بخشی از مقاله
چکیده
حکایات توبه و تحول روحی متون نثر صوفیه جزوی از آثار ارزشمند ادب فارسی ماست که تحقیق و بررسی آن میتواند نتایج سودمندی را در حوزههای گوناگون ادبی برای متنپژوهان علاقهمند دربر داشته باشد. از آنجایی آثار بهجا مانده از هر دوره شباهتهایی را با دیگر آثار همان بازه زمانی دارد، یک پژوهشگر میتواند با برخی از آثاریکه متعلّق به آن دوره است، به زوایای دیگر متونی که مربوط به همان دوره است آگاه شود.
بنابراین مطالعه و بررسی آثار گرانمایهای همچون کشفالمحجوب و تذکرهالولیاء عطار سبب شود که یک محقّق متنپزوه علاوه بر آشنایی با ویژگیهای منحصر به فرد ادب عرفانی و آثار صوفیانه، به خصوصیّات سبکی متون دیگری که در این دوره نوشته شده است آگاه شود و همچنیناز سیر تغییرات تدریجیِ دورههای سبکی گوناگونمطّلع گشت. حکایاتی که در فرهنگ ما خلق شده و رشد کرده بیشک منبعی غنی برای تحقیقات ارزشمند ادبی است و از آنجا که عناصر داستانی بخشی از کالبد جداییناپذیر این حکایات است، ضرورت دارد که این حوزه مورد بررسی قرار گیرد. در این مقاله نیز سعیشده تا حکایات توبهو تحوّل روحی افراد سرشناس صوفی مورد پژوهش قرار گیرد تا کمکی به حوزهی نقد ادبی و متنپژوهی شود.
مقدمه
پدیدههای گوناگونی که در عرصهی هستی پیشروی ما بهوجود میآیند و رشد میکنند، شکبی معلول علّت و یا علل مختلفی است و آثار ادبی نیز از این مقوله مجزّا نیستند. یک اثر ادبی مخلوق دنیای اطراف خود است و هر بخشی از آن بیانگر تأثیراتی که که محیط پیرامونش بر او وارد کردهاند و باعث شکلگیری آن شدهاند. حکایات ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و اجزای این حکایات ازچیزهای مختلفی تأثیر پذیرفتهاند. یک حکایت دنیایی را در درون خود دارد که مجموعهی آن بیانگر اثرات گوناگونی است که از جانب دنیای اطراف او بهوجود آمده است.
دنیای درون یک حکایات آنقدر بزرگ است که تمام فرهنگ، مذهب، اسطوره، ادب و در یک کلام تمام تفکّرات و اندیشهای یک ملّت را در درون وجود خود جای داده است و نویسندهی حکایت بهعنوان جزوی از این مردم نقشزنندهی این اثر جمعی است. پیامی که یک حکایت یا قصّه رسانندهیآن است تمدّنی کهن و تفکّری عمیق را در پشت خود پنهان دارد و خطی که آن متن بهواسطهی آن ظهور مییابد سرانجام سیری طولانی است و حاصل نشانهایی است کهروزی ابزار بیان تفکّرات اجداد ایشان بوده است و روش ابراز این اندیشهها و نحوهی بیان آن تخیّلات ظریف نشانگر تکنیک و هنری است که زمانی خالی از هر زینتی بوده است و امروزه همان نهال ساده و بیپیرایه به جایی رسیده است که ثمراتی چون فنون بلاغت و صناعات ادبی را بر روی شاخههای خویش میبیند.
حکایاتی چون توبه و تحول روحی که نویسندگان آنها ادیبانی گرانقدر بودهاند، آثاری هستند که نقد و بررسی آنها مفید بسیاری از نتایج سودمند ادبی است و حاصل تحقیق در این زمینه میتواند نقاط تاریکی را روشن سازد که دیگر حوزههای ادبی نیز از آن برخودار شوند و این امری طبیعی است، زیرا آثار ادبی بهیکدیگر پیوسته و وابستهاند و تحقیقات مربوط به آثار یک دوره قادر است تا برای پژوهشهای متون همان دوره مورد استفاده قرار گیردحکایاتی. توبه و تحوّل روحی که حجم بالایی از متون نثر صوفیانهی قرون پنجم تا هفتم ادب فارسی را به خود اختصاص داده شایستگی این را دارد که از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گیرد و در این بررسی عناصر داستانی درخور توجه است، زیرا با دقت در هریک از عناصر داستانی بسیاری از نکات مبهم درون این قالب جذاب مرتفع میشود و تعداد فراوانی از مواردی که کمتر به آن پرداخته شده است شرح جستجوی عناصر داستانی در برخی از حکایات متون نثر صوفیه 3 و بسط داده میشود.
برای مثال شخصیّتپردازی عنصری اساسی در تمام حکایات و قصّهایی است که در ادب فارسی وجود دارد و شخصیّتهای گوناگون درون هر حکایات بیانگر تفکّرات متفاوتی هستند که بررسی آنها به شناخت ایدهآلها و اعتقادات مختلف یک جامعه کمک کندمی. جایگاه هر شخصیّت حکایات یا قصّه میتواند یک باور را تقویّت و یا یک عقیده را تخریب کند، برای مثال هر آنچه که یک شخصیّت محبوب انجام دهد پذیرفتهتراست و اگر همان عمل توسّط شخصیّتی منفور انجام شود مورد سرزنش و عتاب عمومی مخاطبان قرار میگیرد. دیگر عناصر داستانی که در یک حکایت پیاده شدهاند نیز هرکدام بهمیزانی مشخص دارای فوایدی ارزشمند هستند و همین امر لزوم بررسی این عناصر را درحکایات گوناگون ادب فارسی ایجاب میکند.
حکایت در ادبیات داستانی
برای آشنایی با حکایت و شناخت نقش آن در ادب فارسی و همچنین بررسی عناصر داستانی حکایت بهتر است که در ابتدا قالب حکایت و جایگاه آن در ادب ما مشخص شود و بعد از آن بررسیهای لازمه انجام گیرد. حکایتجزوی از ادبیات داستانی و منثور ما است که میتواند خبری از یک واقعهی حقیقی را در خود داشته باشد و یا میتواند ساختهی ذهن خلّاق نویسندهی خود باشد و یا تلفیقی از هر دو باشد؛ یعنی حادثهای واقعی با شاخ و برگی که دیگران به آن دادهاند به یک حکایت خیالی تبدیل شده باشد. بههرحال حکایت جزوی از ادبیات داستانی است و این متون منثور ادبی ارزشمند شایستگی این را ارد که درکنار روایت دیگر منثور و خلّاقهی ادبی جای گیرد و همچون قصّه و داستان مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
»ادبیات داستانی در معنای جامع آن به هر روایتی که خصلت ساختگی و ابداعی آن بر جنبهی تاریخی و واقعیاش غلبه کند، اطلاق میشود. این مطلب ظاهراً باید همهی انواع خلاقه ادبی را در بر بگیرد، اما در عرف نقد امروز به آثار روایتی منثور، ادبیات داستانی میگویند. ادبیات داستانی بخشی از ادبیات یا ادبیات تخیّلی است و تفاوت عمده ی آنها با هم در این است که ادبیات داستانی همهی انواع آثار داستانی منثور را در بر میگیرد، خواه این از خصوصیّت شکوهمندی ادبیات تخیّلی برخوردار باشد، خواه نباشد. یعنی هر اثر روایتی منثور خلاقهای که با دنیای واقعی ارتباط معنیداری داشته باشد در حوزه ادبیات داستانی قرار میگیرد.« - میرصادقی، . - 21 :1376