بخشی از مقاله

چکیده

یکی از مهمترین وتعیینکنندهترین ارکان ادبیات داستانی، شخصیت است. شخصیتها با حرکت در بستر طرح - پیرنگ - رشته حوادث داستان را ایجاد می کنند. اگر چه شخصیت و شخصیت پردازی بدان مفهوم که در ادبیات داستانی به ویژه رمان مطرح است در ادبیات منظوم سنتی مطرح نیست، اما در بسیاری از حکایات و تمثیلهای مثنوی معنوی از جمله حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک، عناصر داستان وجود دارد و قابل بررسی است.

از آن جا که شرح و تفسیرهای فراوان و سودمندی بر این داستان نوشته شده است و شخصیت ها رمزگشایی شدهاند؛ در این مقاله سعی بر آن است که فارغ از تمام تفسیرها و معانی عرفانی و نمادین، شخصیتپردازی و ابعاد شخصیتی افراد تشریح و بررسی شود، تا هنر مولانا در ایجاد چنان مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی با استفاده از عناصر داستانی و شخصیتی آشکار گردد. همچنین میزان موفقیت وی در انتقال مفاهیم از طریق پردازش شخصیتها مورد نقد قرار بگیرد.

مقدمه

شخصیت و شخصیتپردازی کلیدیترین عنصر از عناصر داستان است. با استفاده از آن میتوان موجودیتی واقعی به داستان بخشید و تخیل مخاطب را به حرکت درآورد. ابتدا ضروری است که تعریفی از شخصیت ارائه شود. »شخصیت به طور کلی عبارت است از مجموعه غرایز، تمایلات، صفات و عادات فردی یعنی مجموعه کیفیات عادی و معنوی و اخلاقی و اختصاصات موروثی و اکتسابی که در کردار، گفتار و رفتار فرد جلوه میکنند و وی را از دیگر افراد متمایز میسازند« - یونسی، . - 289:1382 افراد» داستان که تقریباً همه کاره داستان هستند و عمل با وجود آنها به وجود میآید و زمان و مکان و فضا به سبب بودن و فعالیت آنها مفهوم مییابد« - عبدالهیان،. - .50:138

میر صادقی نیز در تعریف شخصیت مینویسد» اشخاص ساخته شدهای که در داستان و نمایشنامه و... ظاهر میشوند، شخصیت نامیده میشوند - «میر صادقی،. - 83:1380 شخصیتها عنصر اصلی و اساسی هستند که سایر عناصر داستانی در کنار آنها مفهوم مییابند و داستان با وجود آنان شکل میگیرد. در هر داستان با چند عنصر اصلی روبرو هستیم که عبارتند از: -1 پیرنگ -2 شخصیت -3 حقیقت مانندی -4 درون مایه -5 موضوع – 6 زاویه دید -7 صحنه -8گفتوگو -9 سبک -10 لحن -11 فضا -12نماد و نماد گرایی. میر صادقی درباره پیوند و ارتباط پیرنگ و شخصیت معتقد است: » پیرنگ و شخصیت هر چند از هم جدا هستند اما در واقع مانند دو سر الاکلنگ به هم مربوطند و از یک ماده و جوهرند و هر عاملی بر یکی از آن ها تاثیر بگذارد، در دیگری نیز موثر میافتد.

اما بررسی شخصیت بسیار پیچیده تر و پرابهامتر و متنوعتر است« - میرصادقی، . - 84 :1380 با توجه به این تعاریف یاد شده اهمیت عنصر شخصیت در داستان آشکار میگردد. نویسنده و یا شاعر برای خلق داستان باید توجه بسیار به گزینش شخصیتها داشته باشد. گاه برخی از خصوصیات و صفات نویسنده در قالب شخصیتها بروز و ظهور میکند و این امکان را برای خواننده فراهم میکند که با خواندن داستان، شخصیت خود مولف اثر را مورد ارزیابی قرار دهد و با شخصیتهای داستان به زوایای پنهانی وجود نویسنده پی برد. با این تفاسیر »به خلق چنین شخصیتهاییبرای خواننده در حوزه داستان که تقریباٌ مثل افراد واقعی جلوه می-کنند، شخصیتپردازی میگویند - « همان ،. - 84 طبق دیدگاه یونسی، نویسنده ممکن است برای شخصیتپردازی در داستان به سه شیوه عمل کند:

-1 توصیف یا توضیح مستقیم: در این شیوه نویسنده از زبان خود یا زبان یکی از اشخاص داستان، خصوصیات شخصیت های داستان را به خواننده میگوید.

-2 توصیف به یاری گفتگو: در این شیوه نویسنده اشخاص داستان را به حرف میآورد و کاری میکند که خود با بیان و گفتار خویش خواننده را در جریان خصوصیات خود بگذارد.

-3 توصیف به یاری آکسون: در این شیوه نویسنده اشخاص داستان را به جنبش در میآورد و به یاری اعمال و رفتارشان خواننده را با خصوصیاتشان آشنا میکند - یونسی، . - 301 :1382 بهترین و مؤثرترین راه این است که نویسنده سه شیوه را به هم بیامیزد، زیرا با محدودیتی که از نظر زمانی و مکانی در داستان کوتاه وجود دارد، دشوار است که تنها یکی از این روشها برای شناخت شخصیتها به کار رود.

شخصیت از دیدگاههای مختلف قابل تقسیمبندی است. یکی از گروههای شخصیتی رایج و پرکاربرد، گروه شخصیتهای پویا و گروه شخصیتهای ایستا میباشد. شخصیت ایستا، شخصیتی در داستان است که تغییر نمیکند و یا دچار تغییر اندکی میشود. به عبارت دیگر در پایان داستان همان شخصیتی است که ابتدا بوده است. شخصیت پویا همانگونه که از نامش مشخص است مدام در حال تغییر و تحول است و جنبهای از شخصیت او دگرگون میشود که این تغییر و تحول یا در جهت متعالی کردن شخصیت عمل میکند و یا در جهت تباهی آن. انواع شخصیت میر صادقی از 6 نوع شخصیت در داستانها نام برده که به صورت مجمل اشارهای به آنها میکنیم.

-1 شخصیتهای قالبی: شخصیتهایی که نسخه بدل یا کلیشه شخصیتهای دیگری باشند. چنین شخصیتی هیچگونه تشخصی از خود ندارد.

-2 شخصیتهای قراردادی: افراد شناخته شدهای که مرتباٌ در داستانها ظاهر میشوند و خصوصیتی سنتی و جا افتاده دارند.

-3شخصیتهای نوعی: چنین شخصیتی نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز میکند.

-4 شخصیتهای تمثیلی: شخصیتهایی که جانشین فکر و خلقوخو و خصلت و صفتی میشوند.

-5 شخصیتهای نمادین: شخصیتهایی که نویسنده به واسطه آنها مفاهیم اخلاقی یا کیفیتهای روحی و روشنفکرانه را به قالب عمل درمیآورد. البته گاهی در داستانها شخصیتهای تمثیلی و نمادین چنان با هم آمیخته شدهاند که جدا کردن آنها از یکدیگر دشوار است.

-6 شخصیتهای همه جانبه: شخصیتهایی که با جزئیات بیشتر و مفصلتر تشریح و تصویر میشوند و خصلتهای فردی آنان متمایزتر از شخصیتهای دیگر داستان است - ر.ک میر صادقی،. - 96-110 :1380 با توجه به انواع شخصیتها میتوان نتیجه گرفت شخصیتهای داستان شاه و کنیزک همه تمثیلی یا نمادین هستند. زیرا هر یک از آنها نماد چیز دیگری هستند و هدف مولانا در داستان شخصیت ظاهری آنان نبوده است. »باید توجه داشت که به هنگام بررسی شخصیتهای داستان، بزرگترین اشتباه اصرار بر واقعی بودن آنهاست. هیچ شخصیتی در یک داستان یک شخص واقعی نیست حتی اگر در یک کتاب تاریخی باشد؛ هر چند نویسندگان در داستان واقعگرایانه کوشیدهاند تا شخصیتهایشان هر چه بیشتر شبیه آدمهای واقعی باشند« - اسکولز،. - 19 :1377

خلاصه حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک

پادشاهی به قصد شکار همراه خدمتکارانش به بیرون شهر رفت. در میانه راه کنیزکی زیبارو دید و دل بدو باخت و او را خرید، اما دیری نپایید که کنیزک بیمار شد. شاه طبیبان را جمع کرد و آنها را وعده گنج و جواهرات داد تا کنیز را درمان کنند. طبیبان هر کدام مدعی شدند که با دانش و فنّ خود، او را مداوا کنند. آنها مشیت الهی را که فوق الاسباب بود نادیده انگاشتند به همین روی هر چه تلاش کردند حال بیمار وخیمتر و بر درد و رنج او افزوده شد.

شاه وقتی از اسباب ظاهری ناامید گردید روی به عالم غیب و درگاه خداوند آورد به مسجد رفت و از میان جان زاری برآورد و از این روی دعایش مستجاب شد. شاه را در میان گریه خواب فرا میگیرد و مشکل شاه در خواب گشوده میشود. پیری به او وعده میدهد که فردا غریبی که طبیبی حاذق است فرا میرسد و بیمار را علاج میکند. شاه فردا روز منتظر میماند و پیری از دور به شکل خیال پدیدار می-شود. شاه مهمان غیبی را پذیرا میگردد و او را بر بالین کنیزک میبرد. او مانند تمام طبیبان جسمانی تمام شرایط معاینه را رعایت میکند و رنج کنیزک را بیماری دل میداند.

حکیم خلوت میکند و چنان با مهارت و به نرمی و ملایمت، سوابق کنیزک را از موطن اصلی و خویشاوندان و از آن گاه که به بردگی افتاده است پرسوجو میکند تا به نام سمرقند میرسد. حکیم از این راه کشف میکند که معشوق کنیزک زرگری است از اهل سمرقند، پس به کنیزک اطمینان میدهد که معشوق را به او رساند. حکیم علت بیماری را برای پادشاه توضیح میدهد و شاه چند فرستاده به سمرقند روانه میکند. آنها با وعده مال و جاه، زرگر را نزد شاه میآورند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید