بخشی از مقاله

چکیده

تحلیل شخصیت یکی از مهم ترین و عمیق ترین شیوههاي بررسی و نقد داستانی امروز است. شاهنامه یکی از مهم ترین آثار ادب پارسی میباشد که به سبب طولانی بودن داستانهاي آن میتوان قهرمانان آن را مورد توج ه تحلیلهاي شخصیت شناسی قرار داد. یکی از داستانهاي شاهنامه که میتوان شخصیتهاي آن را تحلیل کرد داستان زال و رودابه است .این منظومهي عاشقانه چون دیگر داستانهاي عاشقانه گرههاي گوناگون و چالشهاي بسیاري دارد. گره گشا و حل کنندهي چالشهاي این منظومه زنی با نام سیندخت است.

پرسش اصلی مقاله این است که فردوسی با به کارگیري شخصیت سیندخت چگونه توانسته است به اقناع مخاطب برسد؟وسیندخت چگونه شخصیتی دارد که توانسته است زنی چون رودابه، مادر جهان پهلوان ایرانی رستم دستان را بپروراند؟ براي رسیدن به پاسخ پرسشهاي مقاله مباحث زیر مورد بررسی قرار گرفته است: معرّفی عنصر شخصیت از دیدگاه داستان نویسی مدرن؛ چگونگی شخصیت پردازي فردوسی از سیندخت؛ جایگاه اندیشه و عمل سیندخت در شخصی تپردازي فردوسی؛ویژگیهاي شخصیتی سیندخت.

واژگان کلیدي: شاهنامه، فردوسی، سیندخت، شخصیت، داستان.

مقدمه

شاهنامه شاهکار بیهمتاي ادب پارسی، مشهورترین اثرحماسی و یکی از غنیترین منظومههاي غنایی ادب پارسی است. یکی از زیباترین و دلکشترین داستانهاي غنایی این منظومهي سترگ عاشقانهي زال و رودابه است. این منظومهي عاشقانه چون دیگر داستانها و به ویژه عاشقانهها گرههاي گوناگون و چالشهاي بسیار دارد. گره گشا و حل کنندهي چالشهاي گوناگون این منظومه زنی با نام سیندخت است.

پرسش اصلی مقاله این است که:"فردوسی با به کارگیري شخص یت سیندخت چگونه توانسته است به اقناع مخاطب برسد؟ و سیندخت چگونه شخصیتی دارد که توانسته است زنی چون رودابه، مادر جهان پهلوان ایرانی رستم دستان را بپروراند؟براي رسیدن به پاسخ دو پرسش مقاله مبناي اصلی کار نگارنده ، کتاب نامه باستان جلال الدین کزازي با نظر داشتی به تئوريهاي نقد داستانی وعناصر داستانی متقدم و متأخر بوده است.

بحث

شخصیت یکی از عناصر اساسی داستان نویسی مدرن است؛ چراکه مهم ترین عنصر انتقالدهندهي تم داستان و عامل طرح آن میباشد. شخصیتها بازیگران داستانند. همواره انسان نیستند.آنها گاهی حیوان، گاه گل وگیاه وگاه شی و گاه موجودات غیرواقعی و خیالی میباشند. شخصیتهاي داستان در دنیاي حقیقت وجود خارجی ندارند؛اما داستان نویسان چیره دست با هنر خلّاق خویش و آفرینش رفتار و پرورش افکار شخصیت ها، آنها را چنان پدیدار مینمایند که خواننده خویشتن خویش را در آنها میبیند.

لذا، سعی میکند حداقل تا پایان خوانش اثر چون آنها بیندشد، سخن گوید و عمل کند. این چنین است نقش مهم الگویی آثار داستانی و تأثیرگذاري آنها. نمیتوان گفت که حکیم توس در کهن منظومهي غنیِ ایرانیّ شاهنامه به شیوهي برخی رمان نویسان مدرن فقط در پی شخصیت آفرینی و شخصیت پردازي است. چراکه این مقوله پدیده اي جدید در داستان سرایی و داستاننویسی است. بلکه بزرگ حماسه سراي ایرانی با قدرت اندیشه، قریحهي سرشار، دیدهي تیزبین و ذهن وقاد خویش به شکل سرشتی به شخصیتهاي داستان و پرورش و پردازش آنها توجه وافر دارد؛ ولیکن فقط آنها هدف نهایی داستان سرایی وي نیستند.

در این منظومه اشخاص بسیاري با شخصیتهاي گوناگون و گاه متضاد در عرصه هاي متفاوت ظهور و بروز مییابند. یکی از مهم ترین جلوگاههاي شخصیتهاي شاهنامه عرصهي عشق است. از این جهت شاهنامه منظومه اي سرشار از شور و عشق میباشد. منظومهي نغز و دل نشین زال و رودابه یکی از جلوه گاههاي ظهور و بروز عشق پاك است. قصهي دلدادگی زال و رودابه و فراز و فرودهاي آن یکی از داستانهاي پر شخصیت شاهنامه است. بنا به آن چه مرسوم است در این داستان پر شخصیت فراوانی اشخاص فرعی بیش از فراوانی شخصیتهاي اصلی است.در این میان میتوان گفت شخصیتهاي اصلی زال و رودابه میباشند.

همه ي دیگر شخصیتها نقش فرعی دارند. شخصیت فعال ولیکن ظاهراً فرعی سیندخت مادر رودابه در میان دیگر شخصیتهاي فرعی جایگاه اساسی و اصلی دارد. چرا که او سفیر صلح و آشتی میان دو ملّت و نکو وصالدهنده ي دو دلدار است. فردوسی با خلاقیتهاي ویژهي خود شخصیت سیندخت را شخصیتی بهنجار، داراي ابتکارعمل و خلّاق معرّفی میکند. اگر سیندخت و کنشها و واکنشهاي صحیح او نمیبود؛ نه فقط داستان دلدادگی زال و رودابه فرجام خوش نمییافت؛ بلکه پایان کارکابل و مردمانش نیز ناخوش بود.در حقیقت کابلیان حیات دوبارهي خود را و ایرانیان جهان پهلوان خویش رستم دستان را مرهون خردمندي وتدبیر سیندخت میباشند.

علاوه بر آن شخصیت گستردهي وي تقرًیبا در بیش از دو سوم داستان در کشاکش حوادث حتّی آن جا که رودابه نیست، حضور دارد و نقش آفرینی میکند. شخصیت سیندخت به گونه اي ترسیم میشود که تا پایان داستان همواره حس موافقت خواننده با او و اعمالش برانگیخته میشود. مخاطب داستان همواره آفرین گوي اندیشه واعمال اوست. فردوسی با برانگیختن حس خوش موافقت خواننده با شخصیت فرعی داستان وظیفهي اصلی شخصیت را درمورد وي انجام میدهد. حضورش در داستان مثل دیگر شخصیتهاي فرعی کاملاً مقطعی نیست. او تا پایان مأموریت خویش یعنی تولّد رستم دستان در این داستان حضور دارد.

توصیف یکی از شیوههاي بنیادین بیان فردوسی است. او در این منظومه در پی توصیفات ظاهري و باطنی شخصیتها به دنبال آفرینش زیبایی و ظرافت نیز میباشد. این توصیفات سبب میشود خواننده دقایقی از فضاي اصلی حوادث خارج شود و متوجه ویژگی اشخاص شود؛ تا بدین سبب آنها را بیشتر بشناسد و دریابد. به بیان دیگر شیوهي کار فردوسی در قسمت توصیفات شیوه اي گزارشیاست. فردوسی در سرآغاز داستان با توصیف شبستان مهراب کابلی پدر رودابه در دو بیت به معرّفی همراه با توصیف مادر و دختر میپردازد. ادب کلامی فردوسی چنین اقتضا میکند که نخست اسم مادر یعنی سیندخت و سپس نام دختررودابه را بیان کند.

به بیان دیگر در این منظومه همگام با حضور شخصیت اصلی چون رودابه دیگرشخصیت فرعی چون سیندخت حضور فعال دارد. داستان سراي چیره دست داستان را با شخصیت سیندخت و از سمت او به سوي عاشق ترین شخصیت این داستان رودابه  و مشهورترین و اصلی ترین شخصیت شاهنامه وحماسهي ایران زمین یعنی جهان پهلوان رستم دستان میکشاند. بنا به بیان فردوسی سیندخت بانویی شگفت انگیزي میباشد. از سویی ملکهي کابل و از نژاد ضحاك است.

از دیگر سوي بانوي با شکوت و جلالت و تدبیري است که در موقعیتهاي حساس رفتارهاي مناسب دارد. البتّه چنین زنی از دیدگاه فردوسی و مخاطب او بزرگ بانویی است که زیبندهي وي فقط نام سیندخت میباشد. چرا که از نظر واژگانی سیندخت ترکیب از سینو دخت است. سین شکل کهنتر از سی درمرغ افسانهاي سیمرغ میباشد.سیندخت چون سیمرغ درمانگر دردهاست. ولیکن، براي رعایت امانت در نگارش ابیات رسم الخط کتاب نامه باستان رعایت شده است. پرندهي افسانهاي سیمرغ التیامبخش دردهاي جسمانی و سیندخت التیامبخش و درمانگر دردهاي روحی چون دلدادگی زال و رودابه و درد ورنجهاي نظا میو سیاسی چون جنگ ایران و کابل است. شخصیت والاي سیندخت است که میتواند شاه دخت این داستان رودابهي نکو نام را بپروراند.

دختري که ماه بانوي شبستان زال دستان، زیبندهي خاندان پهلوانی سام نریمان و زینت خاندان پادشاهی است. لذا، فردوسی تلاش میکند از طریق شخص یت سیندخت زال سام و خواننده را متوجه شخصیت اصلی رودابه کند. هرچند که مخاطب و حتّی سام نریمان براي رسیدن به چنین دریافتی باید انتظار بکشد و صبوري کند. فردوسی در بسیاري موارد شخصیت سیندخت را به نمایش میگذارد.

چراکه نمایش یکی دیگر از شیوههاي شخصیت پردازي به ویژه در داستان پردازي مدرن است. به سخن دیگر در این منظومه سیندخت فرصت دارد با رفتار و گفتار خود خویشتن را معرّفی کند.مثلا هنگا می که مهراب از نزد زال باز میگردد؛ سیندخت مشتاق و منتظر است که او از زال دست پرودهي سیمرغ سخن بگوید. ولیکن مهراب انتظار و اشتیاق همسر را درنمییابد. سیندخت نه چون زنان منفعل در چنین شرایطی دم فرو میبندد و برخواستهي خود سرپوش میگذارد وسعی بر فراموشی آن میکند و نه چون برخی زنان نسنجیده بدون مقدمه شروع به پرسش از شوي دربارهي زال میکند؛ که وي را برانگیزاند. بلکه او با تدبیر و درایت خاص خود نخست احوال و کار شوي را پرسا میشود.

سپس همسر خویش را به نکویی و با دعاي خیر یاد میکند. پس از آن سخن از زال میراند؛ ولیکن نه چون همگان از رنگ موي و روي او بلکه از خوي مردمی و پرورش سیمرغی وي میپرسد و پاسخ میشنود. این چنین بزرگ بانوي کابلستان درایت خود را با بیان کلام و اندیشهي خویش در فضاي داستان به نمایش میگذارد و نشان میدهد چون دیگران در پی ظواهر نیست.

نمایش این صحنه از سویی بیانگر خودشناسی سیندخت است؛که نیاز به دانستن خویش را میداند.از دیگر سوي بیانگر شخصیتشناسی وي به ویژه همسر شناسی او می باشد. این چنین است که او عاقلانه، مهربانانه، با ملاطفت و دعا، آرام و بی تنش از خواستهي خود یعنی دانستن هویت اصیل زال با همسر تیره نژاد خویش سخن میگوید و پاسخ میشنود.

فکر و عمل سیندخت

در داستان تناسب فکر شخصیت و عملی که انجام میدهد و رابطهي منطقی آن دو داستان را منطقی تر و پذیرفتنی تر میکند.اگر انگیزهي عمل شخصیتی مبهم باشد؛ اعمال وي غیر قابل توضیح و دیریاب میشود. اساس انگیزهي شخصیت در داستان دو چیز است: سرشت درونی وي که پیش از شروع داستان حادث شده است. سلسله حوادث و رخدادهاي بیرونی که بعد از شروع داستان، نیازها و انتظارهاي خاصی را براي شخصیت ایجاد میکند.اساس اعمال سیندخت نیز از این دو انگیزه خارج نیست. انگیزهي محدودي از رفتارهاي وي در شروع داستان مثل گفت و گوي با همسر از نوع نخستین است. فردوسی آنها را با توصیف مستقیم بیان میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید