بخشی از مقاله
چکیده مطالعات کُنشی و مربع ایدئولوژیکی گریماس یکی از مهمترین نظریات ساختارگرایانه در سالهای اخیر است که الگویی مدرن و روششناختی قلمداد میشود و قابلیت تطبیق بر ساخت انواع مختلف روایت، بهویژه نظام ساختاری متون ادبی کلاسیک را دارد؛ الگویی جامع که زمینه درک بهتر متن را فراهم سازد. هدف از این بررسی خوانش ساختار روایتی »غلام سیاه دروغگو « یکی از داستانهای هزار و یک شب بر اساس مطالعات گریماس است تا از این طریق بتواند به جنبههای معناشناختی این داستان دست یابد.
برای این منظور ابتدا ویژگیهای داستان مذکور مبتنی بر نقش-های روایی، طرح و زنجیرههای روایی، مربع ایئولوژیکی و تقابلهای دوگانه به روش توصیفی و تحلیلی مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد که نظریه گریماس در تحلیل ساختاری این داستان کارآمد و قابل تطبیق است، بهطوریکه هر دو نوع کنش تجویزی و القایی و هر شش شخصیت کنشگر در متن داستان حضور دارند. زنجیرههای روایی آن منطبق با الگوی میثاق، آزمون و داوری است و برجستگی تقابلهای متعدد در ژرفساخت داستان، این روایت را به واقعیتهای اجتماعی و پذیرش از سوی مخاطب نزدیک ساخته است.
1 مقدمه
11 مسأله پژوهش
ساخت ارگرایی در مطالعه ادبیات داستانی در صدد کشف زبان روایت و نظام حاکم بر ساختار متن است، یعنی قانونمندیها و قواعدی که بر داستان حاکم است. این رویکرد به متن، به تأثیر دیدگاههای مبتنی بر زبانشناسان روس و مکتب فرمالیسم روسی شکل گرفت و در حقیقت شاخهای از نشانه-شناسی است که میکوشد تا ساختار و مناسبات درونی نشانهها را در متن بازیابد - اخوت، :1371 . - 36 اصولا هر داستانی از بیان حادثهای آغاز میشود، راوی با نحوه گزینش خود طرحی روایی به آن می بخشد و برای معنا یافتن نزد مخاطب ناگزیر به یک مبنای مشترک واقعی و یا حتی خیالی دست مییازد که بر گونهای همدلی میان راوی و مخاطب استوار است.
در ساختارگرایی، شکل روایت بر اساس این همدلی پدید میآید و گریماس بهعنوان یکی از نظریهپردازان روایت، فهم ساختارهای بنیادین معناشناختی را در گرو درک اشکال روایت میداند و روایتشناسی خود را بر پایه روش پراپ در ریختشناسی قصههای پریان بنا مینهد، با این تفاوت که از دامنه مطالعات پراپ فراتر رفته و با توجه به تقابلهای دوگانه، زنجیرهای روایتی و درکی عملیتر توانسته با مفهوم کنشگر به مختصر کردن کار وی بپردازد و به دستور کلی زبان روایت دست یابد.
مطالعات گریماس، الگویی جهانشمول و قابل تطبیق با انواع متون ادبی است؛ در این پژوهش برآنیم به بررسی داستان غلام سیاه دروغگو یکی از داستانهای هزار و یک شب بر اساس این الگو بپردازیم، هدف اصلی شناخت کارکرد روایی داستان »غلام سیاه دروغگو« از منظر گریماس است و در آن پیرنگ، الگوی کنشی و مربع معناشناختی بررسی خواهد شد تا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا داستان غلام سیاه دروغگو را میتوان با شاخصهای الگوی کنشی، زنجیرههای روایی و مربع معناشناختی گریماس مطابقت داد؟ در بخش نخست این مقاله، ابتدا توضیحی کوتاه بر رویکرد ساختارگرا و شیوه بررسی ساختار روایت توسط گریماس مطرح میشود و در بخش دوم شیوه پرداخت عناصر داستانی از لحاظ ساختاری در ذیل مؤلفههای سطوح روایی، پیرنگ و طرح کنشی و تقابلهای موجود در ژرفساخت، زنجیرههای روایی و وضعیتهای سهگانه تجزیه و تحلیل میشود.
-2-1 پیشینه پژوهش
تحلیل و بررسی داستانهای هزار و یک شب بر اساس رویکردها و نظریات ساختارگرا، در سالهای اخیر مورد توجه پژوهشگران ایرانی قرار گرفته است؛ با این وجود بررسیهای موجود پاسخگوی حجم وسیع داستانهای کم نظیر این مجموعه نیست. از جمله این مقالات عبارتند از:
- رویکرد روایتشناختی به حکایت مکاران از داستانهای هزار و یک شب، نوشته عبداللهیان و حدادی . - 1388 -
- ساختار و مفهوم در هزار و یک شب و کلیله و دمنه، نوشته قربانی . - 1384 -
- بررسی و تحلیل ساختار روایی داستان علاءالدین و چراغ جادو بر اساس نظریه گریماس، نوشته خراسانی و فورجانیزاده . - 1395 -
- پایاننامه بررسی ساختار روایی و عناصر داستانی حکایتهای سندبادنامه در هزار و یک شب، نوشته لیلا محمدی و به راهنمایی حسامپور، دانشگاه شیراز . - 1389 -
- پایاننامه قابلیتهای نمایشی در برخی داستانهای هزار و یک شب از دیدگاه ساختارگرایانه، نوشته رزاقی، به راهنمایی بالازاده، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران . - 1392 - در این پژوهش برآنیم به بررسی یکی از داستانهای این مجموعه به نام »غلام سیاه دروغگو« بر اساس مطالعات کنشی و مربع ایدئولوژیکی گریماس بپردازیم که قابلیت تطبیق بر اساس این الگوی جهانی و جامع را دارد، اما با توجه به حجم زیاد داستانهای هزار و یک شب پژوهشی درمورد آن صورت نگرفته است.
1 3 مبانی نظری تحقیق
-1-3-1رویکرد ساختارگرا و نظریه گریماس
ساختارگرایی رویکردی نوین در مطالعه ادبیات است که ریشههای آن را میتوان از اوایل قرن بیستم دنبال کرد که نظریهپردازان ادبی صورتگرای روس شالوده پژوهشهای روایتشناسیک را فراهم ساختند؛ این پژوهشها به طور جدی با کار ولادیمیر پراپ با نام ریختشناسی قصه پریان آغاز شد. پراپ با توجه به روایط متقابل کارکردها، نقطه شروعی برای گروهی از نظریهپردازان بعدی به ویژه گریماس، برمون و تودوروف فراهم آورد - هرمن، - 31 :1388 که یافتن دستور زبان داستان، فرمهای روایی و بررسی عناصر داستان و فرمهای ترکیب آنها مهمترین مباحث مورد توجه آنان قرار گرفت تا الگو و نظامی از روابط و پیوندها را فراهم کند که امکان ارزیابی مفاهیم را ممکن سازد و به درکی ادبیتر از روایت دست یابند.
گریماس بهعنوان یکی از بزرگترین نظریهپردازان ساختارگرا در نظریه خویش تحت تأثیر پراپ به دستهبندی شخصیتهای داستانی میپردازد و معتقد است که »در یک متن روایی باید تعدادی از انگارههای کنشی شخصیتها را کشف کرد و از ایجاد ارتباط میان انگارهها منطق نوشتار را بررسی کرد« - ضمیران، . - 19 :1383 در معناشناسی وی واژههای کنشگزار، کنشپذیر، کنشگر، مفعول ارزشی، کنشیار، ضدکنشگر جانشین شخصیت در نقد داستان شدهاند، ضمن اینکه در فرایند تحول متن یا کلام عوامل غیر انسانی نیز دخیلند که میتوان از آن به شخصیت انتزاعی نام برد؛ - عزام، 2005م: - 16 با این حال حضور همه این عناصر ضروری نیست و گاهی تنها شماری از آنها در متن روایی حضور دارند.
گریماس عقیده دارد که انسان هر پدیدهای را از طریق دو جنبه مخالف درک میکند: الف - متضاد آن ب - نفی آن ما قادریم تمایزها را درک کنیم و به همین خاطر است که جهان در برابر ما و در راستای مقاصد ما شکل میگیرد - گریماس، . - 19 :1389 این ساختار در قالب قاعدههای عمده پیرنگ حضور پیدا میکنند که در قالب شش نقش مذکور به صورت تقابلهای دوتایی مطرح میکند که باید با همدیگرمتقابل یا معکوس باشند - سجودی، . - 66 :1384 -1کنشگر+ مفعول: بنیادیترین رابطه از دید این رابطه آن میلی است که بین کنشگر و مفعول ارزشی حکمفرماست.