بخشی از مقاله

چکیده:

داستان رویای برزخی نوشتهی اسماعیل زرعی است که با وجود حجم کم این داستان به دلیل سبک و شیوهی نوشتاری و اندیشههای هستی شناختی، فلسفی، عاشقانه و توصیفات بسیار زیبای نویسنده از شخصیت ها و حالات آن ها جذابیت خاصی به این اثر بخشیده است، شخصیتپردازیهایی کاملا روانشناسانه، فضاسازیهایی بیبدیل، توصیف و تشریح دقیق مکان، نوع پرداختن به وقوع ماجراها و بازی با زمان، انتخاب مناسبترین زاویهی دید برای روایت داستان خصوصا نحوهی روایت چند لایه، ایجاد پارادوکسهایی شگفت و ... به این اثر در ادبیات داستانی معاصر وجهه ای خاص بخشیده است.

اسماعیل زرعیاصل قطعیّت نداشتن را در داستان خود مبنا قرار داده و داستانش را با اساس قرار دادن این اصل خلق می کند و به سبک بوف کور هدایت از شگرد های چون شک در عالم وجود، تردید و تناقض برای ایجاد این اصل بهره گرفته است. نویسنده در به کارگیری عناصر داستانی به شیوهی مدرنیست ها از عنصر گفت وگو و تک گویی درونی برای روایت داستان خود استفاده کردهو مهمّ ترین ویژگی آن یعنی زمان پریشی و برخی از شگردهای تکنیک جریان سیال ذهن برای نشان دادن احوال درونی شخصیت اول داستان را دست مایه کار خویش قرار داده است و سعی کرده با شیوه بیان خاص خود، زندگی این مرد را از زبان خودش روایت کند.

مقدمه:

اسماعیل زرعی نویسنده و شاعر کرمانشاهی از تواناترین داستان نویسان این خطه است که به دلیل سبک و شیوهی نوشتاری و اندیشهی خاص خود در داستان نویسی و روایت روان و پیچیده به روشهای رئالیست، سوررئالیسم و سیالذهن، در بین نویسندگان معاصر چهرهی موفقی از خودش نشان داده است. این نویسنده یکی از پرکارترین و با تکنیک ترین نویسندگان کرمانشاهی است که آثار متعددی را در قالب داستانهای کوتاه، بلند و رمان به رشته تحریر در آورده است، آثاری که نشانگر نثری شیوا، زبانی پخته و ذهن خلاق این نویسنده توانمند در این عرصه است.

فصل ها نمی خواهند بروند، سفر در غبار، سرزمین قصه ها، کمی از کابوس های من، نوشته هایی که هرگز خوانده نشد، شوهر ایرانی خانم لیزا، نفرین شده، راز معبدآفتاب، روزشمار اموات، رویای برزخی، خواب های غمگین و .... از آثار اوست. آثار زرعی بیشتر از سیالات ذهن بهره می برد و درون مایه های سوررئالیستی یا فرا واقعی دارند. از ویژگی های بارز سبکی این نویسنده میتوان به نثر شعر گونه، شخصیت پردازیهایی کاملا روانشناسانه، فضاسازیهایی اغلب بیبدیل، توصیف و تشریح دقیق مکان، نوع پرداختن به وقوع ماجراها و بازی با زمان، انتخاب مناسبترین زاویهی دید برای روایت داستان خصوصا نحوهی روایت چند لایه، ایجاد پارادوکسهایی شگفت و ... اشاره کرد که اسماعیل زرعی را از دیگر نویسندگان بومی متمایز می کند.

داستان رویای برزخی به سبک فرا واقع نوشته شده و تک گوییهای یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی شده است. این داستان که با الهام از بوف کور اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، نوشته شده است، حکایت سفری است در رؤیاها و خیالات و خاطرات گذشته که از ذهن پریشان راوی داستان می گذرد؛ در واقع داستان مرد عاشقی است که از عشق خود و ماجراهای جستوجویش برای معشوق سخن می گوید تا عشق و جوانی را که از دست داده باز یابد. فلذا با نقد و تحلیل این اثرو بررسی عناصر تشکیل دهنده آن می توان به ساختار کلی آن دست یافت.

در این پژوهش، با استفاده از منابع کتابخانه ای و روش تحلیلی و توصیفی، عناصر داستانی از جمله شخصیت، طرح، فضا، لحن، موضوع، روایت و ... شناسایی و ابعاد گوناگون آن به روش کاملا ساختاری و علمی تحلیل شده، هدف از تحلیل و بررسی این داستان، مقایسهی روش داستان نویسی زرعی با تعاریف و معیارهای امروزی داستان نویسی و میزان موفقیت او در نوشتن این داستان است همچنین سعی شده است ضمن تجزیه و تحلیل ساختار این داستان به روشی کاملا علمی، تکنیک ها و فنونی که نویسنده در نگارش آن به کار گرفته است، مورد بررسی قرار گیرد.

خلاصه داستان
 
خلاصه بخش نخست

داستان حکایت مرد باربری است که هر روز پس از کار در خانهی که هفت بیابان از شهر فاصله دارد ، به کوزهگری و نقاشی روی آن که تنها دلخوشیاش او در زندگیاست می پردازد. این مرد همسری دارد که او را آینهی می نامند که همواره او را تحقیر میکند. این تحقیرها سبب میگردد از زنش متنفر گردد تا سرانجام روزی که زیرِ صندوقی بزرگ خم شده، ناگهان - چشم سیاه - عشقِ گمشده ی دورانِ کودکیاش را بازمییابد، آنهم در قطرهی لرزان عرقی بر مژگانش، با تجلی چشم سیاه، راوی که مفتون نگاه دختر - اثیری - میشود به خانه می شتابد و درحالی که با یک دست آینهیدق را که گلاویزش شده است از خود دور نگه میدارد، با دستِ دیگر به کوزهگری می پردازد و پس از ساختن آن، نقشِ چشم سیاه را بر آن میزند، چشم سیاه که در روزگارِ کودکی راوی دور و دستنیافتنی مینموده است، یک باره جسمیت یافته، قدم به زندگی او می گذارد و زندگیاش را به طرز وحشتناکی دگرگون میکند تا اینکه راوی شبی زن خود را به قتل می رساند و با چشم سیاه همبستر شده پس از آن به شهر می روند و او را در میان هیاهوی اوهام و سایه ها گم می کند.

خلاصه بخش دوم

در بخش دوم راوی که چشم سیاه را گم کرده در به در به دنبال او می گردد، راوی در اینجا به هیئت شخصی جوان ولی بیمار و رنجور است که به دعوت زنش که اکنون او را نمی شناسد به خانه خود می رود و مشخص می شود که او صدها فاسق دارد. سرانجام راوی تصمیم به قتل آینهی دق گرفته و با کاردی او را میکشد. چون از اتاق بیرون می آید می بیند که موهایش سفید گشته و دوباره پیر شده است و جوانی که او را نمی شناسد ادعا می کند که آینه دق را کشته است ولی وقتی به دیدن جنازه می رود پی می برد که جوان چشم سیاه را کشته است، راوی سرگشته و حیران سر به بیابان می گذارد و در این مسیر در می یابد که در تمام این مدت چشم سیاه در چشمان او حضور داشته و با وجود نقش چشمان او بر کوزه نیازی به جستجوی او ندارد با این اندیشه دوباره به خانه به نزد آینهی دق برمی گردد و با ناباوری در می یابد که او تمام کوزهها را شکسته است.

عناصر داستانی

به مجموعهی عناصری که روی هم رفته ساختار یک داستان را به وجود میآورد، عناصر داستانی گفته میشود. به طور کلی هر داستانی که نوشته میشود دارای عناصری است که نویسنده از آن ها چه خودآگاه و چه ناخودآگاه استفاده می کند تا یک داستان کامل با طرحی تازه خلق کند. این داستان در قالب طرح یا پیرنگی کلی شکل می گیرد. و به وسیلهی عناصر داستانی مختلف تکوین می یابد. حوادث و شخصیت های متعدد در این طرح رفته رفته باعث ایجاد کشمکش و جدال میشود. موضوع و مضمون داستان نیز در فضایی متناسب با مقاصد مورد نظر نویسنده و در روایتی واقع گرایانه یا تخیلی یا ... بیان می شود. نویسنده در این روایت از زوایای مختلف دید استفاده می کند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید