايـن کتـاب اسـت . درون مايـة حکايات اغلب تعليمي و ارشادي است و در مواردي رنگ و بوي واقعي مي يابد. در اين کتـاب اگرچـه داستان ها متنوع هستند؛ ولي ساختار واحد و درونمايه هـاي مـشترک بـه نـوعي انـسجام و همـاهنگي در حکايات منتهي مي شود.کشف اين انـسجام و تـوازن از نظـر نقـد داسـتان و نـشانه شناسـي امـروز بـسيار اهميت دارد. « اسطوره ها، افسانه ها، و به طور کلي هنر و ادبيـات عاميانـه و فولکوريـک، از آن جـا کـه موقعيت هاي کهن ، ساده و همگاني را توصيف مي کنند، توجه بسيار نـشانه شناسـي را برمـي انگيزنـد و امکان زيادي براي کشف ساختارهاي روشن و منسجم را فراهم مـي کنـد» ( گيـرو، ۱۳۸۳: ۹۹) بنـابراين بررسي عناصر داستاني ين اثر و آثار مشابه ، خواننده را به دريافت هاي تازه و نو هدايت مي کند.
مقدمه
يکي از مصاديق ادبيات داستاني قصه است . قصه عبارت است از اثري کـه شخـصيت هـا در آن متحـول نمي شوند و اساس و پاية آن را حوادث خارق العاده تشکيل مي دهد. «خصوصياتي چون مطلق گرايـي ، نمونه کلي خصلت هاي بـشري ، زمـان و مکـان کلـي و مـبهم ، همـساني قهرمـان هـا، اعجـاب انگيـزي و کهنگي از ويژگي هاي قصه است » (ميرصادقي ، ۱۳۶۰: ۴۷) که شناخت آن ها منوط به شـناخت عناصـر داستان است .۲ در کتاب فرج بعد از شدت ،اغلب عناصر قصه و داستان قابل بررسي و مطالعه است ، مـثلا عنصر موضوع ؛ يعني «پديده ها و حادثه هايي که داستان را آفريده و درون مايه را به تـصوير مـي کـشد» (همان ، ۱۳۸۰: ۲۸۵) در اين اثر و آثار مشابه بيشتر جنبة اخلاقي دارد، حادثه خارق العاده که بـراي تـأثير تحليل عناصر داستاني الفرج بعد الشّده . ۱۱۳ بيشتر قصه بر خواننده استفاده مي شود، در ين اثر جايگاه ويژه اي دارد، شخـصيت هـا؛ يعنـي «اشـخاص ساخته شده اي که در داستان ، نمايش و... ظاهر مي شوند» (همان ، ۱۳۷۲:۳۶۱) در ين اثر بيـشتر از ميـان افراد تاريخي انتخاب شده انـد، زاويـة ديـد؛ يعنـي ديـدگاهي کـه نويـسنده بـراي بيـان داسـتان خـود بـر مي گزيند، در اين اثر بيشتر به صورت اول شخص درون داستاني است ، راوي «يعني آنکسي کـه داسـتان را بيان مي کند» (انوشه ، ۱۳۸۱: ۶۲۰) در اين اثر معمولا از ميان همان شخصيت ها انتخاب شده اند، زمان و مکان از عناصر ديگر داستاني است که در اين اثر بيشتر نامعين است . عنصر زبان ؛ يعن ي ويژگـي هـايي که نويسنده براي بيان داستان خود انتخاب مي کند، از امتيازاتي در اين اثـر برخـوردار اسـت و سـرانجام نتايج اخلاقي و درونمايه ها که دراين اثر مهم تـرين بخـش حکايـت هـا را تـشکيل مـي دهـد، از ديگـر عناصر داستاني مورد مطالعه نقادان معاصر است . البته گفتني است که با توجه به سـنتي بـودن مـتن مـورد نظر و جديد بودن مبحث عناصر داستاني و روش بررسي آن ها در آثار، پيدا کردن همـة عناصـر در ايـن متون ميسر نيست ؛ بنابراين تنها شناخت و توضيح عناصر مشترک داستان و قـصه هـاي سـنتي مـورد نظـر اين مقاله بوده که نتايج به صورت نمودار و جدول ارائه شده است تا مخاطب با نگاه کلي بتواند ويژگي هاي داستاني ين اثر را دريابد.
موضوع
هر داستان دربارة چيزي نوشته مي شود و نويسنده به وسـيلة آن ديـدگاه خـود را دربـارة درونمايـه ، بي ان مي کند. به عبارت ديگر «موضوع مفهومي است که داستان درباره آن نوشته مي شود»(مـستور،۲۸:۱۳۷۹) که مي تواند جنبه سياسي ، اجتماعي ، اخلاقي و مذهبي و... داشته باشد. کتاب فـرج بعـد از شـدت داراي دويست و سي و يک حکايت است که موضوعات حکايـت هـا در آن جنبـة اخلاقـي و مـذهبي دارنـد.
نويسندة کتاب تلاش کرده است تا حکايات را بر اساس سر فـصل ارائـه شـده در ابتـداي هـر بـاب بيـان کند. مي توان موضوعات کتاب را بر اساس ميزان تکـرار و بـسامد در مـوراد زيـر خلاصـه کـرد: توکـل (اسعد دهستاني ،۱۳۶۳:۳۵)، اهميت دعا (همان ، ۱۴۶)، نيکي به ديگران (همان ، ۲۰۹)، صبر (همـان ، ۳۶)، تظلم به خداوند ( همان ، ۱۳۳)، اهميـت و تـأثير شـعر(همـان ،۱۶۶)، صـداقت (همـان ، ۱۸۶)، سـخن بجـا (همان ، ۸۶۳)، گذشت ( همان ، ۵۶۷)، زيرکـي ( همـان ، ۱۹۸)، مـذمت بـدخواهي (همـان ،۱۴۳)، صـدقه (همان ، ۹۴۵)، رهايي از بيماري ( همان ، ۳۸)، روياي صادقه ( همان ، ۴۳۷)، کمک به محتاجان ( همـان ، ۸۳)، رهايي از زندان ( همان ، ۱۵۱)، عشق (همان ، ۱۴۱۴)، يثـار ( همـان ، ۸۱۱)، وفـاي بـه عهـد( همـان ،۹۴۱) و قضا و قدر( همان ،۸۳۳).
اين موضوعات يا متأثر از فرهنگ و مذهب بوده و يا از اوضاع اجتماعي و زندگي نويـسنده نـشأت گرفتـه است و بررسي داستانها مؤيد اين مطلب است . « ديرگاهي است که مطالعة مذاهب و فرهنـگ هـاي بـدوي مـا را از منش نمادين آئين ها، اسطوره ها، هنرها و ادبيات آگاه کرده اند کـه خـود بـاز نمودهـايي هـستند کـه در آن ها اعداد، اشکال ابتدايي ، حيوانات و گياهان همگي نشانه اند» (گيرو، ۱۳۸۳: ۱۰۰) از سوي ديگـر وحـدت موضوعي قصه ها سبب مي شود که يک طرح ثابت با تعداد زيادي طـرح روايـي کـه از يـک هـستة مرکـزي مشترک برخوردار هستند، بيان شود. « يک طرح اوليه را مي تـوان بـا تعـداد زيـادي طـرح روايـي بيـان کـرد، پراپ دريافته بود که اگر بسياري از قصه هاي عاميانه و قصه هاي پريان روس را به دقت بررسـي کنـيم ، عمـلاً يک داستان بنيادين و مشابه را در ميان آن ها مي يابيم » (برتنس ، ۱۳۸۴: ۴۹).
با بررسي موضوعات پربسامد در اين کتاب درمي يابيم که مؤّلـف بـه اغلـب موضـوعات اجتمـاعي ، فـردي و اخلاقـي توجـه داشـته اسـت . مبـاحثي چـون وفـاي بـه عهـد، عـشق ، ايثـار و... از بـن مايـه هـا و موضوعات مکرر در قصه هاي سـنتي اسـت ؛ امـا از وجـوه امتيـاز ايـن کتـاب نظـم دادن و بخـش بنـدي موضوعات و آوردن حکايات براي اثبات آن موضوعات است . مثلا بـاب سـيزدهم کتـاب بـا سـر فـصل «عشق »معرفي شده است و بر اين اساس همگي حکايات اين بـاب دربـارة عـشق و مـوارد مربـوط بـه آن است ؛ چنانکه در حکايت هفتم از اين باب اسحاق ابن ابـراهيم موصـلي بـه خـاطر عـشق کنيزکـي بـدون دعوت به مهماني غريبه اي ي رود ودر آن خانه به سبب طفيلي بودن دشنام مي شنود و براي رسيدن بـه کنيزک قبول مي کند که سي روز در همان خانه به نوازندگي بپردازد(!اسعددهستاني ،۱۳۲۱:۱۳۶۳).
زاوية ديد
زاوية ديد همان ديدگاهي است که نويسنده براي يان داستان خود بر مي گزينـد و از آن زاويـه بـه شـرح وقايع مي پردازد. به عبارت ديگر «زاوية ديد موقعيتي است که نويسنده نسبت بـه روايـت داسـتان اتخـاذ مي کند و دريچه اي است که پيش روي خواننده مي گشايد تا او از آن دريچه حوادث داسـتان را ببينـد و بخواند» (داد، ۲۵۹:۱۳۸۰). زاوية ديد در قصه هاي سنتي با داستان کوتاه يا رمان متفـاوت اسـت ؛ زيـرا در قصه ها نويسنده بنا بر خواست خود در هر جاي قـصه ، قـصد کنـد زاويـة ديـد را عـوض مـي کنـد و اغلـب زاويه ديد با شخصيت ها يا قهرمانان تغيير مي يابد و الزامي در رعايت وحدت زاوية ديد تـا پايـان قـصه وجـود ندارد. « گزارندة قصه به زاوية ديد شخصيت يا قهرمان خاصي اکتفا نمي کند و هرجا کـه بخواهـد زاويه ديد قصه را عوض مي کند و قهرمان يا شخصيتي ديگر دنبال قصه را مي گيرد» ( ميرصادقي ، .( ۴۲۸ :۱۳۸۰
حکايات اين کتاب داراي چهار نوع زاويه ديد هستند:
۱ ـ سوم شخص برون داستاني که هفتاد و نه حکايت ؛ يعني ( ۳۳.۱۹ درصد) را شامل مـي شـود.
بـه عنـوان مثـال حکايـت پـنجم از بـاب اول (اسـعد دهـستاني ، ۴۶:۱۳۶۳)، حکايـت اول بـاب دوم (همان ،۶۷)، حکايت شانزدهم باب ششم (همان ،۵۳۷)داراي اين نوع زاوية ديد است . مثلا حکايـت شانزدهم باب سوم (همان ،۱۴۶)اين گونه بيان شده است :«روايت کرده اندکه ()%! ƨ بن ابـي سـفيان به حسن بن علي - رضي الله عنهماـ کس فرستاد تا حاضرکنند و دسته چوب وتازيانه اي بفرمـود تـا بياوردند و...»
۲ ـ اول شخص درون داستاني که صد وبيست و پنج حکايت ؛ يعني ( ۵۲.۵۲ درصـد ) را شـامل مي شود. به عنوان مثال در حکايت هجدهم باب ششم (همان :۵۴۸)زاوية ديد اين گونـه طـرح شـده است :«واقدي گويد مرا وقتي دست تنگي روي نمود و...».
۳ ـ اول شخص برون داستاني که سيزده حکايت ؛ يعني ( ۵.۴۶ درصد) را شامل مي شوند، مانند حکايت سي ام از باب هفتم (همان ، ۷۴۲) و حکايت سي و يکم از باب هفتم (همان ،۷۴۶).مـثلا در حکايت سي ام آمده است :«محمد ابن حمدون نديم گويد: المعتمـدعلي الله را آرزوکردکـه جهـت او خانه واري جامه از ديبا ببافند...چون روز به آخر رسيد او برخاست تا بخسبد و ما متفـرق شـديم و...»(همان ،۷۴۲).
۴ـ سوم شخص برون داستاني . اول شـخص درون داسـتاني کـه بيـست و يـک حکايـت ؛ يعنـي (۸.۸۲ درصد) را شامل مي شود. به عنوان مثال حکايت سـي و هفـتم از بـاب هفـتم (همـان ، ۷۸۱)، حکايت چهل و يک از باب هفتم (همان ، ۸۰۵) و.... اين حکايت ها به اين صـورت هـستند کـه در ابتدا با زاوية ديد سوم شخص آغاز مي شوند و تا قسمتي از ماجرا به اين صورت ادامه مي يابد؛ اما ناگهان روايت بر عهدة اول شخص درون داستاني که معمولاً يکي از شخصيت هاي اصـلي اسـت ، واگذار مي گردد و تا انتهاي حکايت نيز همين زاوية ديد حفظ مي شود. به عنوان نمونه به حکايتي اشاره مي شود:«آورده اندکه درکوفه مردي بود از اهل فضل و ادب به معاشرت و ظرافت و خوش طبعي معروف [بودي ]...، او حکايت کرد روزي در حالتي بودم ،در منزل خود نشـسته کـه آواز سـم پژوهشنامة زبان و ادب فارسي (گوهر گويا)، سال سوم ، شمارة چهارم ، پياپي ۱۲، زمستان ۱۳۸۸ اسبي به گوش من آمد.» (همان ، ۷۸۱).
جدول شماره ۱زاويه ديد
طبقه کلي تعداد درصد
سوم شخص برون داستاني ۷۹ ۳۳.۱۹
اول شخص درون داستاني ۱۲۵ ۵۲.۵۲
اول شخص برون داستاني ۱۳ ۵.۴۶
سوم شخص برون داستاني . اول شخص درون داستاني ۲۱ ۸.۸۲
چنانچه مي بينيم زاوية ديـد اول شـخص درون داسـتاني غالـب اسـت و پـس از آن زاويـة ديـد سـوم شخص برون داستاني قرار دارد، هر چند زاوية ديد در داستان ها و قصه هاي سنتي کـم تـأثيرتر از زاويـة ديد در داستان کوتاه و رمان است و امروز زاويـة ديـد در ايـن انـواع ادبـي نقـش پررنـگ و سـازنده اي دارد؛ ولي مؤلف با برجسته کردن زاوية ديد اول شخص درون داستاني امکان سـخن گفـتن و اظهـارنظر را به شخصيت ها داده و از زبان آن ها مطالب خـود را بيـان نمـوده اسـت و ايـن ترفنـد،کلام او را تـاثير پذيرتر مي کند؛ زيرا اول شخص درون داستاني شخصيتي است که در حوادث داستان دخيل مي شـود و اين امر براي خواننده موجٌه تر و قابل پذيرش تر است .
راوي
راويان در داستان هاي سنتي گـاهي ناشـناخته انـد و يـا شخـصيت هـاي کلـي و تيـپ ماننـد هـستند يـا از شخـصيت هـاي قـصه هـا انتخـاب مـي شـوند. راويـان موجـود در حکايـات ايـن کتـاب معمـولا همـان شخصيت ها هستند که از بين طبقات اجتمـاعي و از ميـان زنـان و مـردان و حتـي گوينـدگان غيـر انـسان انتخاب شده اند. اين روايان از جهت چگونگي حضوردرحکايت چهار قسم هستند: سـوم شـخص بـرون داستاني (نامعين ) (۴۴.۸۶درصد)، مانند حکايت هجدهم باب سـوم (همـان ،۱۴۸)، حکايـت اول از بـاب يازدهم (همان ، ۱۰۳۰) ؛ سوم شخص برون داستاني (با نام ) (۳.۷۵درصد)، ماننـد حکايـت شـشم از بـاب دوازدهم (همان ، ۱۱۳۶)، حکايت هشتم از بـاب دوازدهـم (همـان ،۱۱۶۲) ؛ اول شـخص درون داسـتاني (۵۰.۳۹ درصد) مانند حکايت سوم از باب نهم (همان ،۹۴۸)، حکايت هفتم از بـاب دهـم (همـان ،۱۰۱۹) و اول شخص برون داستاني (۰.۹۸درصد) مانند حکايت بيستم از باب سوم (همان :۱۵۱)، حکايت سي و يکم از باب سوم (همان ،۱۶۷). مثلاحکايت ششم باب دوازدهم از قول يـک بـرهمن ايـن گونـه روايـت شده است :«يکي از براهمه هند حکايـت کندکـه در شـهري از شـهرهاي هنـد ملکـي بـود نيکـو سـيرت ، صافي سريرت ، عمر بر دادپروري و عدل گستري معروف گردانيده ...»(همان ،۱۱۳۶).
همانطور که گفته شد، راوي در حکايات بيشتر به صورت اول شخص درون داستاني انتخاب شده است . براساس آمار موجود بيشترين راويان از ميان مردان (۵۷.۱۴ درصد) انتخاب شده اند که اين مسأله باعث شده است ، حکايات مردانه بيان شوند. همچنين توجه بيشتر به شخصيت هاي درباري (۱۳.۸۲درصد) و صاحبان مشاغل (۲۵.۹۷ درصد)، باعث