بخشی از مقاله

چکیده

از نگاه جامعهشناختی، حجاب به مثابه رسانه ارتباطی نمادین و کنش اجتماعی است که فرد کنشگر براي آن معناي ذهنی و ارزشی نمادین قائل است، به نحوي که کنش او در ارتباط با دیگران در عرصه ارتباطات میان فردي و تحت تأثیر انتظارات دیگران درحوزه عمومی است. در این نگاه حجاب در بستري از روابط اجتماعی شکل میگیردکه در آن چارچوب، مسائل زنان داراي ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادي و همچنین مؤلفههاي مذهبی، معنوي، منزلتی، شخصیتی و رفتاري است که از پارادایم و منظرهاي مختلف قابل بررسی است.

هدف از این پژوهش، بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با گرایش زنان نسبت به حجاب است. جامعه آماري این تحقیق را زنان 40- 20 ساله ساکن شهر اهرم تشکیل میدهند که تعداد آنها بر اساس آخرین سرشماري در سال 1395، برابر با 4357 نفر بوده است.

پرسشنامه محقق ساخته با پایایی0/74 به روش نمونهگیري خوشهاي چندمرحلهاي در اختیار400 نفر از آنها قرار داده شد. نتایج تحلیل مسیر و رگرسیون چندمتغیره نشان داد که مهمترین متغیر مؤثر بر گرایش به حجاب، متغیرگرایش به فمینیسم بوده است. سایر متغیرهاي مؤثر به ترتیب عبارتند از: پایگاه اقتصادي اجتماعی، عوامل محرك اجتماعی، سبک زندگی و مدل تحلیلی، تنها 37 درصد عوامل مؤثر بر حجاب را تبیین کرده است. در ضمن، گرایش به حجاب و فمینیسم به عنوان دو گرایش متعارض، درحد متوسط به بالا و تا حد قوي در بین جامعه آماري مشاهده شده است.

مقدمه

نگاه جامعهشناختی ابزاري است براي شناخت ما از محیط اجتماعی، محیط فرهنگی، محیط تاریخی و محیط بینالمللی و... که از آنها متأثر میشویم. از آنجا که مسائل اجتماعی برآمده از روابط اجتماعیاند، جامعهشناسی نیز با روابط اجتماعی، - یعنی شرایطی که در آن دو یا چند نفر رفتارهاي یکدیگر را همساز نموده و ارتباط برقرار میکنند - سروکار دارد.

از نگاه جامعهشناسی، مسئله اجتماعی - - Social Problem وضعیت اظهار شدهاي است که با ارزشهاي شمار مهمی از مردم مغایرت دارد و معتقدند باید براي تغییر آن وضعیت اقدام کرد 

مسئله زنان امري است که به نوعی زنان از جهت فکري و عملی با آن درگیرند و در حوزههاي حقوقی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی قابل تبیین است. مهمترین مسائل زنان، مسائل فرهنگی است که به لحاظ ساختاري داراي اهمیت خاصی میباشد، زیرا همچنان که در بستري وسیع و با آهنگی کند ساخته میشوند، به همان کندي و بلکه کندتر قابل تغییرند

موضوع حجاب زنان و ناهنجاري در پوشش نیز »وضعیتی اظهار شده« است؛ یعنی وضعیتی است که گفته میشود وجود دارد و مردم در مورد آن صحبت میکنند، رسانههاي جمعی درباره آن بحث میکنند و نخبگان سیاسی و اجتماعی نیز آن را مورد تحلیل و مداقه قرار میدهند. از آنجا که اختلال در حجاب و طرز پوشش، مغایر با ارزشهاي محوري جامعه مذهبی است، موجب جریحهدار شدن وجدان جمعی جامعه میگردد، لذا به عنوان یک مسئله اجتماعی، ضروري است مورد شناخت علمی قرار گیرد، زیرا شناخت مسئله در واقع پیمودن نیمی از راه براي حل آن است.

بدحجابی از آسیبهاي اجتماعی است که در سطح و لایههاي رویین جامعه نمایان است و علامت و نمادي از آسیبها و مسائل اجتماعی در عمق و لایههاي زیرین جامعه است. نتایج تحقیقات علمی حاکی از آن است که بین متولیان و مسئولان جامعه در روابط با کنترل بدحجابی و حدود حجاب وحدت نظر نیست و اینکه قانون از شفافیت لازم برخوردار نیست و بین قوانین و عرف جامعه با حدود حجاب اسلامی هماهنگی وجود ندارد.

با توجه به اهمیت و ضرورت موضوع مقاله حاضر با هدف بررسی جامعهشناختی پدیده حجاب از نگاه جامعه آماري مورد نظر یعنی زنان 40- 20 ساله ساکن شهر، سعی در تبیین جامعهشناختی این گرایش دارد تا گامی هرچند کوچک در جهت شناسایی این رفتار اجتماعی بردارد.

مبانی نظري پژوهش

یکی از عناصر محوري در قلمرو موضوعی جامعهشناسی، مقوله »روابط اجتماعی« است که جامعهشناسان بر آن توافق کامل دارند و به عنوان یک اصل پذیرفته شده میباشد که کم و کیف روابط اجتماعی و آرایش آنها، میتواند در رفتار موجودیتهاي اجتماعی تأثیر داشته باشد و همچنین، رفتار کنشگران اجتماعی و تفسیر و  تأویل آنان از رفتار خود و دیگران و محیط اجتماعیشان در ساختار روابط اجتماعی تأثیر متقابل دارد، بهطوري که بر مبناي نظریه »کنش متقابل نمادي1«، »ارتباط به ویژه ارتباطات نمادین، پایه و اساس تمامی کنشهاي اجتماعی شناخته شده است

در همین راستا، با نگاهی جامعهشناختی، در واقع حجاب به مفهوم پوشش، در بستري از روابط اجتماعی شکل میگیرد که از یک سو ممکن است داراي شکل و قالبی متنوع و جوهر و محتوایی یکسان باشد - یا بالعکس - و از سوي دیگر از منظري ارتباطاتی، حجاب به مثابه رسانهاي هویتی و ارتباطی است که نقش نمادینی در عرصه ارتباطات میان فردي دارد، لذا مسئله حجاب داراي ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادي میباشد و داراي مؤلفههاي مذهبی معنوي، منزلتی، شخصیتی و رفتاري است که میتوان از زوایا، پارادایمها و منظرهاي مختلفی به آن نگریست.

چنانچه »حجاب« را به عنوان یک پدیده اجتماعی یا واقعیت اجتماعی در جامعه مذهبی تلقی نماییم، در این صورت تا زمانی که جاذبه و میل درونی براي تبعیت از آن باشد، تحت تأثیر سه نیروي هنجاري اجبار2، خارجی بودن3 و عمومیت4 است. با کاهش قدرت این سه نیرو یا عدم تعادل میان آنها با مسئله حجاب یا اختلال هنجاري در حجاب به عنوان پدیده اجتماعی روبرو میشویم که میتوان آن را نوع »آنومی پوششی« تلقی نمود که در واقع تابعی از »آنومی اجتماعی« است. بیحجابی، کمحجابی، بدحجابی بر حسب اختلال در عرصه هنجاري جامعه مذهبی به عنوان اشکالی از انحرافات اجتماعی قابل تفسیر و تحلیل است که بر مبناي پنج شکل اختلال هنجاري جامعه، میتواند پنج شکل مختلف داشته باشد:

قطبی شدن هنجاري

چنانچه رفتارها و نگرشهاي اجتماعی را در یک طیف تصور کنیم، در یک وضعیت متعادل، بخش بزرگی از مردم در میانه طیف قرار میگیرند که تحت تأثیر فشار هنجاري هستند و بخش کوچکی در دو انتهاي طیف قرار دارند که کمتر از حد متوسط تحت فشار هنجارياند. اما چنانچه دو مجموعه اکثریت وجود داشته باشد که یکی از آنها نسبت به حجاب و طرز پوشش، بیش از حد متوسط فشار هنجاري احساس تعهد کند و دیگري احساس تعهد کمتري نماید، در این حالت با اختلال قطبی شدن هنجاري درباره »پوشش« در جامعه روبهرو میشویم.

تضاد هنجاري

در وضعیت تضاد هنجاري، وفاق ارزشی و هنجاري لازم وجود ندارد، بهطوري که براي مقولات اجتماعی، دو هنجار یا چند مجموعه هنجار متضاد وجود دارد. براي مثال، درباره سبک پوشش زن در جامعه، یک هنجار قائل به پوشش چادر و مقنعه به رنگ مشکی یا تیره است و یک هنجار نیز قائل به پوشش به وسیله کت و دامن همراه با روسري و جوراب با رنگهاي روشن یا مانتویی متوسط - نه بلند و کوتاه و نه تنگ و چسبان - با روسري متوسط و شلوار معمولی - نه گشاد و نه تنگ و کوتاه - با رنگ روشنو شاد و یا... در این صورت با یک جامعه قطعهاي روبرو هستیم که در آن تنظیم اجتماعی مشکل بوده و انسجام کلی نیز تضعیف گردیده است.

در واقع تضادهاي هنجاري، هزینه نظارت رسمی جامعه را افزایش داده و اعتماد متقابل تعمیم یافته را کاهش میدهد، بهطوري که نقش زر و زور در تنظیم روابط اجتماعی پررنگ میشود. در این وضعیت افراد دایرة دوستی خود را محدود و در مقابل دایره دشمنی را گسترده تعریف میکنند. در چنین شرایطی نیروهاي هنجاري جامعه یکدیگر را خنثی نموده و بر توسعه اجتماعی اثري کاهنده خواهند داشت

ناپایداري هنجاري

ناپایداري هنجاري مبتنی بر تناقض منطقی بین دو یا چند هنجار در یک نظام هنجاري است، بهطور مثال درباره سبک پوشش زنان، هنجار قانونی فرد را ملزم میکند »حجابت را رعایت کن« و هنجار اخلاقی به فرد توصیه میکند که »رفتارت با متانت باشد« و هنجار سومی هم سفارش مینماید که »باید به دنبال مد روز غربی باشی«؛ لذا این سه هنجار تا حدودي با هم تناقض دارند. به عبارت دیگر، پایداري منطقی بین آنها ضعیف است. بر این اساس در جامعهاي که دائماً از طریق رسانه هاي جمعی، تکنولوژي نوین، ورود توریستها و... شبه ارزشهاي غربی تبلیغ و ترویج میشود و به نیازهاي کاذب جهت مصرف کالاهاي غربی و نوع پوشش غربی دامن زده میشود؛ این مسئله موجب عدم ثبات و پایداري درباره هنجارهاي قانونی و اخلاقی درباره حجاب، عفاف و حیا میشود.

ضعف هنجاري

منظور از ضعف هنجاري کمبود علقه و تعهد نسبت به هنجار در میان اکثریت افراد جامعه است. به عبارت دیگر، فشار هنجاري مورد نظر براي اکثریت جمعیت، به دلایلی کم است

در این وضعیت ممکن است در زمینه رعایت حجاب هنجارهاي گوناگونی وجود داشته باشد، نظیر اینکه موهاي» سر خود را کاملاً بپوشان« یا »زینتهاي خود را از نامحرمان بپوشان« یا اینکه » مانتو و شلوار و لباس به رنگهاي روشن و شاد نپوش« و... لذا چنانچه فشار هنجاري و جاذبه اجتماعی و درونی براي رعایت و سازگاري با این هنجارها در میان اکثریت جامعه پایین باشد و تنها عده معدودي درباره آنها، احساس تعهد بالایی داشته باشند، در این صورت ضعف هنجاري درباره حجاب وجود دارد.

بی هنجاري

حالت بیهنجاري» مربوط به وضعیتی میشود که انجام امور فارغ از هرگونه هنجاري صورت میپذیرد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید