بخشی از مقاله

چکیده

شخصیت یکی از عناصر مهم داستان است تا جایی که منتقدان جدید ادبیات داستانی آن را مهمترین مؤلفهی داستان-پردازی میدانند و ساختار داستان را تنها وسیلهای برای نمایش شخصیت میشمارند. پژوهش حاضر یکی از داستانهای هوشنگ مرادیکرمانی به نام »نخل« را از نظر شخصیتپردازی مورد بررسی قرار داده تا ضمن نشان دادن شیوه پردازش شخصیت در این رمان، خوانندگان را با شگردهای شخصیتپردازی این نویسنده آشنا سازد.

نتایج بدست آمده نشان میدهد که نویسنده از شیوه غیر مستقیم به عنوان شیوه غالب در پردازش شخصیتها استفاده کرده که دو روش گفتوگو و اعمال و رفتار نقش بیشتری در پردازش شخصیتها داشتهاند و از انواع شخصیتهای قالبی، نوعی، تمثیلی و پروتوتیپهای مذهبی، تاریخی و پروتوتیپ در زندگی خصوصی نویسنده در داستان بهره گرفته است.

مقدمه

ساختمان هر داستان بر پایه عنصر شخصیت بنا میشود و شکلگیری آن بدون حضور شخصیت غیر قابل تصور و محال است. بهطوری که بسیاری از صاحب نظران و منتقدان، شخصیت و شخصیتپردازی را از عناصر بسیار مهم هر داستان به شمار میآورند. شخصیتها در یک اثر ادبی به منزلهی پایههایی هستند که ساختمان اثر روی آنها بنا میشود، هر قدر این پایهها محکمتر باشد بنا از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود؛ بطور کلی رمز پذیرش و امتیاز یک اثر ادبی و میزان دوام و نفوذ آن بستگی به شخصیت و نحوهی پردازش شخصیتها دارد. شخصیتها مایه جذابیت داستان و نشانگر توانایی و قدرت نویسنده است.

مقاله حاضر به بررسی شخصیت و شخصیتپردازی در داستان بلند »نخل« نوشته هوشنگ مرادیکرمانی میپردازد تا چگونگی پردازش شخصیتها را در این داستان نشان دهد. پیشینهی پژوهش نشان میدهد که در زمینه آثار و نوشتههای مرادیکرمانی تحقیقات، کتابها و مقالات متعددی نوشته شده که از مهمترین آنها میتوان به کتاب »صدای خط خوردن مشق: بررسی ساختار و تأویل آثار هوشنگ مرادیکرمانی « اشاره کرد اما در زمینهی بررسی شخصیت در داستان بلند نخل پژوهش مستقلی صورت نگرفته است و همین نکته اهمیت این پژوهش را دو چندان میکند. از اینرو در مقاله حاضر سعی نویسنده بر این است که در کنار معرفی کلی شخصیتها و بیان انواع آن، به بررسی شیوههای شخصیتپردازی در داستان نخل پرداخته و تحلیلی دقیق از شخصیتها در این داستان در اختیار مخاطب بگذارد.

بحث و بررسی

شخصیت معادل واژه انگلیسی character است، ریشهی واژه کاراکتر از کلمه kharassein به معنی حکاکی کردن و عمیقاً خراش دادن گرفته شده است. در یونان کهن کلمهی »کاراکتر« علاوه بر معنا و مفهومی که ارسطو برای تراژدی از آن استنباط کردهاست، عبارت بود از »طرحهای منثوری از تیپهای مختلف آدمها که در الگوی خاصی گنجانده شده بودند.

در بیان شخصیت تعاریف متعددی آمده است. مارتینگری در فرهنگ اصطلاحات ادبی شخصیت را چنین تعریف میکند: »شخصیتها همان اشخاص تخیّلی و ابداع شده در اثر نمایشی یا داستانی هستند که خصوصیات یا رفتار انسانی به آنها داده میشود و ما آنها را از طریق گفتوگو، عمل و توصیف میشناسیم. « - گری: 1382، - 60 جمال میرصادقی در کتاب عناصر داستانی ذیل عنوان شخصیت مینویسد: »اشخاص ساختهشدهای را که در داستان و نمایشنامه ظاهر میشوند شخصیت مینامند. و این تعریفی استکه بیشتر نویسندگان ادبیات داستانی بر روی آن اتّفاق نظر دارند.

نویسنده در آفرینش شخصیتها میتواند آزادانه عمل کند، شخصیتهای داستانی از خود هیچگونه ارادهای ندارند و این نویسندگان هستند که به کمک قلم خود زندگی، کوشش، روح نوع دوستی، یأس، بدبینی، خوشبینی، حسادت، تعصب و . . . را درون شخصیتهایشان میدمند. نویسنده در شخصیتپردازی باید همواره با شخصیتهای داستانش باشد و با آنها زندگی کند، با آنها انس بگیرد و داستان خود را با استفاده از شخصیتهایی که در رمان حاضرند در قالب رفتار و گفتارشان پیش ببرد

محسن سلیمانی در کتاب فن داستان نویسی مینویسد: »شخصیتها باید مادی، یعنیواقعیّتهایی ملموس و مادی باشند خوانندگان نباید صرفاً شخصیتها را ببینند بلکه باید آنها را حس کنند. و این در گرو شخصیتپردازی خوب داستان است. »خلق شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهی داستان و رمان مثل افراد واقعی جلوه میکند شخصیتپردازی میگویند. 

یکی از معیارهای سنجش رمان خوب، شخصیت پذیرفتنی آنهاست. گاه در مرحلهی شخصیتپردازی نویسنده چنان با شخصیت مخلوق خود مأنوس میشود و از نظر روحی چنان با آنها ارتباط برقرارمیکند که تا پایان عمر با فکر و یاد او زندگی میکند.

اغلب نویسندگان و نظریهپردازان بر روی دو روش مستقیم و غیر مستقیم در پردازش شخصیتها اتّفاق نظر دارند. در معرفی مستقیم شخصیت نویسنده» با کلّی گویی، تعمیم دادن و تیپ سازی، فرد مورد نظر را به خواننده معرفی میکند. این شیوه که معمولاً در داستان نویسی امروز دیگر جایی ندارد در قرن هیجدهم و نوزدهم بسیار متداول بود.

هر چند این روش به دلیل وضوح و صراحت و همچنینصرفه جویی لازم است امّا کافی نیست و نباید آنرا به تنهایی به کار برد. شخصیتها باید عملی انجام دهند در غیر این صورت داستان به یک مقاله شبیه خواهد بود، افزون بر این، روش مستقیم به تنهایی هیچوقت متقاعد کننده نیست.

در روش شخصیتپردازی غیر مستقیم نویسنده از طریق رفتار، اندیشه، گفتار و حتّی نام شخصیت اطلاعاتی را به طور غیر مستقیم در اختیار خواننده قرار میدهد. شخصیت را از جنبههای گوناگون به انواع مختلفی تقسیم کرده اند که در این مقاله به توضیح شخصیتهای نوعی، قالبی و تمثیلی پرداخته میشود که شخصیتهای محوری رمان مورد بحث را شکل میدهند.
 
شخصیتهای نوعی: شخصیت نوعی یا تیپ، نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند.

شخصیتهای قالبی: شخصیتهایی هستند که نسخه بدل یا کلیشهی شخصیتهای دیگر میباشند. شخصیت قالبی از خود هیچ تشخیصی ندارد. ظاهرش آشناست صحبتش قابل پیشبینی است و نحوه عملش مشخص است.

شخصیت تمثیلی: شخصیتهای تمثیلی شخصیتهای جانشین شونده هستند، به این معنا که شخصیت یا شخصیت-های جانشین فکر وخلق وخو و خصلت و صفتی میشوند.

پروتوتیپ

از دیگر شاخصههای بررسی شخصیت در یک اثر ادبی پروتوتیپ است. پروتوتیپ، شخصیتهای اولیه و بیرون از ذهن نویسنده بوده که او در طول زندگی خود به طریقی مشاهده نموده است. - دقیقیان: 1371، - 57 ورود کارکتر در آثار نویسندگان میتواند به شیوههای مختلفی صورت گیرد، گاه کارکتر با همان موجودیت طبیعی و واقعی خود در اثر هنری جلوهگر میشود و این مطلب به ندرت رخ میدهد اما اکثر کارکترهای مختلف خلق شده در اثر نویسنده با ذهن خلاق او آمیخته شده و کارکتر جدیدی آفریده میشود که بر آیند آن یک شخصیت نوظهور و تازه بوده که با نمونه اولیه قابل قیاس نمیباشد.

پروتوتیپها را میتوان در انواع مختلف تاریخی، هنری، مذهبی، سیاسی، طبقاتی، با منشأ ژورنالیستی، اساطیری، پروتوتیپ در زندگی خصوصی نویسندگان، در قلمرو خود زندگی نامه، حدیث نفس و فلسفی تقسیم نمود که در زیر تنها به تعریف پروتوتیپهایی میپردازیم که داستان مورد بررسی را شکل میدهند.

پروتوتیپ در زندگی خصوصی نویسندگان: در این نوع پروتوتیپ نویسنده در صدد آن است که آنچه را در زندگی دیده و تجربه کرده و بر روح و افکار او تاثیر پایدار گذاشته به تصویر بکشد.

پروتوتیپ تاریخی: گاه نویسنده جهت نگارش اثر خود از یک واقعهی تاریخی بهرهمیگیرد و از بطن این رویداد پروتوتیپهایی را استخراج میکند که آن را پرتوتیپ تاریخی گویند.

پرتوتیپ مذهبی: پیامبران، شخصیتهای الهی، روحانیون رسمی، پیروان فرق ، عارفان و درویشان نیز به عنوان پروتوتیپ مذهبی در بسیاری از رمانها به عنوان کارکتر مذهبی جای داده شدهاند.

هوشنگ مرادیکرمانی

هوشنگ مرادیکرمانی 16 شهریور ماه 1323 در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان متولد شد . وی در چند ماهگی پدر و مادرش را از دست داد و نزد مادر بزرگش پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذارند. دوره متوسطه را در کرمان و تحصیلات دانشگاهی را در رشته زبان انگلیسی در تهران به پایان رساند. »مرادیکرمانی از سال 1339 نویسندگی و همکاری با رادیو محلی کرمان را آغاز کرد و در سال 1347 با چاپ داستان در مطبوعات، فعالیت مطبوعاتیاش را آغاز نمود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید