بخشی از مقاله
بررسی جامعه شناختی عوامل مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی ( مطالعه موردی دبیران متوسطه شهر خرم آباد،1392 )
چکیده
مشارکت سیاسی به عنوان یکی از انواع مشارکت، از شاخصهای توسعه اجتماعی و سیاسی در کشورها به شمار میرود. یکی از گروههای عمده جامعه که شرکت آنان در روند اداره جامعه و توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ضروری به نظر میرسد دبیران هستند. مشارکت سیاسی دبیران به عنوان پیشگامان عرصه فرهنگ و آموزش و تربیت کشور و بهعنوان یکی از بزرگترین گروه جمعیتی کشور و تربیتکننده مسؤولان اداره جامعه در آینده محسوب میشوند اهمیت خاصی برای ثبات سیاسی و پویایی فعلی و آینده جامعه دارد. در این راستا، پژوهش حاضر بر آن است تا از منظر جامعه شناختی، به بررسی عوامل مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی دبیران متوسطه شهرستان خرمآباد بپردازد. جامعه آماری این پژوهش دبیران متوسطه دبیرستانهای شهر خرمآباد میباشد و 310 نفر به عنوان حجم نمونه تعیین شدهاند. ابزار گردآوری اطلاعات مصاحبه مبتنی بر پرسشنامه میباشد. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که همبستگی معناداری بین متغیرهای مستقل (رسانههای جمعی اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی، جنسیت) با متغیر وابسته (مشارکت سیاسی) وجود دارد.
کلید واژهها
مشارکت سیاسی، رسانههای جمعی، اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی.
مقدمه
مشارکت مفهومی است چند بعدی و پیچیده که هر جامعهای نسبت به قوام خود، از سـطوح مختلفی از آن در ابعاد مختلف برخوردار است. بر همین اساس جوامع مختلف به دنبال ایجـاد و افزایش مشارکت شهروندان در عرصههای گوناگون سیاسی و اجتماعی هستند تـا بـدین طریـق همبستگی سیاسـی و اجتمـاعی و پیونـدهای اجتمـاعی سیاسـیشـان را محکـم و از فروپاشـی جلوگیری کنند.
یکی از انواع مهم مشارکت که بسیار مورد بحـث و بررسـی قـرار گرفتـه، مشـارکت سیاسـی است. مشارکت سیاسی در چهارچوبهای متعارف و قانون یکی از نسخههای توسعه سیاسـی در کشورهای جهان به شمار آوردهاند.
با رونق فزایندهی بحث مشارکت سیاسی در دهههای اخیر، هـم اکنـون ایـن بحـث یکـی از مهمترین و اساسیترین مفاهیم در علوم سیاسی و اجتماعی به شمار میرود.
امروزه متفکران و صاحبنظران توسـعه، مشـارکت را از مهـمتـرین ارکـان توسـعه بـه شـمار میآوند و در توسعه سیاسی برای آن اهمیتی دو چندان قائلند. به اعتقاد آنان مشارکت سیاسـی از ضرورتهای جدا نشدنی و انکارناپذیر نظام سیاسی در قرن بیست و یکم اسـت و اصـلیتـرین شاخص توسعهیافتگی سیاسی پاسخ به نیاز فزآینـده مشـارکت سیاسـی و نهادینـه کـردن آن و قالب نهادهای مدنی است.
بررسی مشارکت سیاسی در چارچوب ساختارهای احاطـه شـده اجتمـاعی راه را بـرای یـک چشمانداز وسیع در مورد مشارکت سیاسی هموار کرده و توجه را به سمت نکات مبهم و باریـک که به آن دقت نشده جلب میکند. امروزه مشارکت سیاسی از دید دانشمندان علوم اجتمـاعی و سیاسی فرایندی است که در شبکه متغیری از روابط اجتماعی واقع شده و این روابط اجتمـاعی میتوانند رابطه بازیگران را با منابع و فرصتها محدود یا تسهیل کنند. در جوامع اعم از توسـعه یافته و یا در حال توسعه شاهد گسترش ارتباط مستقیم و با توجه به فواصـل زمـانی و مکـانی و اینکه توسعه ارتباط این فواصل را در نور دیده و به افراد و گروهها و سازمانهای مختلف، امکـان برقراری و روابط متقابل را میدهد. اعتماد یکی از جنبههـای مهـم روابـط انسـانی و زمینـهسـاز همکاری میان اعضای جامعه است و تمایل افراد را به تعامل و همکاری با گروهها افـزایش داده و شبکهای از روابط داوطلبانه بین گروهها را در ابعاد مختلف تشکیل میدهد.
اعتماد یکی از عناصر جامعه مدنی است و میتواند بهعنوان عاملی در جهت تعامل بین افـراد جامعه و ارکان دولت تلقی گردد. حضور آحاد مختلف مردم یک جامعه در همکـاری و مشـارکت در امور، به میزان اعتماد متقابل بین آنها و ارکان مختلف حکومتی بستگی دارد. بنابراین اعتماد امری است که میتواند نقش مؤثری در توسعه و پیشرفت یک کشور ایفا نماید.
از طرفی با ظهور و پیشرفت روزافزون انواع رسانهها این امکان فراهم شد تـا افـراد جامعـه از امور سیاسی جامعه خود و جوامع دیگر اطلاعاتی بدست آورنـد و از سـوی دیگـر ایـن رسـانههـا ابزاری در دست قدرتهای سیاسی بود تا به بیان ایدئولوژی و اندیشههای سیاسی خود بپردازند. در مطالعات رسانهای توجه به تأثیر رسانهها بـر شـکلگیـری افکـار جمعـی از اهمیـت بسـیاری برخوردار است.
با توجه به اینکه در نظام سیاسی کنونی ایران فرهنگیان بـه عنـوان یـک قشـر تحصـیلکرده تأثیرگذار در روند سیاسی جامعه تأثیر بسزایی در مشارکت سیاسی بر عهده دارد. لـذا توجـه بـه فرهنگ سیاسی دبیران متوسطه از چند جنبه جائز اهمیت است. از یک سو به عقیده بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی برای رسیدن به یک توسـعه سیاسـی پایـدار داشـتن یـک فرهنگ سیاسی متناظر با آن الزامی است و از آنجا که دبیـران متوسـط یکـی از کـارگزاران امـر توسعه سیاسی امروزی به ویژه در ایران شناخته میشوند؛لذا توجه به فرهنـگ سیاسـی دبیـران متوسط آموزش و پرورش در آموزش سیاسی نسل جوان و روند جامعهپذیر کردن سیاسـی آنهـا از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بدون شک بالا بودن میزان مشارکت سیاسی آنهـا باعـث بـالا بردن کمیت و کیفیت آموزش سیاسی جوانان و انتقال مشارکت سیاسـی بـه نسـل جـوان و بـاز تولید مشارکت سیاسی در جامعه مـیشـوند. همچنـین پـایین بـودن مشـارکت سیاسـی آنهـا میتواند نتایج عکس به دنبال داشـته باشـد. پـژوهش حاضـر بـا ارائـه یـک مطالعـه مـوردی از فرهنگیان شهر خرمآباد به تبیین جامعـهشـناختی میـزان مشـارکت سیاسـی دبیـران متوسـطه میپردازد. دلیل اصلی انتخاب این جامعه آماری نقش تأثیرگذاری است که آموزش و پرورش بـه طور عموم و دبیران متوسطه دبیرستانها به طور اخـص در رونـد جامعـهپـذیری سیاسـی نسـل جوان داشته و میتواند به بالا بـردن آگـاهی و مشـارکت سیاسـی در جامعـه کمـک کننـد. لـذا شناخت میزان مشارکت سیاسی دبیران متوسطه و عوامل مؤثر بـر آن مـیتوانـد برنامـهریـزان و سیاست گذران را در روند بهبود و ارتقا مشارکت سیاسی آنان یاری رساند.
با توجه به مباحث فوق سوال اساسی پژوهش حاضر این است که مشارکت سیاسـی در قشـر دبیران دبیرستانهای متوسه شهر خرمآباد از چـه کمیـت کیفیـت جامعـهشـناختی برخـوردار میباشد و چه عواملی بر مشارکت سیاسی آنها تأثیرگذار میباشد؟
گفتار اول: مبانی نظری و ادبیات تحقیق الف) مبانی نظری
محققان مشارکت را نوعی کنش هدفمند در فرایند تعامل بین کنشگر و محیط اجتماعی او در جهت نیل به اهداف معین و از پیش تعین شده تعریف کردهاند؛ فرایندی که افراد جامعـه بـه صورت آگاهانه و جمعی با در نظر داشتن اهداف معین و مشخصی که منجر به سهیم شدن آنهـا در منابع اجتماعی می شود و در آن شرکت میکنند. از دیدگاه »برکلی» «مشارکت حقی اسـت که به لحاظ ارزش به آزادسازی و اعتمـاد بـه خویشـتن انسـان و از لحـاظ ابـزاری بـه بسـیج و نقشآفرینی تودههای انسانی در فرایندهای علمـی حیـات اجتمـاعی سیاسـی منجـر مـیشـود .(Burkely,1996:65) در این راستا، مشارکت سیاسی یکـی از شاخصـههـای توسـعه اجتمـاعی، توسعه فرهنگی و توسعه سیاسی در کشـورها بـه شـمار مـیرود و از مصـادیق حضـور مـردم در تعیین سرنوشت خود است. از مؤثرترین راههای رسیدن به توسعه واقعـی و بـادوام، همانـا جلـب مشارکت مردم در فرایند توسعه از مرحله تصمیمگیری تا اجراست.
مشارکت سیاسی پدیده پیچیده و دارای ابعاد متعدد است که ارتباط میـان جامعـه مـدنی و جامعه سیاسی را عملی میسازد. بنا به تعریفی، شرکت در فرایندهای سیاسـی کـه بـه گـزینش رهبران سیاسی میانجامد و سیاست عمومی را تعیین میکند و یا بر آن اثر میگذارد، مشـارکت سیاسی نامیده میشود (آبرا کرامبی، (286 : 1376 همچنین از دیدگاه ویز، مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یـا نـاموفق سـازمان یافتـه یـا بـدون سـازمان، دورهای یـا مسـتمر شـامل روشهای مشروع و نامشروع برای تأثیر بر انتخابات رهبران و سیاستها و اداره امـور عمـومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است .(Macclosky,1968:249)
مشارکت سیاسی و عوامل مؤثر بر آن از منظرهای متنوع و متفاوتی مورد مطالعه قرار گرفتـه و هر صاحبنظری این پدیده را از نگاه خویش و متناسب با فضای اجتماعی جامعه خویش مورد مطاعه قرار داده است.
رویکرد اجتماعی یا تبیین جامعهشناختی از رویکردهای عمده در تبیـین مشـارکت سیاسـی به شمار میآید. از مهمترین نظریهپردازان این رویکرد میتوان »مارتین لیپست« اشـاره کـرد. او در آثار مختلفی به بررسی عوامل تأثیرگذار بر مشارکت پرداخته است.
»لیپست« معتقد است الگوهای شرکت در انتخابـات در کشـورهای مختلفـی نظیـر آلمـان، آمریکــا و برخــی کشــورهای دیگــر مشــابه هســتند. در ایــن کشــورها مــردان بیشــتر از زنــان، تحصیلکردگان بیشتر از کمتر تحصیلکردگان، شهرنشینان بیشتر از روستاییان، متـأهلین بیشـتر از مجرومین، افراد دارای منزلت بالاتر بیشتر از افراد دارای منزلت پایینتـر، اعضـای سـازمانهـا بیشتر از اعضا در فرایندهای سیاسی- اجتماعی مشارکت دارند.
متغیرهای مورد نظر لیپست در تبیـین مشـارکت سیاسـی را مـیتـوان در سـه دسـته کلـی تقسیمبندی کرد: -1 موقعیت اقتصادی خانواده که متغیرهایی چون سطح درآمد، شـغل، محـل سکونت، منزلت را در بر میگیرد. این متغیرها از نظر لیپست به عنوان متغیرهای پایـهای عمـل میکنند که به طور غیرمسـتقیم از طریـق برخـی متغیرهـای دیگـر نظیـر ایـدئولوژی سیاسـی، عضویت حزبی و ... رفتار سیاسی را تحت تأثیرقرار میدهنـد -2 .(Lipset,1963:141) موقعیـت اجتماعی فرد که متغیرهایی چون وضعیت تأهـل، مشـارکت در نهادهـای سیاسـی- اجتمـاعی، شهری یا روستایی بودن، مهاجر یا بومی بودن، سطح تحصیلات، میانسال یا جوان بودن را در بر میگیرد -3 موقعیت سیاسی- مذهبی فرد که متغیرهای ایـن وجـه تـأثیر متقـابلی بـر یکـدیگر دارند. متغیرهایی چون ایدئولوژی سیاسی فرد که ارتباط تنگاتنگی با میزان مـذهبی بـودن دارد که به نوبه خود متأثر از ویژگی سیاسی خانواده نیز هست.در همـین راسـتا تحقیقـات آلمونـد و وربا نشان داده که الگوی مشارکت در درون گروههای طبقاتی مختلـف تفـاوتهـای معنـیداری داشته و طبقات اجتماعی بالاتر مشارکت بیشتری داشتهاند(.(Almond & Verba, 1975:217
متغیرهای مؤثر بر رفتار سیاسی افراد در مدل تبیینی رابرت دال را میتـوان برحسـب قائـده هزینه- فایده تحلیل کرد که براساس آن افراد بر حسب تفاضل بـین هزینـه و فایـده دسـت بـه انتخاب میزنند. دستیابی به پاداش مورد انتظـار احسـاس تأثیرگـذاری، توانـایی تصـمیمگیـری درست و دانش لازم از وضعیت موجود، از متغیرهای ارزیابی فایده است که هر چه ایـن ارزیـابی مثبتتر باشد احتمال مشارکت سیاسی فرد افزایش مییابد و متغیرهایی نظیر مشـکلات انجـام رفتار، احساس خطر در انجام رفتار و برآورد هزینه انجام رفتار در مجموع بـرآورد نهـایی فـرد از هزینه انجام رفتار به دست میدهد (راش، .(141 : 1381
از نظر »لوین« اگر فرد احساس جدایی و انفصال از نظـام سیاسـی حـاکم کنـد و در نتیجـه مشارکت خود را در فراشدهای سیاسی اثـربخش نمـیبینـد. بـر اسـاس ایـن دریافـت احسـاس مشارکت او در رفتارهای سیاسی کاهش مییابد. در واقع مدل لـوین، نتیجـه تعامـل و روحیـات فرد با نظام سیاسی حاکم را در رفتار مشارکت سیاسی میبیند و فرد توان و ظرفیـت خـود ا در تعامل با نظام سیاسی ارزیابی میکند .(Dahl, 1984:104)
»هانتینگتون«، »لیپست«، »آلموند و وربا« و »جورج هربرت مید« به نقش وسـایلی ارتبـاط جمعی در افزایش آگاهی سیاسی و در نتیجه افزایش مشارکت سیاسی اشاره کردهانـد. بـه نظـر آنان، توسعه اقتصادی و اجتماعی کـه لازمـهاش افـزایش شهرنشـینی، سـطح سـواد، آمـوزش و صنعتی شدن و توسعه وسایل ارتباط جمعی است. پیش شـرط برقـراری دموکراسـی و افـزایش مشارکت سیاسی است (توسلی، .(1383
سیاستمداران از وسایل ارتباط جمعی سه بهره متفاوت میگیرنـد: نخسـت ارایـه اطلاعـات، دوم شخصیتپردازی و چهرهسازی و سوم شکل دادن افکار عمومی و آماده کردن و جهـت دادن به آن. برایان ام.مکنایر در کتاب خود تحت عنوان »مقدمهای بر ارتبـاط سیاسـی« رسـانههـا را سومین عنصر در فرآیند ارتباط و مشارکت سیاسی میداند. در نظامهـای سیاسـی دموکراتیـک، کارکرد رسانهها را هم بهعنوان انتقال دهندگان ارتباطات سیاسی و هـم بـهعنـوان فرسـتندگان پیامهای سیاسی در نظر میگیرند .(Mc Nair,1999, 11)
»گیدنز« در بحث از بحران دموکراسی دلایل متعددی را بیان میکند که یکی از آنهـا رشـد اهمیت و نفوذ رسانهها است. وی بیان میدارد رسانههـا بـه ویـژه رسـانههـای الکترونیکـی تنهـا درباره سیاست خبر نمیدهد بلکه تا اندازهی زیادی تعیین میکند که سیاست بایـد دربـاره چـه باشد. در نظر وی امروزه رسانهها از دو جهت با دموکراسی در ارتباطند: نخسـت اینکـه چـرا کـه گسترش و افزایش رسانهها و ظهور ارتباطات جهانی، زمینه را برای گسترش دموکراسـی فـراهم میسازد. رسانهها فضا را برای دیالوگ سیاسی و فعالیت بیشتر و بازتابیتر شهروندان باز و فراهم میکنند اما ارتباط رسانهها دموکراسی جنبه دومی هم دارد و آن اینکه رسانهها همزمان بـا ایـن باز کردن فضا به واسطه نوعی ناچیز شماری بیامـان، تجـاری کـردن و شخصـی کـردن مسـائل سیاسی این فضا را میبندند و مخدوش میکند. بنابراین بسیار مشکل میتوان مسـائل سیاسـی بلند مدتتر را به بحث داغ رسانهها تبدیل کرد. دموکراسی امروزه به دموکراسی رسانهای تبدیل شده چراکه ساز و کارهای دموکراتیک بر محور رسانهها میگردد (گیدنز، .(145- 146 :1384
»گیدنز« در مورد تأثیر رسانهها بر حوزههای مختلف زندگی اجتماعی به فرایند بازاندیشی اشاره دارد. به نظر وی گسترش نظامهای تخصصی علمی و تکنولوژیک این روند بازاندیشی سنتها را از طریق رسانههای سیال جهانی و وسایل سریع حمل و نقل در همه جوامع تسـریع کـرده و بـه تدریج جامعه را به جامعه سپانتی تبدیل میکند (همان: .(26 رشد بازاندیشی یکی از مهمتـرین شاخصهای دنیای جدید است و پروژه بازاندیشانه فرد یکی از لوازم این جامعه است و رسـانههـا از مهمترین عوامل این بازاندیشی محسوب میشوند (همان:.(28
»گروویر« به طور خلاصه نقـش اعتمـاد اجتمـاعی در تسـهیل مشـارکت سیاسـی از طریـق شبکهها و انجمنهای داوطلبانه را این گونه توضیح میدهد: »اعتماد اجتماعی پدیـدهای پنهـان نیست و از تجربههای شخصی در دولتی و تجربههای افراد در زندگی مدنی پدیدار شـده اسـت. انجمنهای مدنی، فرهنگی و ورزشی ممکن است به گسترش شبکههای تعامل اجتماعی بیشـتر بپردازند. انجمنهایی مدنی نه تنها ایجاد ارتباطات را آسانتر میسـازند. بلکـه آنهـا بـا تسـهیل انتقال اطلاعات مربوط به افراد معتمد سهم عظیمی در تقویت سـرمایه اجتمـاعی دارنـد و ایـن برای حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک منبع با ارزش است.(Groovier,1997:153) «
»اوسلانر« بیان میکند که رابطه بین اعتماد اجتماعی و مشارکت سیاسی و یـا ارتبـاط بـین شبکههای اجتماعی و مشارکت سیاسـی نـه تنهـا بـه شـکل مسـتقیم بـر روی انـواع خاصـی از مشارکت سیاسی اعمال نفوذ میکند بلکه آن را به طـور غیرمسـتقیم از طریـق تسـهیل انتقـال منابع شبکههای اجتماعی و کمک به ایجاد هنجارهای روابط متقابل و تعهـد مشـترک در درون سازمانهای داوطلبانه بر مشارکت سیاسی تأثیر میگذارد .(Uslaner,1993:3)
از سوی دیگر، برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی معتقدنـد بـرای اینکـه اعتمـاد اجتماعی منجر به مشارکت سیاسی شود، باید این اعتقاد در افراد به وجود آید که دولت مطـابق با انتظارات و توقعات هنجاری مردم عمل میکند .(Miller,1974:951-72)
مطابق با یافتههای موی و شوفل حوزههای مختلف اعتماد اجتماعی با همدیگر ارتباط دارند، به طوری که اعتماد سیاسی میتواند به شکل امتداد تعمیم یافته به دیگران دیده شـود (مـوی و شوفل، .(744- 759 :2000 فقدان اعتماد سیاسی نشانگر عدم مشـروعیت حکومـت نارضـایتی و بیگانگی افراد است؛ عواملی که علت اصلی اکراه افراد از مشارکت در فعالیتهای سیاسـی اسـت .(Finiter,1970:46-50)
»وربا« و همکاران او، بر نقش انجمنهای داوطلبانه در فراهم کردن منابعی که برای مشارکت ساسی مفیدند تأکید کردند (وربا و دیگران، .(457 : 1993 وربا و همکاران در مورد سه منبعی که محصول مشارکت در انجمنهای داوطلبانه غیرسیاسـی اسـت، بحـث کـردهانـد: اول شـرکت در انجمنهای داوطلبانه غیرسیاسی فرصتهایی را برای مردم به منظور توسعه مهارتهای سازمانی و ارتباطات سیاسی فراهم میکند. دوم شرکت در انجمنهـای غیرسیاسـی داوطلبانـه مـردم را در معرض پیامهای سیاسی و بحثهای سیاسی منجر میشود میگذارد. سوم انجمنهای داوطلبانه غیرسیاسی بهعنوان زمینهای برای جذب مردم در بسیج سیاسی تلاش میکنند.
به نظر وربا و همکاران، انجمنهای داوطلبانه افراد را وادار میسـازد کـه بـه تـلاش آشـکاری برای درگیر کردن افراد در سیاست دست زنند. شرکت در انجمـنهـای داوطلبانـه غیرسیاسـی، قـرار گـرفتن در معـرض محـرکهـای سیاسـی را نیـز فـراهم مـیکنـد ( Almond & Verba, .(1975:217 افراد از طریق مشـارکت در انجمـنهـای داوطلبانـه، شـبکههـای اجتمـاعی را کـه زمینهای برای بحث درباره سیاست و یا برای جذب به فعالیتهای سیاسی است توسعه میدهند.
مطالعات متعددی که نتیجهگیری وربا در مورد ارتباط میان انجمنهای داوطلبانه و مشـاکت سیاسی را حمایت میکند صورت گرفت است. با اسـتفاده از مـدل معادلـه سـاختاری، اسـمیت نشان میدهد که ارتباط اولیه گسترده با دیگران، روابط خـانوادگی نزدیـک، مشـارکت مـذهبی، مشارکت در فعالیتهای فوق برنامه، از پیشبینیکنندههای قابل توجه مشارکت بیشتر سیاسـی و مدنی در جوانان هستند (Smith, 1999:553-580) آیالا نیز اسـتدلال مـیکنـد کـه شـرکت در گروههای داوطلبانه بر مشارکت سیاسی افراد تأثیرگذار اسـت. او همچنـین متوجـه شـد کـه در موارد متعدد فعالیـت در سـازمانهای غیرسیاسـی بـر مشـارکت سیاسـی افـراد تأثیرگـذار اسـت .(Ayala, 2000:99-115) او لزورم استدلال میکند عضویت سازمانی با ترویج مشـارکت سیاسـی ارتباط دارد و علـت ایـن امـر بـه تقویـت فرهنـگ سیاسـی مشـارکتی و آگاهانـه مربـوط اسـت .(Ulzurrun, 2002:497-523)
لوین نشان میدهد که شبکههای اجتماعی چه قوی و چه ضـعیف دارای اثـر مسـتقیمی بـر انتخابات وابستگیهای حزبی و دیدگاهها، در مـورد مسـائل مهـم سیاسـی و کنتـرل متغیرهـای نگرشی در سطح فردی است .(Levin, 2005:131-156)
به نظر»اینگلهارت« صنعتی شدن، شهرنشینی و سواد عمومی، تشکیل اتحادیههای کارگری و احزاب سیاسی تودهای را که به حق رأی بیشتر مردم در انتخابات منجر میشود تسهیل میسازد.
سپس آنگاه که تجهیز شناختی صورت پذیرد مردم نیروی بالقوه فزایندهی خود را بـرای اشـکال فعالتر مداخله در تصمیمگیریهای سیاسی توسعه میدهند. وی همچین به عواملی نظیر وجود یک طبقه متوسط قوی، گسترش مهارتهای مشارکت و همچنین پیدایش هنجارها و نگرشهایی در میان عموم مردم که ضامن نهادهای دموکراتیک هستند توجه میکند. از نظـر اینگلهـارت از مهمترین هنجارها و نگرشهای ضامن دموکراسی وجود حس اعتماد میان شهروندان است. به نظر وی سه متغیر توسعه اقتصادی، رضایت از زندگی به طور کلی و حس اعتماد میان مردم با یکدیگر دارای ارتباط متقابل هستند (اینگلهارت، .(98-56 :1373
ب) پیشینه تحقیق
قاسمی (1380) دریافت که اثر پنج متغیر مستقل (دینداری، رویدادهای سیاسـی، موقعیـت اجتماعی- اقتصادی، سطح استفاده از انواع رسانهها توسط دانشجویان و جنسیت) بر متغیرهـای وابسته مشارکت سیاسی معنادار بوده است. براتون، آلـدرفر، بووسـر و تمبـا (1999) بـه بررسـی تأثیر آموزش مدنی (جامعهپذیری را از طریق گروههای اجتمـاعی) بـر فرهنـگ سیاسـی زامبیـا پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد برنامههای آمـوزش مـدنی در زامبیـا تحـت تـأثیر متغیرهـای دیگری چون میزان استفاده از رسانهها و تحصیلات میتواند فرهنـگ سیاسـی تأثیرگـذار باشـد. افرادی که در این برنامهها شرکت داشتهاند حکومـت انتخـابی را بـر حکومـت منتصـب تـرجیح میدادند (نقل از قاسمی، (1380 نیبست لارکینگ (2010) به بررسی تأثیر رسـانههـا بـر رفتـار انتخاباتی در کانادا میپردازد و آن را با رفتار انتخابـاتی ایـالات متحـده مقایسـه مـیکنـد. ایـن تحقیق حاکی از وجود تمایزات عمده بین ایالات متحده و کانادا در مورد تلبلغـات انتخابـاتی در رسانههای این دو کشور است و این تفاوت در تبلیغات رسانهها، گویای فرهنگ سیاسی متفـاوت این دو کشور است. بدین معنا که تبلیغـات انتخابـاتی در کانـادا حـزب محـور و موضـوع محـور هستند ولی تبلیغات انتخابات ایالات متحده بیشتر بر ویژگیهای شخصیتی کاندیـداها متمرکـز هستند .(Nisbitt-Larking, 2010)
»اشمیت و مکزالت(2010) « به بررسی تأثیر ارتباطات غیررسـمی در شـبکه اجتمـاعی رأی دهندگان و ارتباطت رسمی رسانههـای جمعـی بـر تمـایلات افـراد در انتخابـات محلـی آلمـان میپردازند. نتایج تحقیق آنها نشان میدهد هر دو شکل ارتباطات میتوانـد محـرک افـراد بـرای رأی دادن باشد. بدین معنا که ارتباطت شخصی افراد تـأثیرات بیشـتری را بـر رفتـار انتخابـاتی