بخشی از مقاله
چکیده
در این مقاله به تحلیل ساختار داستان کاموس کشانی از حیث عناصر داستانی میپردازیم. با استفاده از نظریه ادبی ساختارگرا تعریف داستان ، ساختار داستان و ساختار کلی شاهنامه ، به توصیف و تحلیل عناصر ساختاری داستان و روابط آنها با یکدیگر پرداخته شده است. دستاوردهایی که بیشتر در این تحقیق رخ نموده است، عبارتند از اینکه داستان کاموس کشانی در اوج انسجام و تناسبات ساختاری خود ، نقد ساختار گرایی را بر خود پذیراست. همچنین اینکه عناصر داستانی طرح ، گفتگو ، شخصیتپردازی و زاویهدید از بسیاری جهات منطبق با داستان نویسی معاصر است و این عناصر به خوبی در خدمت پیشبرد داستان به کار گرفته شدهاند. روش تحقیق در این زمینه مطالعه وبررسی متون نقد ادبی به ویژه ساختارگرایی و همزمان با آن خوانش مکرر داستان است. سپس پیاده کردن این نوع نقد از حیث بررسی عناصر داستانی بر اثر که جنبه علمی و کاربردی تحقیق محسوب می شود.
.1 مقدمه
مفهوم ساختار عبارت است از اینکه هر کل سازمان یافته ای از ترکیب و ارتباط درونی عناصر درونی خود به وجود آمده است. این واژه در مورد زبان عبارت از واج،تکواژ، واژه،گروه و جمله است که انسجام بین این عناصر از کوچکترین واحد تا بزرگترین آن ، واحدهای معنادار زبان و به عبارتی نظام زبان را می سازد و در مورد داستان عناصر درونی آن عبارتند از : شخصیت ،راوی، گفتگو وغیره. آنچه ارتباط درونی و معنادار بین آنها ایجاد می کند، تضمین کننده ساختار کل اثر است. عمل نقد ساختارگرایی نیز بررسی و توصیف این عناصر و وجوه ارتباط آنها با یکدیگر در اثر است که بدون توجه به مسائل فرامتنی از جمله مؤلف، جامعه و تاریخ و غیره صورت گرفته و با رویکرد به خود اثر ، دلالت های آن را نیز بیان می کند.
داستان کاموس کشانی از طرفی جزء داستانهای سنتی و کهن ادب پارسی به شمار میآید و از طرف دیگر از لحاظ کاربرد عناصر داستانی و وجوه ارتباط آنها با یکدیگر قابل انطباق با داستانپردازی معاصر است. هدف ما در این پژوهش بررسی نحوه به کارگیری عناصر داستان در ساختار داستان » کاموس کشانی « است . بنابراین در این رساله این فرضیه مطرح می شود: با توجه به نقد ساختارگرا و بررسی عناصر ساختار داستان که جزء دانشهای ادبی معاصر به شمار می روند ، به نظر می آید این داستان کهن قابلیت و توان برخورد با این شیوه نقد را از بسیاری جهات داراست. در راستای این فرضیه سؤالاتی مطرح می شود که به این شرح است:
B تحلیل ساختاری از حیث عناصر داستانی تا چه حد در این داستان پاسخگو است؟
B وجوه تمایز و تشابه داستان سرایی در گذشته و داستان سرایی فردوسی کدامند؟
برای رعایت اختصار اط پرداختن به عناصری مانند موضوع و درونمایه که بین داستان و انواع دیگر ادبی مشترک است، خودداری و تنها به بررسی اصلیترین عناصر نوع داستان اکتفا شدهاست. از جمله مهمترین کتبی که به بحث در مورد ساختار شاهنامه پرداخته است کتاب "درآمدی بر هنر و اندیشه ی فردوسی " اثر دکتر حمیدیان است که در آن ساختار کلی شاهنامه مورد نظر بوده و به داستان خاصی نپرداخته است. همچنین کتاب" ریخت شناسی قصه های اساطیری و پهلوانی شاهنامه " نوشته ی بهرام جلالی پور از دیگر کتب در این باب است.
این کتاب مجموعه ای از قصه های اساطیری و پهلوانی را در نظر گرفته و سعی در توضیح این قصه ها بر اساس الگوی پراپ دارد وبا رویکردی اساطیری به توصیف کلیاتی در رابطه با داستانها پرداخته است.. از جمله مقالاتی که در مورد بررسی عناصر داستانی در شاهنامه است میتوان مقاله بررسی عنصر کشمکش در داستان سیاوش را نام برد که تنها به بررسی یک عنصر پرداخته است. همچنین مقاله تحلیل ساختاری داستانهای کاووس که از لحاظ الگی روایی پراپ بررسی شدهاست.
در خصوص تحلیل ساختار داستانی از حیث عناصر داستانی به جستجوی این نگارنده تا کنون هیچ اثری اعم از مقاله و پایان نامه و کتاب در مورد داستان کاموس کشانی به طبع نرسیده است. در واقع منطبق بودن شاهنامه با نقد ساختارگرا نشان دهنده اهمیت شاهنامه از جنبه ای است که کمتر مورد توجه بوده و می تواند راهگشای پژوهش های بیشتر در زمینه داستانهای دیگر شاهنامه از این دیدگاه و شیوه-های دیگر نقد باشد و این مسأله نیاز به وجود واحدهای نقد ادبی و شیوه های آموزشی آن در این رشته اند تا دانشجویان علاقه مند دست به کار زده و گنجینههای کهن ادب پارسی را از نو بشناسند و بشناسانند.
روش تحقیق در این رساله کتابخانه ای بوده است؛ ابتدا با مطالعه کتب نقد ساختاری و عناصر داستان به تعریفی دقیق از اجزای تشکیل دهنده ساختار داستان رسیدیم سپس بارویکردی تحلیلی و نقّادانه به شرح و تفسیر عناصر داستان کاموس کشانی پرداخته ایم. جامعه مورد تحقیق »داستان کاموس کشانیاز« شاهنامه فردوسیِ »جلال خالقی مطلق« از جلد سوم است.
.2 تعریف داستان:
داستان یکی از انواع ادبی است و به روایتی گفته میشود که نویسنده بر اساس ذهنیّت و تخیّل خود حوادث و وقایع را نوشته یا سروده باشد . اصطلاحهای مختلفی در مورد داستان در زبان فارسی وجود دارد نظیر: داستان، قصه، افسانه، حکایت، سحر، سرگذشت، ماجرا، مَثل، مَتل، اسطوره، حدیث، انگاره، خرافه، حسب حال و تبعه احوال که در اغلب فرهنگهای فارسی مترادف یکدیگر آورده شده است و فرهنگ نویسان وجوه افتراقی برای آنها قائل نشده اند. همه این اصطلاحها در کل به آثاری گفته می شود که جنبه خلاقانه آنها بر جنبه های دیگرشان بچربد.
- میرصادقی، - 22- 21 : 1376 از طرفی این نقل وقایع باید طبق روابط و اصولی کنار هم چیده شوند که این اصول شامل ترتیب زمانی و روابط علت و معلولی می شود. ای . ام. فورستر، رمان نویس و ادیب انگلیسی، - 1970-1879 - در مورد داستان نوشته است: » داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمانی؛ در مثل ناهار پس از چاشت و سه شنبه بعد از دوشنبه و تباهی پس از مرگ می آید.« - میرصادقی، - 34 :1392 بنابراین داستان ساختار و شالوده ای را می طلبد که حوادث و وقایع بر آن قرار گیرند و این ساختار مانند رشته ای اجزای داستان را به صورت نامحسوس به هم وصل کند.
داستان بر طبق نظر ارسطو، نوعاً باید دارای پیرنگ باشد خواه پیرنگ ابتدایی و ضعیف و خواه محکم و استوار. ارسطو در فصل هشتم »هنر شاعری« - بوطیقا - متذکر می شود که داستان باید واجد سه مرحله اساسی باشد: آغاز، میان و پایان. - همان : -36 - 37 به طور کلی داستان، روایتی است که حوادثی را با حفظ توالی زمانی نقل می کند و دارای پیرنگ است؛ یعنی داستان نویس حوادث را با تکیه بر روابط علت و معلولی نقل می کند و نظم جدیدی به آنها میدهد. قطعاً امروزه آنچه به عنوان داستان مطرح میشود تفاوتهای بسیاری چه از نظر ساختار و چه از نظر محتوا با قصه و افسانه و مانند آن دارد اما نمیتوان داستان مدرن را با وجود تمامی این تفاوتها ، قالبی جدا از اسلاف خود دانست.
.3 داستانهای سنتی - قصه - :
یکی از انواع ادبیات داستانی است که در ادبیات قدیم فارسی مترادف است با داستان، افسانه، حدیث، سمر، سرگذشت و حکایت. 1 از دیدگاه ریخت شناسی به هر بسط و گسترشی گفته میشود که از یک شرّ یا کمبود آغاز می شود و پس از پشت سر گذاشتن کارهای بینابینی به عروسی یا کارهای دیگری که بتوانند در پایان جای گیرند، بینجامد. - پراپ، - 143 : 1368 درکتاب » عناصر داستان« درباره قصه چنین آمده است: » به آثاری اطلاق می شود که در آنها تأکید بر حوادث خارقالعاده بیشتر از تحوّل و تکوین آدمها و شخصیتهاست. محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه است. حوادث در واقع رکن اصلی و بنیادی آن را تشکیل می دهد - « . میرصادقی، - 22 :1392 قصه یا داستانهای سنّتی خصوصیات متفاوت نسبت به داستان امروزی دارند که به شرح زیر است:
الف - وجود عوامل متافیزیک و خارق العاده در قصه اصل و مبنا می باشد؛ اعمالی که در قصه اتفاق می افتد با تجربیات حسی و عقلی انسان سازگار نمیباشد. برای نمونه در داستانهای فردوسی معمولاً از این عوامل متافیزیکی وجود دارد مانند: جام جهان بین کیخسرو.
ب - بزرگترین تفاوت در داستانهای سنتی و مدرن در قوی و ضعیف بود طرح داستانی است. علت ضعف در طرح داستانهای سنتی عوامل و حوادث خارقالعاده است. چون روابط علّی و معلولی در توالی حوادث یک طرح مهم است و وجود این عوامل متافیزیکی در روابط یک قصه با منطق سازگار نیست لذا طرح داستانی را ضعیف میکند. . طرح در داستانهای شاهنامه مانند داستانهای سنتی فارسی ساده است. حوادث توالی زنجیره ای به دنبال یکدیگر دارند و راوی پیشاپیش عاقبت داستان را گوشزد میکند . در واقع طرح داستانها بسته است با این وجود آنچه شاهنامه را با آثار هم طراز خود در این زمینه متمایز میکند به طور خلاصه موارد زیر است :
الف - طراحی سنجیده به گونه ای که حوادث و جزییات با وجود طولانی بودن داستانها فراموش نمیشود.ب - پروراندن کامل اعمال و حوادث.
پ - استواری طرح از منظر سیر آرام و منطقی به نقطه ی اوج داستان .ت - شخصیت پردازی های دقیق از قهرمانان و توانایی در طراحی دیالوگ ها . - حمیدیان،:1387 نک، - 43-40 پ - در قصه به کل حوادث، شخصیتها و مکانها نگاه می شود و جزئیات در نظرگرفته نمی شود. نویسنده حوادث داستان را پی درپی میآورد تا به نتیجه و پیام اخلاقی مورد نظرش برسد و این حوادث تأثیر چندانی در تحوّل و تکوین شخصیتهای قصه ندارد. بنابراین قهرمانان، شخصیتی ایستا دارند. نویسندگان یا راویان و نقّالان بیشتر به صفات بیرونی اشخاص قصه توجه داشتند و از ذکر جزئیات حالات درونی و ذهنی قهرمانان استنکاف می ورزیده اند.
- شمیسا، - 205 : 1387 در واقع مطلق گراییB تقابل بین خیر و شر، قهرمان و ضد قهرمان و به طور کلی دو قطبی بودن حوادث سبب شده است که قهرمانها از انسانهای عادی جدا شوند و به عنوان نمونه ای از خصلت های عمومی و کلی بشر چون شجاعت، جوانمردی، نیکی و نظایر آنها در مقابل صفات مذمومی نظیر پلیدیها، دیوصفتی ها و پستی ها نمایان شوند. شخصیتها با همه ویژگیهای خلقی، رفتار بشریاشان مورد نظر گزارنده قصهها نیستند بلکه او می خواهد به نتیجه اخلاقی مورد نظر برسد. در شاهنامه بسیارند شخصیتهایی که در نوع خود قوی ترین هستند اما در شرایطی، ضعفهایی از سنخ مردم عادی از خود بروز میدهند.
فردوسی به عنوان حماسه سرا، آن حدّی را که قهرمانانش از یک سو مطلق و نایاب نشوند و از سویی دیگر به آدمهای عادی تبدیل نشوند، به خوبی حفظ کرده است و هر چه از دوران اساطیری به پهلوانی و تاریخی نزدیک می شویم قهرمانان شاهنامه از آن حالت کلی و مطلقی که دارند، لمس پذیرتر و بشری تر می شوند. یکی از برتری های شخصیتپردازی فردوسی در شاهنامه نسبت به شخصیتپردازی های دیگر در داستانهای کلاسیک، ورود به دنیای درونی شخصیتهای داستان استتوصیفات دقیق خصوصیات ظاهری و جسمانی شخصیت در کنار ذهنیّت و روحیات شخصیت تأثیر زیادی در