بخشی از مقاله

چکیده

شاهنامه باشخصیّت های بی نظیر از زنان ومردان نواندیش توانست طرح آرمان شهر انسانی را، نه در ورای خیال و در پهنه ی آرزوکه درزمین وبه دورازهرگونه ادا و اطوارهای سیاسی با یاری خردمندان، خردباوران وخرداندیشانی چون کیخسرو، زال، رستم ، ... وبانوخدایان مهراندیش و فرجام نگرچون فرنگیس و سیندخت - بیفکند. رسیدن به درک ودریافت جایگاه سیندخت دردوره پادشاهی منوچهر، جز به مدد واکاوی لایه های شخصیّتی او، دور ازانتظار است. گفتارنیک، کردار نیک و پندار نیک، ساختار صوریِ مثلّث اندیشه اورا شکل می دهد؛ امّا او از دنیای درون وآبشخورهای نهان در روح وروان زنانه ومادرانه سیراب می شود وبا نیروی دل والهام، بزرگترین اندیشه سیاسی روز را به چالشی نرم فرامی خواند.لطیف، ظریف وزنانه دعوت به عادت زدایی و بازنگری در مواریث فکری-فرهنگی گذشته می کند؛ طرح آرمان شهرِخودرا می افکندو طلایه دار رنسانس فکری نه دراسطوره، حماسه وتاریخ ...که فراتر از زمانه خود می شود.او بانویی زمان گریز وسنّت شکن است، چونان زال. پویایی ومانایی، زاده ی نگاه نو به خودوهستی است؛ کوتاه سخن: جوهره ی » زندگی .« بررسی لایه های چندگانه ی شخصیّت او با روش توصیفی- تحلیلی براساس گزارش حکیم فردوسی، محور پژوهش حاضر است.

واژگان کلیدیشاهنامه،: سیندخت، لایه های چهارگانه ی شخصیّت، مدیریّت بحرانی، روابط سیاسی بین المللی

مقدمه

سیندخت در چندراهیِ خود - کشف استعدادهای زنانه - اسطوره، حماسه و تاریخ است. یادگار همان بانوخدایان و نیمه الهه هایی است که در دوران مادر سالاری و در دوره کشاورزی می زیستند؛عکس سام که نماینده عصر مردسالاری و اقتصاد شُبانی است.او بنیانگذار یک جنبش فکری نوین است. اندیشه ای که رنسانسی نرم و آرام را در ساختار سیاسی تعریف شده و استوار شاهنشاهی عصر منوچهرشاه سبب می شود.او باتأکید برخردورزی وجنگ ستیزی وبا بی رنگ کردن باورهای عادت شده، به نبردی نرم وفرهنگی با تفکّرات تاریخیِ موروثی واعتقادات پوسیده درچارچوب سنّت های بی بنیان می رود.عادت زدایی ودعوت به نودیدن وتازه شدن محوراصلی سخنان سیندخت است.به یقین فقط با عقل ومنطق می توان صبورانه ودرفضایی که آماده ی نبردی سهمگین است، با بزرگترین پهلوان دوران، سام، گفت وگو کرد وبا بزرگواری انتقادها را شنید، آن گونه که واکنش سام در برابر سیندخت به تصویر کشیده می شود.

حکیم توس خردمندانه، تنها راه صلح جهانی وزندگی مهرآمیز را درگفت وگو می داند وبس..واین درصورتی امکان پذیراست که هردوطرف لحظه ای سلاح بر زمین بگذارندوبه سخنان یکدیگر باشکیبایی گوش فرادهند وسعی در شناخت فرهنگ سیاسی، اعتقادی واجتماعی داشته باشند. پیام سیندخت تأکید بر معرفت وشناخت مردم از یکدیگر است. اصراری که او برپرهیز ازجنگ ولحظه ای اندیشه درباورهای موروثی وکهن دارد؛نوعی چالش فرهنگی است و زمانه او دوره ی نوینی نه درحماسه وتاریخ که فرازمانی است. دوره ای که ضرورت گفت وگو، شنیدنو شناختن در سایه روحیه انتقاد پذیری حتّی از جانب مخالف، نیاز روحی جامعه پایان مهراب، منوچهروسام وآغاز دوره ی نواندیشی زال و رودابه است تا زمینه را برای ورود به آرمان شهر انسانی فراهم سازد.

پیشینه ی پژوهش

شاهنامه چگونه کتابی است؟فردوسی کیست؟شخصیّت های حماسه ی بی نظیر او ازچه ویژگی های مثبت ومنفی برخوردارند؟ ساختارهای سیاسی، چالش های نظامی وفرهنگی، خانواده ونظام اجتماعی تعریف شده درآن، برخاسته از کدام رُستنگاه و زیستگاه فکری است؟ زنان در این ساختار از چه جایگاهی برخوردارند؟ نقش خانوادگی ایشان تا چه اندازه در دگرگونی های جامعه تأثیر دارد؟وسهم ایشان درشناخت جامعه پیرامون خود، آفرینشِ اندیشه های نوین وپرورش نسلی نواندیش تا کجا تعریف شده است؟این سؤالات وبی شمار پرسش های دیگر سبب فراهم شدن پژوهش هایی گونه گون در محورهای اسطوره ای، حماسی، تاریخی، نگارگری ، دینی، روان شناسی و جامعه شناسی وحتّی مطالعات فمینیستی و... شده است که پرداختن به همه ی آنها فراتر از توان و حوصله ی پژوهش حاضر است.

ازجمله: مقاله ی "سیمای زن در پویه تاریخ ایران" از علی رهبر، "سیمای زن درنقّاشی ایران دوره پیش ازتاریخ تا اواخر صفویه"، پردیس بختیاری و اصغر فهیمی، "دبستان نقد اسطوره شناختی بر بنیاد کهن نمونه نرینه روان = - آنیموس - " دکتر بهروز اتونی، "تحلیل شخصیّت های برجسته در حماسه عاشقانه زال ورودابه"از - اسحاق طغیانی ومریم حیدری - ، مقاله "شخصیّت سودابه وسیندخت در شاهنامه؛مطالعات تطبیقی" از ابراهیم عبده وند وسیّد جمال الدّین مرتضوی ، " بررسی ابعادوجایگاه زن در شاهنامه" فردوسی" امیر اکبری وفاطمه مسیح فر، " بررسی تطبیقی سیمای زنان درشاهنامه فردوسی و جنگ وصلح"ازمرضیه یحیی پور ومهناز نوروزی.

کتابهایی چون: حماسه سرایی درایران از دکترذبیح االله صفا سیمای، زن درفرهنگ ایرانی؛ جلال ستّاری.اسطوره وادبیّات - مجموعه مقالات - ، عاشقانه های شاهنامه با رویکرد هرمنوتیک؛هانیه غفوریان و.... از زوایای گوناگون به بررسی وتحلیل شخصیّت زنان شاهنامه ازجمله سیندخت پرداخته اند . پژوهش حاضر بانگاهی دیگربه سیندخت و نقش او دربرا منوچهرشاه در بحران عاشقانه زال ورودابه، لایه های شخصیّت این بانوخدارابا استفاده از روش توصیفی - تحلیلی مورد بحث و بررسی قرار می دهد . دفه انکار یا اثبات نیست و این گفتار ادّعا ندارد که برتمام زوایای نهان در روح زنانه -مادرانه ی سیندخت دست یافته است وموفّق به کشف تازه ای در روح این الهه ی نیمه اسطوره ای - حماسی شده است بلکه فرصتی است تا به قدر کفایت علمی از دریچه چشم خود به این بانوی کمتر دیده شده درساختار سیاسی بپردازد.

مسأله ی اصلی چیست؟
سیندخت چگونه زنی است؟ آیا او شاه بانویی است درکاخ مهراب و زنی که وظیفه دارد تا فرزندی بیاورد و دوام سلسله ی شاهی را قوام بخشد؟ یا سیاستمداری است زیرک وتیزهوش که درنهان حکومت می کند وبه اصطلاح " اتاق فکر"سیاست کابل است؟ یا برحسب اتّفاق در روند داستان حماسی ظاهرمی شود و می کوشد تا یک مسأله ی خانوادگی را حلّ وفصل کند ویک ماجرای عاشقانه را که می رود تا به یک بحران سیاسی ناخواسته تبدیل شود، مادرانه و دور ازهیاهوی تدبیرهای سیاسی یا بی اعتنا به چاره جوئی های سیاسی مردان جنگ خواه وجنگ افروزعصرخویش، درفرجام به پیوندی فرخنده برساند؟ و بی شمار پرسشهای دیگر که می توانند اززوایای گونه گون، لایه های شخصیّت اورابررسی وتحلیل کند.

ن چه دراین گفتارودرحدّ توان علمی می آید، کوششی است درراستای بازیابی لایه های نهان در شخصیّت او که درزیر ظاهرآراسته و طنّازسیندخت، دورازچشم مانده است. سیندخت بانویی است بهره مند از تمام آن چه که یک زن باید داراباشد: برخورداری ازصفات پهلوانی زنانه درعین لطافت و ظرافتهای زنانه، مادری درظاهر چونان مادران دیگر، نگران جامعه، دوده، خانواده، همسر ودختر وبه بیاندیگرارزشهای اخلاقی، اجتماعی وخانوادگی تعریف شده دربستر تربیت فکری عصرخویش و شخصیّتی نیمه اسطوره ای حماسی و بانو خدایی برآمده از دوران خاکستری اساطیرو پرورش یافته ی گاهواره ی حماسه که برآن است تا ذهن و ضمیر جامعه انسانی را برای ورود به دوران جدیدی از حماسه آماده کند؛ دورانی که انسان آرمانی اش جامع جمیع اضداد است وبا ظهور رستم می رود تا با دستی پر ازارزشهای اخلاقی وانسانی به آستانه ی تاریخ برسد. او سهم خویش را ازتاریخ نیزمی گیرد؛ تاریخی که سیندخت در پی ارائه ی تعریف نوینی از آن برمی آید. مهربانویی خردمند در پی گفت وگوباسام، می کوشد تا پهلوان پیررا به چالش بااندیشه ها وباورهای کهن وموروثی بکشاند وبا چاره اندیشی ظریف وزنانه، فرمان منوچهر شاه را بی اثر می کند وبه نوعی خاطره ی دوران مادرسالاری وشکوه زنانه را زنده می کند. پژوهش حاضرلایه های شخصیّت سیندخت رادر شاخه های زیر بررسی می کند:
1 لایه ی اسطوره ای شخصیّت سیندخت

2 لایه حماسی

3 لایه تاریخی

4 لایه زنانه مادرانه

1 - لایه اسطوره ای شخصیّت سیندخت

در "بررسی مراحل تکامل شخصیّت زن به سوی درک هویّت جنسی خویش، فروید ...، ازاسطوره شناسی برای مؤثّرترکردن فرضیه خویش بهره می گیرد: اسطوره های تمدّن باستان عصر مفرغ - Minoan - جزیره کرت - - Crete و تمدّن عصر برنز . - Mycenean - تمدّن عصر مفرغ تمدّنی کهن ترازتمدّن عصر برنز شمرده می شود .این تمدّن برمبنای حکومت مادرسالارنه - - Matriarchal و پرستش بانوخدایان - goddess - بناشده بود، درحالی که تمدّن عصر برنز تمدّنی پدرسالانه - Patriarchal - به شمار می آمد." - کهنمویی پور، 1384، ص: - 220 "درروان شناسی یونگ تضاد بین احساس - - Eros و منطق - - Logosبرپایه تضادّ بین زن ومرد است که درآن مرد نماد تعقّل و زن نماد احساس و درنتیجه وابستگی - Dependence - است.

این نگرش یونگی و نمادگرا تاآنجا باضمیر ناخودآگاه جمعی - - Collective Unconsciousدرآمیخاسته که حتّی درادبیّات اساطیری، زن به مثابه تجسّم رموزی است که باید توسط قهرمان کشف شود و کاشف نمی تواند کسی باشد جزقهرمان اساطیری یعنی مرد. - کمپیل؛نقل از کهنموئی پور؛1384، ص: - 222 " منتقدان اسطوره شناسی چون آدرین ریچ - لاتین - و آنیس پرات معتقدند که زنان به خلق اسطوره هایی ازآن خودشان نیاز فراوانی دارند.این دسته ازمنتقدان فمنیست براین باورند که مطالعه دراساطیر می تواند موازنه ای بین تجارب شخصی واجتماعی زنان به وجود آورد - گورین، - 147: 1992 برهمین اساس این منتقدان به بررسی آن دسته از داستان های اساطیری می پردازند که درآنها بانوخدایان عاملان اصلی قدرت هستند.بدین ترتیب این اسطوره شناسان به بررسی ادبیّاتی می پردازند که درآن هویّت زنان براساس تطابق باطبیعت است.

ازسوی دیگر با توجّه به مطالعات دقیق این گروه از منتقدان راجع به مغلوب شدن تمدّن مادرسالارانه عصر مفرغ و جایگزین شدن تمدّن پدرسالارانه عصربرنز، چهره مطلوب بانوخدایانی که درفرهنگ پیشین مقدّس شمرده می شوند در فرهنگ پدرسالارانه عصر زئوس تبدیل به جادوگران، اغواگران و ملعبگان شد. - گرین: - 151بنابراین هم چنان که نمادخدای مرد باعث تقویت مردان درجامعه مردسالار است، نمادانوخداب نیز درحرکت زنان به سوی فردیّت و خودمختاری نقش عمده ای را ایفا می کند. - کهنمویی پور، 1388 ، ص: - 224ازدیگر نکات قابل ذکر دراین میان اهمیّت بانوخدایان نه ازبعد مادی بلکه ازبعد هنری به عنوان منشأ خلاقیّت وباروری است. - همان، ص: - 224همچنین، ازآنجاکه فمینیستهای اسطوره گرا بانوخدای را تجسّم انرژی می دانند که درمیان موجودات زنده درطبیعت ودنیای انسانها سیّال است، زن دیگر به مفهوم "وابستگی" نیست بلکه "همبستگی"که به هویّت زن

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید