بخشی از مقاله
بازتاب تجربهها و جهانبینی افراد در زبان را میتوان از طریق »فرایندهای نظام گذرای« طبقهبندی و تحلیل نمود. این پژوهش ظرفیتهای ادبیات کودک در داستانهای مثنوی مولوی را بررسی میکند. لذا با تحلیل نظام گذرایی حکایت »غلام نمازباره« مثنوی بر اساس فرایندهای نظام گذرایی دستور نظاممند نقشگرای - SFG - هلیدی بخشی از این ظرفیتها و تناسب آن با مخاطبان کودک تبیین میگردد. ازاینرو، نوع فرایندهای نظام گذرایی نسبت دادهشده به شخصیتها، میزان شرکت مشارکان در فرایندها و تناسب نوع فرایندها با نقش شخصیت بررسی گردید. بر اساس یافتهها، فرایندهای کنشی هدفمند و ارادی به شخصیتهای فعال و تغییردهنده وضعیت نسبت دادهشده است و فرایندهای رخدادی و غیرارادی به شخصیهای منفعل داستان نسبت دادهشدهاند. بهاینترتیب به دلیل موضع بلاغی راوی در جهت اقناع مخاطب از طریق انگیزش واقعگرایانه، نوع فرایندها و میزان و نوع مشارکت شخصیتها، مناسبترین حالت ممکن با نقش آنها در حکایت دارد. بیشترین فرایندهای نظام گذرایی مادی و کنشی است که متناسب با درک و جهانبینی کودک برای شناخت پدیدههاست. بهاینترتیب شخصیتها بهطور غیرمستقیم و تأثیرگذارتر از طریق فرایندهای نسبت دادهشده بدانها معرفی و شناخته میشوند.
پژوهشگران ادبیات کودک در تعریف ادبیات کودک بیشترین توجه خود را به بعد کاربردی و بیرونی اثر ادبی معطوف کردهاند. در اغلب این تعریفها توجهی به مشخصههای متنی، سبکی، زبانی و روایی اثر ادبی نشده است. نورتون پژوهشی جامع و علمی درباره ادبیات کودک با عنوان »شناخت ادبیات کودک« انجام داده است. او در تعریف خود به فواید ادبیات کودک تأکید میکند: »ماهیت دوگانه ادبیات کودک این است که هم لذت آفرین است و هم شناخت را گسترش میدهد. ادبیات ارزشمند، فرصتهای فراوانی برای خواندن، گوش سپردن، بحث کردن، سهیم شدن و واکنش نشان دادن برای کودک فراهم میکند« - نورتون - 29 ,1382؛ از این لحاظ ادبیات کودک باعث غنی شدن تجربه و شناخت کودک میشود. در این اثر بهگونهای علمی و دقیق به بررسی مشخصههای روایی، سبکی و ادبی آثار برجسته و ماندگار ادبیات کودک پرداختهشده است، اما بهطور دقیق و مشخص جنبههای درونی اثر ادبی در تعریف ادبیات کودک نادیده انگاشته شده است. دیگر نظریهپرداز بزرگ ادبیات کودک، پیتر هانت معتقد است »کودکان و نوجوانان بخشی از بشریت هستند و ادبیات آنها نیز بخشی از ادبیات است.« - هانت, تعریف ادبیات کودک - 1375 بر اساس این دیدگاه، ادبیات کودک و نوجوان در درجه اول ادبیات به معنای عام است، ازاینرو هیچ فرقی با ادبیات - بزرگسال - ندارد؛ اما نوع مخاطب - کودک - و حدومرز آن را باید در مشخصههای درونمتنی و فرامتنی دیگری جستجو کرد. نکته برجسته این تعریف تأکید بر تفاوت نوشتن ادبیات کودک و بزرگسال است. اما نکته مشخص نشده در این تعریف -مثل اغلب تعریفها- مشخصههای خاص متون ادبی موردتوجه کودکان است. این مسئله ناگفته مانده ست که کودکان از چه نوع آثاری استقبال میکنند، لذا اثر ادبی کودکان چه مشخصههایی دارند و یا باید داشته باشند.
گزینشهای زبانی خنثی نیستند؛ بلکه انگیزشی و معنادارند. لذا گوینده با هر انتخاب، اطلاعاتی را برجسته و برخی دیگر را پنهان و یا دیرتر عرضه میکند. گزینشهای زبانی افراد و صورتهای متنوع این گزینشها،صرفاً یک تنوع واژگانی و نحوی و دستوری نیست؛ بلکه پیام هر گزاره با انگیزشهای متنوع، بهگونهای متفاوتی ارائه میشود؛ بهطوریکه روابط اجتماعی شرکتکنندگان در فرایند و بافت موقعیتی، تعیینکننده چگونگی عرضه اطلاعات میباشند. بهاینترتیب ساختار نحوی و امکانات دستور زبان، این امکان را برای افراد فراهم میکند تا بر اساس نیاز و اهداف خود از بین انواع متنوعی از فرایندها، شرکتکنندگان، عناصر موقعیتی و شیوههای ترکیب دست تبیین ظرفیتهای ادبیات کودک در حکایت .... بهگزینش بزنند. هلیدی این گزینشها را تحت عنوان »نظام گذرایی1« طبقهبندی و بررسی میکند.
بیان مسئله: در شاهکارهای روایی ادبی، شاعران و نویسندگان توانمند، شخصیتهای داستان خود را همچون شخصیتهای جهان واقع، چندبعدی و متنوع ارائه میکنند. ازاینرو، در جهان داستان نیز همچون جهان واقعی، کاربرد زبان بهگونهای است که فرایندهای نسبت دادهشده به شخصیتها بخشی از جهان درون و برون آنها را آشکار میسازد؛ بهاینترتیب شخصیت از طریق فرایندهای نسبت دادهشده به او و جایگاهش در بین مشترکان معرفی و شناخته میشود. حال مسئله این است که در حکایتهای مثنوی بهعنوان یک شاهکار ادبی، چگونه مشخصههای فردی و متمایز هر شخصیت از طریق فرایندهای فعلی نسبت دادهشده به او نشان دادهشده است؟ و چه تناسبی بین نوع فرایندها با نقش و جایگاه شخصیت در روایت وجود دارد؟ تناسب نوع فرایندهای فعلی نظام گذرایی با ظرفیت شناختی کودکان چگونه است؟
مفهوم ادبیات کودک
بر اساس نظر برخی از آفرینندگان برجسته آثار مورد استقبال کودکان، آنها با قصد و نیت قبلی برای کودکان نمینویسند؛ با ادبیات به معنای عام تفاوتی ندارد، بلکه برخی از آثار ادبی با استقبال کودکان مواجه میشوند. بهطور مثال میشل انده نویسنده فعال در حوزه ادبیات کودک میگوید: »مناصولاً برای بچهها نمینویسم... هرگز به این فکر نیستم که افکارم را طوری تنظیم و محدود کنم که بچهها بتوانند درکم کنند و هرگز موضوعی را ازاینجهت که برای بچهها مناسب یا نامناسب است انتخاب یا رد نمیکنم، من آنجور کتابهایی را مینویسم که وقتی خودم بچه بودم از آنها خوشم میآمد... امروز هم آن کودک زمان کودکیام در وجودم زنده است... کودکی که در وجود هر یک از ما زندگی میکند خواه نهساله باشیم یا نودساله. - «انده، 1369، . - 39 بر این اساس مخاطب ادبیات کودک همه انسانها هستند نهفقط کودکان؛ چون هر کس با این کودک درون خود میتواند از متنی لذت ببرد. با این نگرش میتوان گفت؛ ادبیات کودک نسبت به ادبیات بهطور عام این تفاوت را دارد که علاوه بر مخاطبان عام، کودکان نیز آن را درک میکنند و در جهان اثر وارد میشوند و از آن لذت میبرند. به گفته سی اس لوئیس »کمکم به این قانون کلی معتقد میشوم، داستانی که فقط کودکان از خواندن آن لذت ببرند داستان بدی است - «هانت، 1375، ص . - 19 بر این اساس میتوان گفت؛