بخشی از مقاله

چکیده

نقد کهن الگویی، یکی از رویکردهای نقد آثار ادبی است که بیش از توجه به صورت، به تحلیل سویه های معنایی و بافت محتوایی آثار ادبی میپردازد. در این رویکرد، منتقد به کشف و واکاوی نمادهایی که خالق اثر در لایههای گوناگون آن تعبیه کرده است، میپردازد. منتقد در نقد کهن الگویی میخواهد بین روان فردی و روان جمعی رابطهای برقرار سازد؛ بنابراین در بررسی یک متن، ازسویی به جلوههای ناخود آگاه فردی و از دیگر سو، به اسطورهها و کهنالگوهای بازتابیافته در متن می پردازد. بیتوجهی به اسطورهپردازی و قابلیتهای اسطوره در تعالی بخشیدن به سویههای صوری و محتوایی آثار ادبیات داستانی دفاع مقدس، یکی از علل ضعف و سستی غالب داستانهای این حوزه است.

رمان ارمیا به عنوان یکی از آثار جذاب و خواندنی در حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس، بخش اعظم جذابیت و گیراییاش را از رهگذر بازتاب نمادهای اسطورهای و کهنالگویی در زوایای گوناگون آن حاصل کرده است. نویسنده با توصیف طبیعت و طبیعتگرایی که یکی از گرایشهای عمیق اسطورهای در ذهن بشر است، جنبه رمانتیک اثرش را تقویت کرده است.

علاوه بر این، با تجسم امام خمینی به عنوان یک قهرمان اسطورهای و یک پیشوا و همچنین با به کارگیری نمادهایی مانند کوه، آب و ماهی، رمانش را از لحاظ صوری و محتوایی عمق و غنا بخشیده است. البته چون به کار گیری این اسطورهها در این اثر شکلی بسیط و احتمالاً ناخودآگاهانه داشته، نویسنده با آشنایی نسبت به کارکردها و قابلیتهای اسطوره به عنوان تمهیدی که حد فاصل معنا و ظرفیت زیبایی شناختی است، به بازآفرینی اسطورهها دست نیازیده است. نگارندگان با بهرهگیری از روش نقد کهنالگویی به کشف و تحلیل نمادهای کهن الگویی بازتاب یافته در این اثر پرداخته اند.

مقدمه

ادبیات داستانی معاصر ایران در قیاس با داستانپردازی غرب و نیز با امعان نظر به امکانات و ظرفیتهای عظیم اسطوره پردازی فرهنگی، ملی و دینی در ایران اسلامی، از لحاظ گرایش به اسطوره و بازآفرینی اسطورهها، چندان دستاوردی نداشته و آثاری هم که اسطوره پردازی موفقی داشتهاند، بسیار کم و انگشت شمارند. علل و عوامل گوناگونی هم برای این بیتوجهی به اسطوره و ضعف اسطورهپردازی در داستان معاصر فارسی میتوان برشمرد که بحث درباره آن خارج از رویکرد این جستار است.

حال در ادبیات داستانی دفاع مقدس به دلایل بسیار و به شواهد آثار داستانی خلق شده از سوی نویسندگان دفاع مقدس، کمترین توجه و اقبال به اسطورهپردازی وجود داشته است. در این میان، رمان ارمیا از معدود آثار داستانی است که بهرهگیری از عناصر و بنمایههای اسطورهای سبب تقویت و غنای ادبی و جذابیت آن شده است. نگارنده قصد دارد با بهرهگیری از روش نقد کهنالگویی به کشف و واکاوی این نمادها بپردازد.

نقد کهنالگویی یکی از رویکردهای نقد آثار ادبی است که بیش از توجه به صورت، به تحلیل سویههای معنایی و بافت محتوایی آثار ادبی میپردازد و در آن با توجه به رویکرد غالب منتقد، از یافتههای دانشهایی مثل انسان شناسی، روانشناسی، فلسفه، جامعهشناسی، تاریخ و... بهره گرفته میشود.

یکی از روشنکنندهترین مطالبی که در باب نقد کهنالگویی بیان شده، تمثیلی است که جوزف کمبل در کتاب "نقابهای حیوانات" ارائه میدهد. او میگوید که پرندهای وجود دارد که به محض بیرون آمدن از تخم اگر شاهینی در آسمان ببیند، فوراً در زیر پرهای مادرش پنهان میشود اما در برابر پرندگان دیگر این واکنش ترسآمیز را ندارد. پژوهشگران تندیس چوبی شاهینی را از روی یک مفتول سیمی در کنار آن جوجهها به حرکت درآوردند و باز جوجهها با ترس به زیر پرهای مادرشان رفتند اما در برابر تندیس چوبی دیگر پرندگان این واکنش را نشان ندادند.

وجود کهنالگوها هم همینگونه است؛ یعنی تأثیر بنیادین و ناخودآگاه دارند و عمیقترین تارهای وجودی ما را به لرزه درمیآورند و با سائقهها و غرایز و ترسها و امیدهای ازلی و درونی ما سر و کار دارند. اثری که کهنالگوها را در خود بازتاب داده باشد بخش اعظم تأثیر و جذابیتش مبتنی بر کهنالگوهایی است که به طور ناخودآگاه سبب واکنش مخاطب میشوند. کار منتقد هم کشف و آفتابی کردن این شاهینهای چوبی ادبیات است که لایههای عمیق ناخودآگاه روان مخاطب را متأثر میسازند.

در نقد کهنالگویی آثار ادبی، منتقد به کشف و واکاوی نمادهایی که خالق اثر در لایههای گوناگون اثر تعبیه کرده، میپردازد و به یاری یافتههای دانش مردمشناسی و روانشناسی نمونههای مشابه آن را در فرهنگهای گوناگون و کهن عالم پیگیری میکند تا آن را به عنوان بازتابی از یکی از واکنشهای اصیل و عمیق در روان جمعی بشر نشان دهد و ارتباطش را با الگوهای جمعی ذهن آدمی برملا سازد. منتقد نقد کهنالگویی میخواهد بین روان فردی و روان جمعی رابطهای برقرار سازد. بنابراین تمام لایههای متن واکاوی میشود تا نمادهایی که نویسنده خودآگاه یا ناخودآگاه در اثر به کار برده کشف شوند.

سپس با رویکردی تحلیلی و تطبیقی آنها را به ژرفساخت کهنالگوییشان تأویل میکند. منتقد برای رسیدن به این تأویل از روش استقرایی بهره میبرد تا از اشکال متکثر نمادهای ادبی، به الگوهای ثابت در درونمایه آثار برسد.

نقد اسطورهای از یافته های انسانشناسی برای تأویل سویههای بیرونی نمادها و از دانش روانشناسی، خصوصاً روانشناسی یونگی، برای تأویل سویههای روانی و درونی نمادهای اسطورهای، استفاده میکند. این نوع نقد »با رابطه ادبیات و هنر با اعماق سرشت بشری سر و کار مییابد. منتقد پیرو نقد اسطورهای در پی کشف نکات مرموزی است که آثار ادبی خاص را میپردازد، کهینا خود با توانی تقریباً خارقالعاده، روشنگر واکنشهای عام و برجسته بشر است. وی در پی این است تا دریابد که چگونه آثار خاص ادبی و غالباً آثار ادبی برجسته، واقعیتی را به تصویر میکشند که خوانندگان واکنشی دیرپای بدان میدهند.

در این پژوهش برآنیم که با بهرهگیری از نقد کهنالگویی، به کشف و تفسیر نمادهای کهنالگویی بازتاب یافته در این رمان بپردازیم و میزان تأثیر آنها را در اعتلای محتوایی و ادبی این اثر اشکار کنیم.

عناصر و مؤلفه های اسطورهای

-1-1 طبیعتگرایی

اولین وجه اسطورهای رمان ارمیا رجوع و پناه بردن به دامان طبیعت و میل بیاختیار به رفتن به کوه و جنگل است. فریفتگی نسبت به طبیعت از گرایشهای کهنالگویی و قدسی بشر است که میراثی است از تمایلات آغازین نیاکان بدوی بشر که جذابیتهای طبیعت او را مفتون و مسحور خود میکرده است. از آنجا که بشر اولیه در دامان کوه و دشت میزیسته و شناخت دقیقی از چند و چون اتفاقات حاکم بر آن و موجوداتی که در آن میزیند نداشته، برای آن ارزشی والا یا شأنی عظیم قائل شدند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید