بخشی از مقاله

چکیده

گریماس و دیگر معنا شناسان مکتب پاریس بر این باورند که واقعیت، همواره گریزنده است و عوامل بیرونی دخیل در پدید آمدن روایت و ریشه های واقعی آن همواره مبهم اند. بر این اساس، روایت گونه ای شبیه سازی از واقعیت یا شبه واقعیت است. از آنجا که ساختار گرایی در ادبیات، از خود نظام ادبیات به عنوان مرجع بیرونی آثاری که بررسی می کند، استفاده می کند، جایگاه ارزشمندی در مطالعات ادبی دارد. در این مقاله با استفاده از الگوی کنشگرهای گریماس به تحلیل و بررسی دو حکایت از تاریخ بیهقی پرداخته ایم. این حکایات دارای میزان واقع نمایی بالایی هستند و هنرمندی بی مانند بیهقی را در شبیه سازی واقعیت های تاریخی در قالب روایت های باورپذیر نشان می دهند.

مقدمه

یکی ازشیوه های کاربردی نقد متون ادبی، نشانه شناسی است. ای. جی. گریماس1، پایه گذار مکتب نشانه شناسی پاریس، بعد از ولادیمیرپراپ2 که به بررسی ریخت شناسی قصه های پریان روسی پرداخت، از جمله کسانی بود که بر ساختار روایت ها تکیه کرد و کوشید عناصر سازنده ی روایت ها را توصیف کند. گریماس معتقد است که می توان از عناصر رو ساختی عینی به ساختارهایی که در عمق متن واقع شده اند و دارای معنا هستند، دست یافت.

از نظر گریماس دلالت با تقابل های دو تایی شروع می شود. پایین و بالا، چپ و راست، تاریک و روشن، بر اساس تقابلی که با هم دارند در ارتباط با یکدیگر تعریف می شوند. از دید او خوب بدون بد معنا نمی دهد و معنا به واسطه تقابل هایی که میان دو واحد معنایی قائل می شویم شکل می گیرد. »گریماس یک سطح تفکر پیش زبانی را فرض می کند که در آن به این تقابل های ابتدایی شکلی انسان گونه داده می شود که به واسطه ی آن، تقابل های منطقی یا مفهومی ناب به مشارکینی در یک موقعیت جدلی بدل می شوند، موقعیتی که وقتی مجال توسعه ی زمانی را پیدا کند به یک قصه بدل می شود.اگر به این مشارکین ویژگی های فردیت بخش داده شود، به کنشگر یا به عبارت دیگر شخصیت تبدیل می شوند.« - اسکولز، . - 147 :1379

شخصیت از جمله عناصر کلیدی روایت است. در هر داستان شخصیت حالت پایدار نخستین را دگرگون می کند و مدار داستان را پدید می آورد. »انسان ادبیات داستانی را آفرید تا با این ابزار پیچیدگی های شبکه روابط انسانی، درون و برون خود، تجربه ها و احساسات و عواطف، رابطه انسان با هستی و به ویژه وضعیت انسان در هستی را بیان کند و بشناساند« - محمدی، . - 111 :1381 گریماس به تبعیت از پراپ که پیش تر هفت نقش روایی را در عین اصرار بر تبعیت آنها از سی و یک کارکرد ویژه یا خویشکاری3 معرفی کرده بود، پیشنهاد کرد تا دسته بندی کلی حاکم بر تمام روایتها فقط متشکل از شش نقش یا مشارک در سه تقابل دو سویه باشد.

این دسته بندیها عبارتند از فاعل/ مفعول، دهنده/ گیرنده، یاری دهنده/ مخالف - ر.ک.تولان، . - 82 :1383 این شش نقش که تمام کنش های داستان را پوشش می دهند، در نمودار زیر ارائه می شود: -1فرستنده یا تحریک کننده:1 عامل یا نیرویی است که »کنشگر« را به دنبال خواسته یا هدفی می فرستد. -2 گیرنده:2 کسی است که از کنش »کنشگر« سود می برد. -3 کنشگر:3 مهم ترین شخصیت داستان است که عمل را انجام می دهد و به سوی »شیء ارزشی« خود می رود. -4 شیء ارزشی:4 هدفی است که کنشگر به سوی آن می رود یا عملش را بر روی آن انجام می دهد. -5 کنشگر بازدارنده:5 کسی است که جلو رسیدن »کنشگر« را به شیء ارزشی می گیرد. -6 کنشگر یاری دهنده:6 او کنشگر را یاری می دهد تا به »شیء ارزشی« برسد. شکل زیر الگوی کنشگر ها نامیده می شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید