بخشی از مقاله

چکیده
یکی از ناهنجاريهاي رفتاري در بین اعضاي خانواده، ناسازگاري و نفاق بین فرزندان به خصوص برادران و در نتیجه قتل و خونریزي میباشد. مسأله مهمی که در این مقاله جلب توجه میکند برادرکشی است. نگارنده در این مقاله خلاصهاي از برادرکشیهاي شاهنامه و آنچه را که موجب شد تا برادري به دست برادرش به قتل برسد را مورد بررسی قرار داده است.

انگیزه قتلها، بیان گردیده و نشان داده شد که افراد با چه نیتی برادران خود را به قتل رساندهاند؟ طریقه کشتن و قتل شرح داده شد و ذکر گردید که چگونه ایرج به دست برادران و رستم به دست شغاد و اغریرث به دست افراسیاب کشته شدند؟

عوامل جنگ بین گو و طلحند و اسکندر و دارا و انگیزة شیرویه از قتل برادرانش مورد بررسی قرار گرفته است. این داستانها یادآور داستان اسطورهاي جم و سپیتور، اوزیریس و سث، نومیتور و آمولیوس، زیگورد و برادرانش و... و داستانهاي تاریخی هابیل و قابیل،یوسف و برادرانش، بردیا و کمبوجیه، داریوش و سکیدیانوس و ارسیتیس، کوروش و اردشیر، تموچین و بکتر، جوجی و جغتاي، تکودار و قونغرتاي، سلطان حسین و احمد و... میباشد.

سپس داستانهاي شاهنامه و اساطیر و تاریخ مورد مقایسه قرار گرفت و شباهتها و تفاوتهاي این داستانها ذکرگردیده است.

مقدمه

در دورههاي مختلف محقّقان و صاحبنظران بسیاري در مورد داستانهاي شاهنامه فردوسی به مطالعه و تحقیق پرداختند تحلیل و بررسی در شاهنامه بیانکننده ارزشها و معیارهایی است که زندگی انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و نمیتوان بیتفاوت از کنار آنها گذشت آنچه که ژرف ساخت شاهنامه فردوسی را میسازد اسطوره میباشد. اسطورهاي که ریشه در گذشته سرزمین کهن ما ایران دارد افتخار ما به عنوان ملّتی با قدمت چندین هزار ساله به فرهنگ غنی و اصیل دوران نخستین و دوران اسطورهاي سرزمین ماست.

تاریخ نیز داراي ارزش و اعتباري است و تأثیر زیادي بر زندگی فردي و اجتماعی میگذارد و نیز بهرهگیري از آن در سروسامان بخشیدن به زندگی حال و آینده انسان سخن تازهاي نیست با این اوصاف در این مقاله به تحلیل برادرکشیها در شاهنامه و مقایسه با اساطیر و تاریخ پرداخته میشود. از آغاز آفرینش بنیان برادرکشی نهاده شده است. این گناه بزرگ همچنان در نسلهاي بعدي تداوم داشته و دارد.

در ادیان مختلف به خصوص در دین مبین اسلام قتل نفس منع شده و از آن به عنوان گناهی نابخشودنی یاد شده ولی عوامل متعدد سبب دشمنی و قتل برادر میشود. برادرکشی در ملل و اقوام گوناگون به خصوص در زندگی پیامبران، پادشاهان و پهلوانان و اساطیر وجود داشته و در بیشتر موارد برادري مغلوب و مقتول یا مورد سوءظن برادر یا برادرانش قرار گرفته که شایستگی و مقبولیت داشته است.

تحلیل برادرکشیهاي شاهنامه

داستان ایرج و سلم و تور
فریدون بعد از به بند کشیدن ضحاك با همسران وي که خواهران جمشید بودند ازدواج میکند دو پسر به نامهاي سلم و تور از شهرناز و پسري به نام ایرج از ارنواز به دنیا میآید.

»از این سه، دو پاکیزه از شهرناز   //   یکی کهتر از خوبچهر ارنواز

پسران در کنار پدر بالیدند و به حد بلوغ رسیدند فریدون هر سه را شایستهي جانشینی و فرمانروایی بر جهان دانست در نتیجه به تقسیم ممالک پرداخت. »پس جهان را میان فرزندان بخش کرد ناحیهي مغرب - روم - را به سلم داد و او را با لشگري آنجا فرستاد و تور را به ناحیهي مشرق فرستاد تا فرمانرواي آنجا باشد و ایران را به ایرج سپرد و به مرکز حکومتش روانه ساخت . پس از مدتی سلم بر ایرج حسادت میکند.

»بجنبید مر سلم را دل ز جاي   //   دگرگونهتر شد به آیین وراي«

سلم به تور پیغام میفرستد که پدر در تقسیم ممالک بر ما جفا کرده است. به پدر اعتراض کردند. پدر از آنها دلتنگ شد و آنها را سرزنش کرد. ایرج قصد کرد نزد برادران برود و آنها را به یکدلی و مهر بخواند و به سود آنها از سلطنت بر ایران کنار برود. پس سوي برادران رفت. ایرج کوشید تا دل آنان را نرم کند اما فایده نداشت در سراپردهي سلطنت بر ایرج بیمهري و درشتی روا داشتند »تور با آشفتگی و خشم از کرسیاي که بر آن نشسته بود برخاست و آن را بر سر ایرج فرو کوفت بیآنکه توجهی به زاري برادر و بیگناهی او کند خنجر از میان موزه بیرون کشید و سر او را از تن جدا کرد و آن را در تابوتی نهاد و نزد پدر فرستاد.

ایرج از آنها خواست که به جان او امان دهند. اما برادران توجهی نکردند.

»نیایدت گفت ایچ ترس از خداي
نه شرم از پدر؟ پس همین است کار

مکش مرمرا مر سرانجام کار  //  بپیچاند از خون من کردگار

فریدون بر مرگ فرزند گریه و زاري میکند و چشمانش نابینا میگردد و بعد از به دنیا آمدن منوچهر به نیایش خداوند میپردازد و بیناییاش را بدست میآورد.

انتقام ایرج را نوة او منوچهر از عموهاي مادرش میگیرد فریدون از این فتح و پیروزي خوشحال بود اما از کشته شدن سه پسرش غمگین و افسرده میشود.

داستان افراسیاب و اغریرث
نوذر بعد از مرگ پدرش منوچهر به تخت پادشاهی مینشیند. نوذر به بیدادگري و ستم و جمعکردن مال میپردازد لذا نابسامانی ایران را در بر میگیرد. پشنگ فرزند زادشم پدر افراسیاب فرمانرواي توران از مرگ منوچهر باخبر میشود و از کشته شدن نیاي خود تور به دست او یاد میکند و از افراسیاب میخواهد که به ایران حمله کند اغریرث فرزند دیگر پشنگ که خردمند وآرام است موافق نیست. اما پشنگ نظر اغریرث را نمیپذیرد و سپاهی به سرکردگی افراسیاب گرد میآورد و به سوي ایران حمله میکند.

جنگ بین ایرانیان و تورانیان در میگیرد. شاه نوذر و گروهی از سرداران به دستور افراسیاب دستگیر میشوند و به انتقام مرگ چند تن از سرداران تورانی، سر از بدن نوذر جدا کردند وسپس قصد کردند که سرداران ایرانی را نیز بکشند » اغریرث او را از این کشتن منع میکند و از او میخواهد که آنان را همچنان در بند نگاه دارد و مراقبت ایشان را به وي بسپارد.

زال پهلوان ایرانی اندوهگین از مرگ شاه به قصد جنگ با افراسیاب حرکت میکند اسیران به اغریرث پیغام میدهند که قبل از درگیر شدن ما را آزاد کن.

اغریرث جوانمرد است اما نمیتواند خلاف وعده عمل کند. اگر اسیران را آزاد کند برادر با او دشمن میشود پس به آنان پاسخ داد چون سپاه زال اینجا برسد من به بهانهي نداشتن قدرت مقابله، عقبنشینی میکنم و شما به زال پیغام بفرستید تا بیاید و شما را از بند آزاد کند. اغریرث چنین کرد اما شاه توران از کار او آگاه گشت و او را سرزنش کرد.
 
»بفرمودمت کاین بدان را بکش //  که جاي خرد نیست و هنگام هش
سر مرد جنگی خرد نسپرد //  که هرگز نیامیخت کین با خرد

اما اغریرث پاسخی سخت به افراسیاب داد و از او خواست »تا به سبب آن گفتار، شرم بسیار کند و بداند که دست فلک بر بدي داراز است...

افراسیاب عصبانی میشود و به برادر حمله میکند. »افراسیاب برآشفت شمشیرکشید و میان برادر بر دو نیم کرد«   و برادر را به قتل رساند.

میان برادر به دو نیم کرد   //   چنان سنگدل ناهشیوار مرد«

پدرشان پشنگ ناراحت و خشمگین میشود »پشنگ از کشته شدن اغریرث چنان آزرده خاطر و خشمگین است که اجازه حضور به افراسیاب را نمیدهد

داستان رستم و شغاد
رستم بزرگترین و نامدارترین پهلوان ایرانی در حماسههاي ملی ایران فرزند زال پسر سام است. مادر رستم رودابه دختر مهراب کابلی است. شغاد از چهرههاي منفور شاهنامه برادر رستم، از کنیزي که در حرمسراي زال بود متولّد میشود.

زال ستارهشناسان را آورد تا طالع او را ببینند آنها گفتند که روزگار نسبت به این کودك بیمهري میکند و در آینده شکستی عظیم بر دودمان سام وارد میسازد پدر تا حد جوانی از کودك نگهداري میکند او را نزد شاه کابل میفرستد. در آن روزگار شاه کابل خراجگذار رستم بود. شاه کابل دختر خود را به شغاد داد به خیال اینکه دیگر به رستم خراج نمیدهد. اما زمان خراجدهی عاملان به مطالبه آمدند.

شاه کابل و شغاد با طرح نقشهاي تصمیم به از بین بردن رستم میگیرند در مجلس سوري شاه به تحقیر شغاد میپردازد شغاد دلآزرده به سیستان میرود و برادر را به ظاهر براي گوشمالی دادن شاه کابل اما با هدف از بین بردن رستم به کابل میکشاند و رستم فریب برادر را میخورد.

»که داند که با پیل روباه شوم  //  همی کین سگالد بدان مرز و بوم؟
که دارد به یاد اینچنین روزگار  //  که یارد شنید این از آموزگار
که شیري چو رستم از آن تیره خاك //   ز گفتار روباه گردد هلاك

شاه کابل با دیدن رستم از او عذرخواهی میکند و رستم را به نخجیرگاهی که پر از شکار بود دعوت میکند. او در شکارگاه به سمتی میرود که شغاد نابرادر چاه کند. چاهی که پر از حربههاي تیز بود. رستم با اسبش رخش وبرادرش زواره در چاه میافتند »زواره نیز با رستم میتازاند ... زواره و رستم بر آن راهی رفتند که زمان مرگ آنها فرا رسیده بود.

رستم سر از چاه بیرون میآورد. شغاد را میبیند که به تن زخمی و مرگ نزدیکش میخندد متوجه نیرنگ برادر میشود.
»به مردي تن خویش را برکشید //   دلیر از بن چاه سر بر کشید
چو با خستگی چشمها برگشاد  //  بدید آن بداندیش روي شغاد
بدانست کان چاره و راه اوست //   شغاد فریبنده بدخواه اوست«

از شغاد تیروکمانش را میخواهد و او میآورد ولی از ترس انتقام رستم به پشت درختی پنهان میشود.

تهمتن به سختی کمان بر گرفت   //   بدان خستگی تیرش اندر گرفت

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید