بخشی از مقاله

چکیده

با بررسی آثار ادبی از دیدگاه ساختاری، الگوی پیوند و ساختار آن ها کشف می گردد. گریماس از جمله ساختارگرایانی است که به تحلیل زبانی و معنایی عناصر مختلف داستان می پردازد و با ارائه الگوی کنشی ابزاری مفید در شناسایی ساختار داستان و تحلیل محتوا در اختیار ما قرار می دهد.

در این پژوهش به بررسی ساختار داستان بومی و شفاهی بزلنگی و زن بدجنس از سری داستان های شفاهی سیستان بر پایه الگوی روایی گریماس پرداخته ایم. در پی پاسخ گویی به این سوال که آیا داستان شفاهی بزلنگی از الگوی خاص روایی برخوردار است ؟ آیا الگوی کنش و زنجیره ها و گزاره های روایی گریماس در تحلیل نمونه ای از داستان های شفاهی بومی ایران کارایی دارد ؟ این فرضیه مطرح است که نظریه های گریماس در بررسی داستان های شفاهی کارآمد بوده و الگوی کنش و زنجیره ها و گزاره های روایی نظریه گریماس با داستان مذکور منطبق می باشد.

هدف پژوهش بررسی الگوهای روایی در داستان شفاهی به طور خاص در بررسی موردی داستان بزلنگی است که قابلیت انطباق با الگوهای روایت شناسی را نشان بدهد. نتیجه اجمالی در بررسی داستان شفاهی بزلنگی نشان می دهد که در ساختار روایی بیشتر داستان های شفاهی سیستان عنصری به نام بزلنگی - موجود انسان نما - و مذکر و در بیشتر موارد منفی - ضدقهرمان - وجود دارد که عاشق آدمیزاد مونث می شود که سعی در برقرای ارتباط با وی به هر نحوی و از هر طریقی اعم از دوستی، ازدواج و حتی آدم ربایی دارد ، تکرار می شود.

 مقدمه

امروزه مجموعه آداب و رسوم، اعتقادات، افسانه ها، قصه ها، شعرها و مثل های رایج میان مردم یک سرزمین را فولکلور می گویند. » نخستین بار تامس - W.Jtoms - در سال 1846 میلادی با نام مستعار آمبروازمورتن - Ambrose-Morton - آثار باستانی و ادبیات توده را فولکلور نامید. این واژه با کشمکش بسیار پذیرفته شد و شناسنامه ی فرهنگی گرفت. در زبان فارسی فولکلور را به »فرهنگ عوام«، »دانش توده« و ترکیباتی از این قبیل ترجمه کرده اند

ادبیات عامه یا ادبیات توده یا فرهنگ عوام یا فولکلور در مقابل ادبیات رسمی است که مخلوق ذهن مردم باسواد و تحصیل کرده است و مجموعهای است از ترانهها و قصههای عامیانه، نمایشنامهها، ضربالمثلها، سحر و جادو و طب عامیانه که درمیان مردم ابتدایی و بیسواد رواج دارد

ادبیات شفاهی سیستان شامل ضرب المثل ها، سرودهای عامیانه، دوبیتی ها، رباعی ها و آسوکه - افسانه - هایی است که بیانگر آداب و رسوم و باورها و اعتقادات مردم در زندگی روزمره و زمینه های مختف شامل : خواستگاری، ازدواج، بارداری و به دنیاآوردن فرزند، ختنه سوران، مهمانی، مسافرت، نذر و نیازها و غیره است که همگی بازتاب شادی، غصه، دشواری های زندگی، امید و آرزو و رویاهای شیرین است. ادبیات شفاهی با تمام ویژگی هایش در این استان بخشی از میراث معنوی مردم بومی آنجا محسوب می گردد.

آسوکه های سیستانی، داستان هایی شفاهی و جذاب و برگرفته از باور و عقاید مردم سیستان است که سینه به سینه بین نسل های مختلف بازگو می گردد.

در این جستار با نگاه روایت شناسی ساختاری گریماس به تحلیل یکی از آسوکه های سیستانی می پردازیم.

روایتشناسی ساختاری و الگوی گریماس

روایت شناسی مجموعه ای از احکام کلی درباره ژانرهای روایی، نظام حاکم بر روایت و ساختار پیرنگ است.

در حقیقت نظریه روایتی ساختارگرا »از پاره ای قیاس های زبانی مقدماتی آغاز می شود و نحوه مدل اساسی قوانین روایتی است

روایت شناسی ساختارگرا به دنبال الگوی جهانی برای بررسی انواع روایت از دیدگاه ساختاری است. و با تلاش روایت شناسانی چون ولادیمیر پراپ، گریماس، ژرارژنت، تزوتان تودوروف، کلود برمون و. .. تا اندازه ای به این مهم دست یافته است.
 
»آلجیر جولین داس گریماس از نشانه شناس لیتوانی مقیم فرانسه از برجسته ترین نشانه شناسان عصر حاضر است. او روایت شناسی ساختارگرا است که در زمینه روایت شناسی به ارائه الگوهایی معین و ثابت به منظور بررسی انواع مختلف روایت، تلاش های فراوانی انجام داده است و روایت شناسی را بر اساس ریخت شناسی حکایت پراپ استوار نمود

گرماس برخلاف پروپ که دسته بندی هفت گانه اش شخصیت های حکایت های فولکولوریک را خاص این حکایت ها می دید و آن را تعمیم نمی داد ، معتقد است که می توان تعداد اندکی از الگوهای کنش های شخصیت را یافت و از این الگو منطق جهان داستان را آفرید گرماس کوشید تا براساس این - - الگوی کنش ها - - اساس و قاعدهی ظهور رخدادها در داستان را بیابد

گریماس ساختار روایت را به ساختار گرامری زبان نزدیک دانسته و داستان ها راصرف نظر از تفاوت محتوایی متاثر از یک ساختار کلی می داند، آنچه برای او حایز اهمیت است، دستور زیبنایی و سازنده روایت ها است نه متن های منفرد به اعتقاد او دستور روایت همچون دستور زبان محدود است 

وی معتقد است که ساختار بنیادی تقابل های دوگانه به تجربیات و روایات شکل می دهد و در قالب قاعده های پیرنگ مانند کشمکش و گره گشایی، نزاع و آشتی، جدایی و وصال حضور می یابد و کنشگر ها ثواعد پیرنگ را اجرا می کنند.

هدف گریماس از تحلیل ساختار روایت این است که با بهره گیری از تحلیل معنایی ساخت جمله، به دستور زبانی جهانی دست یابد.

بنابر عقیده او عناصر روایت بر اساس مناسبات و تقابل هایی که با یکدیگر دارند به شش دسته ی زیر تقسیم می شوند :

فرستنده پیام - تقاضا کننده .2 گیرنده پیام .3 موضوع .4 یاری دهنده .5 مخالف .6 شناسنده - قهرمان

فرستنده کسی یا چیزی یا حسی است که موضوع شناسایی را به قهرمان اطلاع می دهد. شناسنده، قهرمان - ضدقهرمان - متن روایت است و موضوع، هدفی است که برای او تعریف می شود. گیرنده عموماً قهرمان است که موضوع و مقصودی را که هدف اوست، دریافت می کند و به دنبال او می رود. یاری دهنده، نیرو یا نیروهایی که به قهرمان کمک می کند به هدف خود برسد و در نهایت مخاف نیز، نیرو یا نیروهایی که در راه رسیدن قهرمان به هدف مانع ایجاد می کند، به بیان دیگر »شخصیت اصلی در پی دستیابی به هدف خاصی است، با مقاومت حریق رو به رو می شود، یک قدرت راسخ - فرستنده - او را به ماموریت گسیل می دارد. این روال یک دریافت گر - گیرنده - هم دارد 

گریماس میان هریک از این عناصر و کنشگرها، مراحلی را دخیل می داند، از جمله : - میان فرستنده و گیرنده چند مرحله را دخیل می داند که عبارتند از : ارتباط، قرارداد تا تبدیل اطلاعات. به همین تریتب میان یاری دهنده - فاعل - و مخالف - مفعول - دمراحل مشاجره و رویارویی را قرار می دهد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید