بخشی از مقاله
چکیده
روایتشناسی، از جمله شیوههای شناختهشده نقد ادبی بهشمار رودمی که چنانچه از تحلیل صِرفِ داستان فراتر رود و با مسایل بنیادین ادبی و زبانی پیوند یابد، میتواند بسیاری از شاکلههای ساختاری ادبیات را کشف و در اختیار مخاطب قرار دهد. در این مقاله سعی شده است تا چگونگی رواییشدنِ متن از دیدگاهی زبانشناختی مورد بررسی قرار گیرد، که با مراجعه به کوششهای پیشینِ محققان، بهنظر میرسد، سابقهای مستقل نداشته باشد.
چنین شیوهای را که برمبنای بررسی وضعیت رمزگانها و چگونگی تأثیر فراوانی آنها در روایتمندیِ متن شکل میگیرد، میتوان تحلیل رمزگانی نامید. برایاینمنظور از تقسیمبندی معروف بارت* برای رمزگانِ روایی استفاده شده استتحلیل. چگونگی اثرگذاریِ رمزگانهای پنجگانه بارت، باتوجه به میزان فراوانی و نقش هریک در روایتمندیِ متن، هدف بررسی این پژوهش است. متون شعر نو ایران نیز، که بهشیوهای خاص از روایت بهره برده و تاکنون از تحقیقی جامع و مجزا ازمنظر روایتشناسی بهدور ماندهاند، بهعنوان زمینه این بررسی انتخاب شدهاند. نتایج این تحقیق، همچنین لزوم حضور بعضی رمزگانها را برای رواییشدنِ متون شعری نشان میدهد و اینکه چهگونه این آثار میتوانند از تبدیلشدن به گونه های روایی نثر - داستان، قصه و رمان - بهدور بمانند.
مقدمه
تحلیل روایی متن، از مباحث جذابی است که تقریباً همزمان با رواج ساختارگرایی، همواره مورد توجه نظریه پردازان و منتقدان بوده است. علیرغم همه نوآوریها، تحلیل روایت، آنچنانکه عمدتاً در نقد متون ادبی در ایران دیده میشود، اولویت را به رخدادها میدهد و نه به بررسی ساختارهای خُردی که سازنده روایت در یک ساختار متنی اند. ازاینرو در این مقاله کوشش شده است تا ساختهایرمزگانیِ موجود در متون انتخابی و چگونگی عملکردِ آنها در ایجاد روایت و یا زمینههای روایی در گونه ادبی شعر، که اصولاً با ادبیات داستانی متفاوت است، بررسی شود. در این مقاله، برخلاف آنچه همواره مدنظر روایتشناسی ساختارگرا بوده است، یعنی کشف الگوهای همگانیِروایت، ساختارهای خُردِ زبانی در تحلیل روایت مورد توجه قرار گرفته است. رمزگان علاوهبراینکه بهعنوان چنین سازندی دستمایه مناسبی برای نقد زبانشناسانه روایت است، میتواند بهعنوان پل ارتباطی میان متن و فرهنگِ جاری در جامعه نیز عمل کند.
پیشینه تحقیق
در نظریه پردازی های ادبی در ایران، کمابیش نقدهای روایتشناسانهای بر آثار ادبی، بهویژه درمورد ادبیات داستانی، صورت گرفته است. ازجمله این نوشتارها میتوان به " دستور زبان داستان" از احمد اخوت - 1371 - × حوزه نظریه و" صمد، ساختار یک اسطوره" از علی عباسی و محمدهادی محمدی - 1381 - اشاره کرد. تحلیلهای روایتشناسانهای که تاکنون بر متون شعری ایران انجام گرفته است نیز در تمامی موارد معطوف به تحلیل داستانها یا حکایتهایی است که در متون شعری فارسی وجود دارند و میتوان از آنها به "داستان منظوم" یاد کرد. به این ترتیب، نه کلیت ادبیات شعری ایران، که همان داستانهایی که در قالب شعری وجود دارند، محل روایتشناسیِ محققان قرار گرفته است. همچنین در سالهای اخیر سیر نقد زبانشناسانه بهسمت تحلیل گفتمان، فضای جدیدی را در جریان روایتشناسیِ ادب فارسی بهوجود آورده است که هنوز امکانات تحلیلی آن بهتمامی بازشناسی و ارائه نشده است.
بیان مسئله
مزیت استفاده از روشهای نشانهشناختی، همچون تحلیل رمزگانی، در نقد متون ادبی این است که برخلاف بسیاری آثارِ انتقادی موجود، این شیوه به تفسیر مجدد یا بازخوانیِ دوباره آثار نمیپردازد، بلکه سعی در کشف قراردادهایی دارد که به تولیدِ معنا میانجامند. برای داشتن نشانه متنی، نیاز به رابطه ای همبسته داریم. یعنی رابطهای لازم و ملزوم از دال و مدلول. برای تولید معنای جدید و یا ایجاد قابلیت تأویل پذیری، چنانچه متن بخواهد نشانهای ارائه کند که در آن دال نهمدلولِبر معهودِ خود که بر مدلولی جدید دلالت داشته باشد، این دلالت جدید باید در زمینه فرهنگیِ ازپیشتعریفشده انجام بگیرد. به این ترتیب سرنخهایی که در متن وجود دارند، مخاطب را به نوع دلالتِ موردنظر رهنمون میشوند.
قراردادهای ازپیشموجود یا آنها که زمینه دلالتی جدیدی را پیشاروی نشانه میگذارند، بهصورت ناخودآگاه در بطن جامعه وجود دارند. چراکه هیچ زبانی براساس اجماع، نشانه نمیآفریندآگاهیِ. نویسنده است که میتواند با تعریف رابطه دلالی جدید، قراردادهای جاری در فرهنگ اجتماعیِ هر قوم را کشف و به گونهای روزآمد طبقهبندی و ارائه نماید. این فرایند را اکو* "رمزگردانی"* می نامد و نتیجه میگیرد که »نشانه هانتیجه مشروطِ قوانینِ رمزگردانی هستند که پیوند موقتی و ناپایدار عناصر را موجب میشوند و هریک از این عناصر ممکن است تحت - شرایطِ رمزگردانی شده بهخصوص - در پیوندی دیگر شرکت کنند و درنتیجه نشانه جدیدی شکل بگیرد« - سجودی، . - 151 :1383 بهاینترتیب نقد ادبی، که در شکل ساختارگرایانهاش نقدی منحصر به ساختارِ درونیِ متن بود، با ساختارهای بیرونیِ مؤثر بر تولید متن ارتباط برقرار میکند. این ساختارهای بیرونی میتواند شاکله-های اجتماعی، تاریخی، روانی و ... . بنابراین »موضوع جدید بررسی، پیشاز آنکه خودِ "متن" باشد، "زمینه متن" است« - سلدن*، . - 50 :1375 واسطهی برقراری چنین ارتباطی، "رمزگان" است.
انتخاب مواد شعری برای بررسی زبانشناسانه روایت از اینجهت حائز اهمیت است که ایجاز و فشردگیِ کلام در بیانِ شاعرانه، ناخودآگاه ویژگی های زبانی را در کانون توجه قرار میدهد.تعیین نقشهای ویژه مواد زبانی، فرایندی عینی نیست. این فرایند میتواند بسته به سلیقه و ادارک منتقد دستخوشِ دگرگونی شوداما. باید توجه داشت که این فرایند، کاملاً ذهنی هم نیست. »دلالتهایی که منتقد شخصاً برای متن تعیین می کند، محصول نهادهای اجتماعی اند. به عبارت دیگر، مفاهیمی فرهنگیاند که در شکل هایی کلامی، که منتقد در آنها تبحر دارد، به رمز درآمدهاند« - فالر*، . - 38 :1386 در این مقاله، چگونگی بهرهگیری متون ادبی - در این جا متون شعری - از این مفاهیم فرهنگی، برای ارائهی معنا و برقراری ارتباط مؤثر با مخاطب تحلیل میشود. به نظر میرسد "روایت" یکی از پربسامدترین و تأثیرگذارترین شیوهها برای رسیدن شاعر یا نویسنده به منظور رسیدن به این هدف هاست.
رمزگان
آنچه تاکنون درباره قراردادهای مبتنی بر زمینه فرهنگی و رمزگردانی بیان شد، تحت عنوانی کلی قابل بحث و بررسی است: "تحلیل رمزگانی"رمزگان،. چارچوبی است که مفاهیم کلیِ فرهنگی را در قالب جزئیات ریخته، بازپیرایی و بازآفرینی آنها را در صورتهای گوناگون متنی امکانپذیر مینماید. همین چارچوب است که متن را از بیمعنایی میرهاند و در همین چارچوب است که معنا تکثر مییابد. رمزگان نهتنها در شکلگیریِ معنا دخیل است، بلکه فرایند تأویل و تفسیر نشانه را نیز هدایت میکند. رمزگان نهتنها در تولید معنا نقش اساسی دارد، بلکه در ثبات و ماندگاری آن نیز عاملی تعیین کننده است.
چگونگی تأثیر و تأثر میان رمزگان و فرهنگ را، مدل ادراکی- معنایی-بیانیِ اکو - 95 -98 :1387 - به خوبی بیان می کند. مطابق این مدل، ادراک برای تبدیل به معنا از یک زمینه فرهنگی عبور میکند و کاملاً هم به معنا تبدیل نمی شود. این ادراک در تبدیلِ معنا به بیان محدودتر می شودیعنی. بیان، قادر به انتقالِ کاملِ معانیای نیست که خود قادر به انتقالِ تمامی ادراک ما از جهان بهطور تمام و کمال نباشند.
در فرایند تأویل، بهصورت معکوس، بیان برای رسیدن به معنا نیاز به برافزوده هایی دارد و معنا نیز برای رسیدن به ادراک نیاز به تأویلی دارد که از زمینه تجربه فرهنگی عبور می کند و چون تجارب فرهنگی متنوع اند، تأویلها هم متنوعاند و اگر معنای مدنظرِ مؤلف نیز تا حدودی قابل دسترسی باشد، ادراک او تجربهای منحصربهفرد است که شاید برای خود وی هم قابل تجدید نباشد. بنابراین، تأویل از یکسو متضمن کاستیهایی است که ادراک در گذر از معنا و رسیدن به بیان، دستخوشِ آن میشود، و از سویدیگر، ناگزیر از افزودگی هایی که بیان در گذر از معنا و رسیدن به ادراک متحمل آن میشود.
رمزگان روایی
تجربههای انسانی درطول اعصار، بهوسیله روایت به نسلهای بعد منتقل شدهاند. روایت، ادراک تجربه ای معین را ازطریق بازنماییِ آن میسر میسازدابزار. واسط میان تجربه و روایت، رمزگانِ روایی است. »هرگاه روایتشناسی میکوشد امر زمینهمند را توضیح دهد، این کار را برحسب شرایط و رمزگانهای روایی انجام میدهد« - لنسر*، . - 310 : 1388 روایتشناسی، به خصوص وقتی متون شعری را بررسی میکند که - وظیفه ابتداییِ آنها روایتگری نیست، - بیشتر بر زمینه رواییِ اثر متمرکز میشود.
چه، اثر شعری را که مستقیماً و آشکارا به قصهگویی بپردازد، باید عمدتاً در حیطه ادبیات داستانی دانست تا شعر. اینگونه اشعار، عمدتاً داستانهایی منظوماند - نظم سنتی یا نو - بنابراین. شعر روایی، متن شعریِ قصهگو نیست، متنی است که از یک خطِ سیرِ روایی، برای ایجاد انسجام در خود استفاده میکند. بهنظر میرسد غیاب عوامل سنتیِ انسجامبخش به شعر، و فروپاشیِ رمزگان یا زمینه اییِرولازم، به گُسَستار متنی و نهایتاً به نوعی زبانپریشی منجر خواهد شد، چراکه ایجاد» زمینه داستانیِ روشن و مشخص برای اکثر خوانندگان، اولویت روانشناختی زیادی دارد« - تولان *، - 165 :1386 بنابر آنچه گفته شد، تحلیل روایی در این مقاله، بیشاز آنکه معطوف به "روایت" باشد، متوجه "روایتمندی"* و شیوههای آن است.
موضوعِ» نظریه روایت، نه روایت بلکه روایتمندی است: نهچندان ساختار روایت بلکه بیشتر عملکرد و تأثیر آن است« - لائوریتس، . - 319 :1388 رمزگان با کارکرد دوگانهاش در تولید و دریافت معنا، نقشی اساسی در روایتمندیِ متن دارد. آن چه از آن بهعنوان "رمزگان روایینام" برده شد نیز، شِقّی خاص از رمزگان، با ویژگیهای متمایزکننده نیست، بلکه همان رمزگانِ معنابخش به دستگاهِ زبانی است که گونهبندیاش براساس کارویژهای است که در متون روایی برعهده میگیرد. »رمزگان روایی نظام متغیر قواعد، هنجارها، ارزشها، و مفروضاتی است که روایت ازطریق آن تولیدِ معنا می کندرمزگانِ. درونِ نظام - هرمنوتیک*، پروآیروتیک*، نمادین و غیره - به یکدیگر تنیده میشوند تا واحدهای دلالتگرِ پیچیده تولید کنند« این فرایند، چنانکه گفته شد، فرایندی دوسویه است.
یعنی همانگونه که تولید معنا در روایت، منوط به بهرهگیریِ صحیح از رمزگانهاست، معنای هر رمزگان نیز، بستگیِ تام به روایت، بهعنوان عنصر معنابخش دارد. روایت، بهعنوان بازنمای متراکم تجربه، هنجارها، ارزشها و قواعد تغییرپذیر، نظام رمزگانی را ساماندهی کرده، ازطریق این ساماندهی آن را واجد معنا میکند. یعنی روایت و رمزگان، دوسویه یک رابطه دیالکتیکی را تشکیل میدهند که دائم مکان خود را در آن تغییر میدهند.
روایت، حد واسط رمزگان و زمینه فرهنگی و رمزگان نیز حدواسط روایت و زمینه فرهنگی است. دیالکتیکِ ذکرشده، با تحلیلِ درزمانیِ رمزگان/ روایت قابل توجیه استرمزگانِ. موجود در فرهنگِ یک جامعه، بهوسیله روایت کشف شده، در قالبی جدید مجدداً رمزگذاری میشود. این رمزگذاری پساز مدتی به رمزگانی بدیهی بدل میشود و دوباره بهصورت روایتی جدید در اختیار مصرفکنندگانِ فرهنگ قرار میگیرد.این عملیاتِ رمزگذاری، با ایجاد مفاهیم جدید بر غنای فرهنگی جامعه میافزاید، مفاهیمی که برخلاف فعالیتهای علمی، حاصل رویکردهای منطقیِ ازپیش موجود نیستند. این جریان، خودبه خود در اثنای انتقال و بازپسگیریِ اطلاعات، روشمندیِ خود را مییابد و درعین حال خود را با تغییراتِ فرهنگی نیز همگام و همراه میکند.
انواع رمزگان
یکی از مهمترین تقسیمبندی های رمزگان، تقسیمبندیای است که بارت - 1970 - در مقاله ZS به هنگام خوانش داستان سارازین از بالزاک بهدست داده و آنرا در تحلیل داستان "والدمار"، نوشته ادگار آلنپو تکرار کرده و جامعیت بخشیده است. علیرغم انتقاداتی که بر آن وارد شده است، این تقسیم بندی میتواند به عنوان نقطه اتکایی برای شروع یک تحلیل رمزگانی از روایت مورد استفاده قرار گیرد. اهمیت این تقسیم بندی از آن جهت است که »رمزگان در آثار بارت، الگویی از دانش فرهنگی یا زبانشناختی است که تاروپود روایت را تشکیل میدهد.