بخشی از مقاله
چکیده
یکی از روشهای رایج در نقد وبررسی آثار ادبی مقایسه کردن آنها با یکدیگر است.
در این مقاله با استفاده از سبک شناسی لایهای دو قصیده با موضوع مفاخره یکی از سیّد حسن غزنوی و دیگری از شاعر پرآوازه قرن ششم خاقانی شروانی مورد نقدو بررسی قرار گرفته است تا مشخص شود چرا حافظه جمعی ایرانیان در زمینه فخر و مباهات خاقانی را شاعری برجسته میداند .
این بررسی مشخص میکند که شاعر شروانی به خاطر به کار گیری عناصر موسیقایی ، واژگانی و نحومتناسب با موضوع قصیده به صدای نحوی فعال و کنشگری در قصیده خود میرسد به گونهای که حتی خواننده مبتدی هم صلابت و اقتدار و شکوه را در کل قصیدهاش حس میکند .حال آنکه با وجود تقدم زمانی قصیده فخریه سیّد حسن غزنوی و پیشرو بودن او به گواه تذکره نویسان در این زمینه هرگر به اشتهار و شهرت خاقانی نمیرسد .
مقدمه
شعر فارسی در طول حیات هزارساله خود شاعران فراوانی را به خود دیده است که البته همه این شاعران هرگز نتوانسته اند در ذهن و اندیشه مردم ایران رسوب و رسوخ کنند . ذهن وحافظه انسان ایرانی از بین میلیون ها شعری که شاعران فارسی زبان در طول ادوار مختلف سروده اند اندکی را در حافظه جمعی خود ثبت و ضبط کرده است و از میان نام ها ی فراوانی که در حوزه شعر پارسی هنرنماییکرده اند تعداد اندکی را به خاطر سپرده است که البته این رسوب شعر و نام شاعران در ذهن و اندیشه انسان ایرانی ، بی گمان وابسته به علل و عواملی بوده است که بشترین آن قطعا در اثر خلق شده این شاعران نهفته است .
اگر به حافظه تاریخیمردم ایران مراجعه کنیم و آن را یکی از عوامل مقبولیّت و محبوبیت شعری یا شاعری بدانیم ،خواهیم دید که در زمینه های مختلف و در ژانر ها و قالبهای گوناگون با وجود شاعران بسیار ، تنها اندک شاعرانی هستند که از آنها یاد میشود و کلام و شعرشان در بین مردم روایی و رواج دارد . البته با نام هر کدام از شاعران مطرح و سرآمد ، شکلی یا قالبی یا موضوعی مطرح میشود . گاهی این رابطه حتی بر عکس هم میشود ؛ یعنی با آمدن موضوع و قالبی خاص ، حافظه جمعی فارسی زبانان معطوف به شاعری خاص میگردد به گونه ای که بعضی از بزرگان عرصه نقد و پژوهشهای ادبی ، گاه ملاک و معیار تقسیم بندیهای سبکی خود را بر اساس نام همین شاعران شاخص و برجسته قرار میدهند . بی گمان با ذکر حماسه هر ایرانی به یاد فردوسی و شاهنامه میافتد یا مضمون عشق سعدی را فرا یاد می آورد و عرفان با نام مولوی گره خورده است .
یکی ازموضوعاتی که در طول تاریخ ، در شعر فارسی مجال بروز پیدا کرده است موضوع »مفاخره « است وگذشتگان آن را یکی از ده فن شاعری دانسته اند خاقانی در برابر عنصری وبرای آنکه توانایی خود را به رخ بکشد خود را در همه ده فن شاعری برتر می داند در حالیکه عنصری تنها درمدیحه طبعآزمایی کرده است :
ز ده شیوه کان حیلت شاعری است // به یک شیوه شد داستان عنصری
نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد // که حرفی ندانست از آن عنصری
مراد خاقانی از ده فن » تغزل، مفاخره ،حماسه ،مدح ، رثا ، اعتذار ، شکوی ، وصف ، حکمت و اخلاق « است .
البته با آمدن واژه مفاخره در ذهن دوستداران شعر فارسی نام خاقانی شاعر پر آوازه مکتب ارّانی نقش می بندد. اما در طول تاریخ ادبیّات فارسی افراد زیادی بوده اند که در این موضوع طبع آزمایی کرده اند ولی هیچ کدام از آنها به شهرت و اشتهاری که خاقانی رسیده است نرسیده اند.
یکی از افراد ی که از نظر زمانی بر خاقانی تقدم دارد و به گواه تذکره نویسان در زمینه مفاخره با سرودن قصیده ای به نام »صفیر الضمیر «با مطلع:
داند جهان که قرّه عین پیمبرم // شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
پیشرو بوده است شاعری به نام سیّد حسن غزنوی - م 556 ه.ق - است . اکثر تذکره نویسانی که نامی از سیّد حسن غزنوی برده اند از قصیده فوق اشعاری را ذکر کرده اند و او را به خاطر همین قصیده پیشرو و مقتدای شاعران فخریه سرا ذکر کرده اند . از آن جمله محمد عوفی در تذکره لباب الالباب درباره سیّد حسن و قصیده فخریه او می گوید » :او را یک قصیده مفاخرت با چندان معانی بکر و نبات تمامست و عاقل باید که این قصیده به تأمل بخواند و در معانیاو تفکر بلیغ کند تا بر کمال تبرّز او در این شیوه واقف گردد .
استاد مدرس رضوی مصحح دیوان این شاعر نیز اعتقاد دارد که به نظر نخستین فخریه است که بعد ها شاعران زیادی در جواب آن شعر گفته اند »: مخصوصاجمعی قصیده فخریّه سیّد را که کسی قبل از او بدان گونه شعر نگفته و در فن مفاخرت مقتدای شعرای دیگر محسوب می شود جواب گفته اند - « مدرس رضوی ، - 398 : 1362 همانطور که اشاره شد ابتکار و زیبایی که سیّد حسن در این قصیده به کار برده چنان بوده که تعدادی از شاعران همعصر و نزدیک به زمان وفات شاعر از آن استقبال کرده و در همان وزن و قافیه ، قصایدی ساخته اند
. ازمهمترین این مقلدان می توان ازکمال الدین عبدالرزاق اصفهانی نام برد که به تقلید از قصیده سیّد حسن قصیده ای با مطلع :
روزی وطای کحلی شب در سر آورم // بگریزم از جهان که جهان نیست در خورم