بخشی از مقاله

چکیده

مثنوی از آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر بزرگ قرن هفتم هجری است. مولانا مثنوی را به خواهش یکی از محبوبترین مریدان خود، یعنی حسامالدین چلپی تدوین کرده است. مولانا هرگز خود را اسیر بندهای دستوپاگیر الفاظ و قیود کلام نکرده است. در این پژوهش، نمونه داستانی از دفتر ششم تحت عنوانِ حکایت آن عاشق که شب بیامد بر امید وعده معشوق و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود انتخاب گردید تا آن را از لحاظ محتوا و ساختار بررسی کنیم، در این راستا نگارنده با اطلاعاتی که از بعضی آثار ادبی و نیز خود مثنوی و از همه مهمتر شخصیت مولانا به دست آوردهاست در نظر دارد که بر پایه ظواهر الفاظ قضاوت نکند. آنچه از بطن داستان حاصل میشود، غفلت است غفلت از معشوق زمینی یا آسمانی اما پا را از دایره ظاهر داستان فراتر مینهیم و از دریچههای دیگری چون عشق، انتظار بیهوده، اتحاد عاشق و معشوق و غیره مورد بررسی قرار میدهیم.

مقدمه

مولانا جلالالدین محمد بلخی شاعر و صوفی قرن هفتم ایرانی است. نام کامل وی »محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی« بوده و در دوران حیات به القاب »جلالالدین«، »خداوندگار« و »مولانا خداوندگار« نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد در عرف تذکرهنویسان قرن نهم القاب »مولوی«، »مولانا«، »مولوی رومی« و »ملای رومی« برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را »خاموش« و خَموش«» و خامُش«» دانستهاند. مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی - یا مثنوی مولوی - ، نام کتاب شعری از این کتاب از 26 000 بیت و 6 دفتر تشکیل شده اشت. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شدهاست؛ که در واقع عنوان کتاب نیز میباشد

اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند، ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است. این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسامالدین حسن چلبی، در سالهای 662 تا 672 هجری1260/ میلادی تألیف شد. اگر بخواهیم مجموعه عظیم و پربار بیستوششهزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتراوّل مولاناست و به »نی نامه« شهرت یافتهاست. انتظارات مولانا از مخاطبانش نیز در همین هجده بیت نهفتهاست. بهتر است بگوییم نویسنده مینویسد، شاعر میسراید و آنگاه مخاطب از درون نوشتهها و سرودهها به افکارشان پی میبرد. برای مثال در بیت ششم:

هرکسی از ظن خود شد یار من// از درون من نجست اسرار من

در این مصراع مولانا از خوانندگان اشعارش میخواهد که از درون او اسرارش را بجویند.

علاوه بر مثنوی مولانا آثار منظوم و منثور دیگری نیز دارد که شامل: دیوان شمس، فیه ما فیه، مکتوبات، مجالسسبعه است. در این مقاله به شرح عاشقی یک عاشق میپردازیم که از دفتر ششم مثنوی انتخاب شدهاست. داستان از پنجاه بیت تشکیل شدهاست. بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن - رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی - است. این داستان از لحاظ محتوا مورد بررسی قرار میگیرد با این هدف که نظیر خود مولانا بر پایه ظاهر کلمات قضاوت نکنیم.

پیشینهی پژوهش

درباره مثنوی پژوهشهای زیادی صورت گرفتهاست، اما تاکنون این داستان مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفتهاست.

خلاصه ی داستان

مولانا به داستان عاشقی هجران کشیده و به ناچار صبوری میپردازد که سالها در فراق معشوق خود به سر بردهاست تا این که روزی معشوق به او وعده دیدار میدهد و او از خوشحالی این که دوران فراق به سر آمدهاست، بین مردم شیرینی پخش میکند و بعد راهی میعادگاه میشود، دیرزمانی از شب میگذرد و از معشوق خبری نشدهاست تا اینکه عاشق همانجا خوابش میبرد و معشوق وقتی میآید او را در خواب میبیند پس کمی از آستین او را پاره میکند و برایش گردو میگذارد، به تعبیر مولانا عاشق سحر از خواب بر میجهد و آستین پارهشدهاش و گردوها را میبیند و همان لحظه متوجه میشود - گویی همه روحش پیش او بود و جسم به خواب رفتهاست - که چه بلایی بر سرش آمدهاست. آری معشوق به وعدهی خود عمل کردهاست اما او به خواب رفتهاست و با این نشانهها خود را از طرف معشوق طفلی میبیند که باید برود با گردوها بازی کند.

بررسی محتوایی داستان با تکیه بر مفهوم عشق

مولانا از شاعران بزرگ ادب فارسی است. مثنوی معنوی او دریایی از مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که در آن، نظارهگر عشق به عنوان استوارترین پایه جهان هستیم. مولانا بیش از 150 بار از عشق در مثنوی سخن گفته است

علیاکبر دهخدا به تعریفی از عشق پرداخته که: »عشق مأخوذ است از عشقه و آن گیاهی است که بر تنهی هر درختی که پیچد آن را خشک سازد و خود به طراوت خویش باقی ماند، پش عشق بر هر تنی که برآید جز محبوب را خشک کند و آن تن را ضعیف سازد و دل و روح را منور گرداند

عشق از نظر عرفا دارای مراحل مختلف است ما نیز معتقدیم که عشق از عشق غریزی مادر فرزندی شروع میشود تا عشق به انسان دیگر

تعریف عشق: مولانا برآنست که عشق وصفی الهی است و هیچ انسانی نمیتواند حقیقت آنرا دریابد. تنها با عاشق شدن میتوان طعم آن را دریافت ولی هرگز توصیفپذیر نیست، مولانا میداند برای عشق تعریفی نمیتوان ارائه داد؛ »مولانا به ما میگوید که مرادش از عشق به وصف در نمیآید و هر کوششی برای تعریف آن همانقدر عبث است که سعی در تعریف نفس حیات« - عبدالحکیم،. - 47 :1376 با این همه نامی که مولانا به صراحت بر عشق مینهد درد بیدواست. دردی که شرح و بیان آن را جز از خودش نمیتوان دریافت. اینگونه مولوی در دیوان شمس از عشق سخن میگوید:

عشق را از من مپرس از کس مپرس // از عشق پرس عشق در گفتن چو ابر درفشان است ای پسر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید