بخشی از مقاله

چکیده

مردمان باستان، جهان را دستکار یا زادهی خدایان میدانستند، برای طبیعت و نیروهای نهفته در آن قداست خاصی قائل میشدند و حتی برای هریک از این عناصر، خدایی جداگانه در نظر میگرفتند. احترام به آب و آتش حکایت از پیوند طبیعت با زندگی بشر دارد. از سوی دیگرغیر قابل کنترل بودن این قوای طبیعی، بشر را به دعا و اظهار عجز در برابر آنان وا داشته و قدرت فوق العادهی این عناصر، مقامی خداگونه به آنان بخشیده است.

از آنجایی که روایتهای اسطورهای ایران و سایر اقوام از جمله هند به یکدیگر شباهت دارند و اسطورهها؛ نمایشگر اندیشههای اقوام گوناگون هستند، حماسهها نیز از جهت ارتباط با اسطوره، بهترین منبع برای آگاهی از چند و چون تفکر اولیه و جهان بینی و آمال مردمان به شمار میآیند. لذا در این پژوهش کوشیده شدهاست، به عناصر آب و آتش در شاهنامهی فردوسی و حماسهی ملی هندوان، مهابهارات پرداخته شود و از رهگذر بررسی تطبیقی، همانندیهای فکری این اقوام را در گذشته تبیین گردد. کلمات کلیدی: آب، آتش، شاهنامه، مهابهارات.

مقدمه

آفرینش عناصر طبیعت و جهان از جمله مفاهیمی است که همواره ذهن بشر را به چالش و تفکر دربارهی خود واداشته و به گونهای عمیق در تار و پود باور او ریشه دوانیده است. مردمان باستان دربارهی چگونگی پیدایش عالم، پرسشهای فراوانی در ذهن خود داشتند و با خلق داستان-های اساطیری تلاش میکردند، تا مادهی اولیهی طبیعت و علت تغییرات آن را بشناسند و به جوابی مقبول و قانع کننده برای این پرسشها برسند.

طبیعت همواره در پیدایش تحولات مذهبی مردمان باستان، نقشی با اهمیت و تأثیرگذار داشته است. بشر نخستین عناصر طبیعت را صاحب نیرویی ماورایی و دارای روح و یاریگر قهرمانان میپنداشت و این عناصر را در طول زمانهای متمادی به خدایان متعدد تغییر داد. گاه علیرغم قداستی که طبیعت برای آدمیان داشت، به سبب داشتن قوای ویرانگر، نماد اهریمن نیز محسوب میشد.

»پیدایش جهان و انسان، موضوعی است که همیشه مورد سؤال و تحقیق اندیشمندان قرار گرفته است، تا آنجا که تاریخ و اسناد باز مانده از گذشتگان به ما اجازه تحقیق میدهند، به مطالبی در این باره برمیخوریم که مورخان در مورد آغاز جهان و خلقت انسان مطرح میکنند و در ظلمتهای فراسوی هزارهها که از تابش انوار تاریخ خبری نیست، اساطیر همانند ستارگانی می-درخشند و مسیر تفکر و اندیشهی بشری را به ما نشان میدهند. این داستانهای اسطورهای به صورت یک اعتقاد، همیشه حس کنجکاوی بشر را اقناع میکردهاند و در طی زمان به عنوان تنها پاسخ مشروع، به تقدسی دست یافتهاند که مورد پذیرش همهی مردمان حتی متفکران نیز واقع شده-اند

مشهورترین حماسههای موجود در ادبیات جهان، ابتدا در ایران و هند و بینالنهرین در قارهی آسیا و یونان و روم باستان شکل گرفته است. معروفترین اثر حماسی ایران، شاهنامه است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در آن از تاریخ ایران باستان و اعتقادات و باورهای کهن سخن رانده است.

مهابهاراتا نیز با یک صد هزار بیت از بزرگترین حماسههای منظوم جهان است. » این منظومه با زبان سانسکریت با حجم درخور توجه اثری است ماندگار از فرهنگ برهمایی که احتمالاٌ دو هزار سال پیش سروده شده

»مهابهاراتا را دایرهالمعارف هندو نامیدهاند، زیرا پیرامون وضع اجتماعی و مذهبی و اخلاقی نظم قدیم هند به ندرت موضوعی را میتوان یافت که در این کتاب نیامده باشد. هیچ یک از منظومههای موجود جهان، از حیث کمیت همسنگ این منظومه نیست.

مهابهاراتا بیش از دو برابر مجموع محتوای ایلیاد و اودیسه منسوب به هومر شاعر باستان یونان است. همچنین این کتاب از همتای هندی خود یعنی رامایانا کلانتر است؛ ولی از حیث قدمت رامایانا بر مهابهاراتا تقدم دارد و نیز مهابهاراتا از لحاظ کمیت از شاهنامه فردوسی حجیمتر و بزرگتر میباشد، اما فاقد نظم و ترتیبی است که اثر فردوسی واجد آن است. در نظر هندوان این منظومه بلندتر از قله کوه هیمالیا و ژرفتر از اقیانوس و مخزن مرواریدهای دریاها توصیف شده است

آفرینش جهان و پیوند زندگی انسان با عناصر طبیعت، از جمله مفاهیمی است که در اساطیر و متون حماسی اهمیت ویژهای داشته است. شرح پدیدههای طبیعی از جمله چگونگی شکلگیری آسمان، زمین، آب، نحوه پیدایش گیاه و نخستین انسان پیوسته از موضوعات مورد بحث بوده و همواره ذهن بشر جستجوگر را به خود مشغول داشته است و منشأ ساخت اسطورههای بسیار گشته است. هیچکس به درستی نمیداند زمان شکلگیری این اسطورهها از چه تاریخی بوده، اما هر چه هست، به قدیمیترین لایههای زندگی بشری باز میگردد. کنجکاوی دربارهی چگونگی آفرینش پدیدههای هستی، مختص بعضی آدمیان و دوره و زمان خاصی نیست و اساطیر، منعکسکنندهی چالش فکری هر قوم و ملتی به شمار میآیند.

به نظر میرسد حماسهها ریشهی اساطیری نزدیک و یکسانی داشته، اما در اثر گذشت زمان، تفاوتهای محسوس و قابل توجهی نسبت به هم یافتهاند. اما با این وجود، با انطباق تطبیقی این آثار میتوان به کلیت واحدی دست پیدا کرد.

تحلیل آفرینش جهان بر اساس اساطیر ایرانی و شاهنامهی فردوسی

»در آموزههای زرتشت ذکر شده است که آفرینش نخستین، از سرکشی آب بود، جز مردمان که از آتشند و آتش، اندیشه هرمزد است که فروغش روشنی بیکران است. پس باد که از آتش و آب که از باد میباشد از هرمزد هستند و زمین و همه آفرینش که از آن پدید آمده از آب میباشد که در ابتدا سرشکی بود. در روایتی دیگر از بندهش آمده است که همه مخلوقات از آسمان آفریده شدهاند. - نخست آسمان را آفریده، روشن، آشکار، بسیار پهناور و به شکل تخم مرغ از خماهن ... او آفریدگان را همه در درون آسمان بیافرید و از گوهر آسمان، آب را آفرید ... از آب زمین را گرد، دورگذر و بینشیب و فراز آفرید و آن را درست میان این آسمان قرار داد. او گوهر کوهها را در زمین بیافرید که پس از آن از زمین بالیدند و رستند

عناصری مانند آب و آتش و باد در باور ایرانی، آفرینش مستقلی ندارند و تنها یاور هرمزد در امر آفرینش به شمار میروند. هر یک از آفریدگان به منظوری خاص و برای رسیدن به هدفی مشخص و بازداشتن دشمنی از دشمنان اهورامزدا آفریده می شوند.

فردوسی در آغاز شاهنامه آفرینش جهان را چنین توصیف کرده است:

از آغاز باید که دانی درست // سرمایه گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید // بدان تا توانایی آمد پدید

آفرینش چیز از ناچیز یا ابداع، تنها به عنوان یک اندیشهی اسلامی مطرح نبوده است. در این مقوله نیز اندیشهی فلاسفهی یونانی، به ویژه نوافلاطونی به حوزهی تفکر اسلامی، شیعی و اسماعیلی را یافته است. آفرینش چیز از ناچیز در برابر این اندیشه است که خداوند، هر چیزی را از درون یا کمون چیزی دیگر پدیدار ساخته است؛ مثل خوشهی گندم از دانه گندم، انسان از صلب پدر و رحم مادر و...اما در متون زردشتی در بحث از آفرینش، از آفرینش چیز از ناچیز یا هستی از عدم سخن به میان نیامده است

تحلیل آفرینش جهان بر اساس مهابهارات

در مهابهارات دربارهی آفرینش جهان، داستانهایی وجود دارد که هندوان برای پاسخگویی به پرسشهای بشر، دربارهی مبدأ هستی برساختهاند؛ که در اینجا به اختصار، به چگونگی خلقت جهان از نظر آنان پرداخته میشود:

»ذات مطلق، یعنی برهمن، پس از خواهش آفرینش جهان موجودات، فقط آب را خلق کرد و در آب تخم خویش را نهاد که به صورت بیضهی طلایی درآمد و مانند خورشید میدرخشید. برهما که نیای سایر موجودات است، در این بیضه متولد شد و یک سال آسمانی درون آن بیضه می-زیست. بعد از آن در اثر تفکر و ریاضت، بیضه را دوپاره کرد و از یک پاره عالم بالا را و از یک پاره دیگر عالم سفلی؛ یعنی زمین را آفرید و آسمان را در میان آن دو قرار داد. آنگاه وی کلیهی موجودات روی زمین را خلق کرد. اول آفریدگان لطیف را و در آخر موجودات سخت و خشن را پیدا کرد.

گروه خدایان و نیمه خدایان، آتش، هوا، خورشید، ستارگان، سیاران و همچنین زمان، رودخانهها، دریاها، کوهها، تپهها، جلگهها را پیدا کرد و نیز زهد و ریاضت، سخن، امیال، قهر، خشم، شادی و اشیای دیگر را که در زمین وجود دارند بیافرید. برهما انواع موجودات مختلف را با وظایف گوناگون که از وداها فرا گرفته بود، معین و مشخص گردانید. وداها هنگام تجزیهی عالم در ذات مطلق مضمر بودند و زمان آفرینش تازه خود را جلوهگر ساختند. برهما، براهمنان را از دهان؛ کشتریان را از بازوان؛ ویشیان را از رانها و شود رها را از پاهای خود خلق کرد

در روایت دیگری ظاهراً برهما از پذیرش آفرینندگی جهان، سر باز میزند؛ که در نهایت با پادرمیانی سرسوتی، همسر برهما، راضی به انجام این کار میشود: »وقتی در مرتبهی هفتم جگدیس؛ یعنی آفریدگار شروع به آفریدن کرد، اول برهما را از گل نیلوفر بیافرید و آن آفریننده با برهما گفت که تو را از ناف خود برای آفریدن خلق پیدا کردهام؛ اکنون خلق را از جاندار و بیجان و دانا و نادان بیافرین. از این سخن برهما دلگیر شد و در پای جگدیس افتاد و گفت که مرا آن قوت کجاست که خلق را بیافرینم. از این سخن جگدیس تأمل کرد و سرستی را یاد کرد و با او گفت: که در دل برهما درآی و خود غائب شد. باز جگدیس پیش برهما ظاهر گشت وگفت که این زمان به قوت و دانش سرستی، از هر جنس خلق بیافریند؛ برهما قبول کرد و خلق را بیافرید

تحلیل بنمایهی عنصر آب
آب به عنوان یکی از مهمترین عناصر حیات بخش، در نمادشناسی اسطورهای جهان، در فرهنگ همهیملّتهای جهان و بخصوص در فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام همواره ارزشی نمادین داشته و چونان پدیدهای رازآمیز و فراسویی، همیشه گرامی و ارزشمند بوده و مراسم مذهبی خاص و از جمله قربانی برای آن اجرا میشده است.

پدید آمدن جهان از آب، مبنای اساطیر بسیاری از ملل گوناگون نظیر هند، ایران، یونان و روم است. در برخی از این اساطیر اعتقاد به اقیانوس-های آغازین در آغاز آفرینش پیداست و بنیاد هستی را از آب میدانند. آب رمز و سرچشمه و منشأ همهی کائنات و هستی به شمار میآید. وجود و پیدایش آب، مقدم بر پیدایش آسمان و زمین بوده است و چنان قداستی برای آب قائل بودند که آن را جوهرهی خدایان خود میشمرده-اند.

احترام به آب و تکریم آن در تمام اقوام و ملل دیده میشود. »در هند تقدیس آب بیشتر از ایران جلوهگر میشود؛ زیرا هم آریاییان و هم بومیان به این مسئله معتقد بودند. بنابر ریگودا، آب حتی پیش از خدایان و آسمان وجود داشته است. در اساطیر ایران، کیومرث در کوه زاده شد، نظری که آریاییان هندی پیش از مهاجرت نیز قبول داشتند، اما در اساطیر تکوین یافته در شبه قاره، اولین محل نشو و نمای ناراین، در آب بوده است. بدین ترتیب در شبه قاره ،کوه مقدس؛ اما آب مقدستر بود

اسطورهی آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحلهی آفرینش مادی و حرکت چرخهی زندگی در ساختار کیهانی بوده است. آب سرچشمه و منشأ و زهدان همهی امکانات هستی است. »آب به علت این که هر شکلی و صورتی را از هم میپاشد و هر تاریخ و سرگذشتی را مضمحل میکند، دارای قدرت تطهیر و تجدید حیات و نوزایی است، زیرا آنچه در آب فرو میرود، میمیرد و آن که از آب سر برمیآورد، چون کودکی بیگناه و بیسرگذشت است که میتواند، گیرندهی وحی و الهام جدیدی باشد و زندگانی خاص نوینی را آغاز کند

عنصر آب در شاهنامه
در شاهنامه آب تطهیر کننده بوده و قبل از نیایش خداوند، باید با آب خود را پاک نمود.

نیایش کنان شد سر و تن بشست به پیش جهانداور آمد نخست

 رستم زمانی که از سهراب شکست میخورد، به درون آب رفته و پس از شستوشو و ستایش خداوند در کنار آب است که نیروی رفته را باز مییابد و همین نیرو است که مرگ سهراب را در پی دارد.

خرامان بشد سوی آب روان چنان چون شده باز یابد روان بخورد آب و روی و سر و تن بشست به پیش جهان آفرین شد نخست همی خواست پیروزی و دستگاه نبود آگه از بخشش هور و ماه

 بهترین و بارزترین نمادینگی آب در شاهنامه را میتوان در داستان رکیخسرو مشاهده کرد. در شاهنامه چنین آمده است که پس از قتل سیاوش، خشکسالی به وجود میآید:

ز باران هوا خشک شد هفت سال دگرگونه شد بخت و برگشت حال شد از رنج و سختی جهان پر نیاز برآمد بر این روزگاری دراز ولی هنگامی که کیخسرو بر تخت شاهی ایران مینشیند، رستاخیزی دوباره در طبیعت به وجود میآید:

از ابر بهاران ببارید نم  // ز روی زمین رنگ بزدود غم
 
جهان گشت پرسبزه و رود آب // سر غمگنان اندر آمد به خواب

 این رستاخیز، پس از خوابی است که گودرز میبیند که در آن سروش بر ابری نشسته و از کیخسرو خبر میدهد. پس از این خواب است که گودرز، گیو رابه دنبال کیخسرو میفرستد:

چنان دید گودرز یک شب به خواب که ابری برآمد //  ز ایران پر آب بر آن ابر باران خجسته سروش
به گودرز گفتی که بگشای گوش 

گیو در پی وی گسیل میشود و او را درون چشمهی آبی مییابد:

یکی چشمهای دید تابان ز دور // یکی سروبالا دلارام پور چو کیخسرو

از چشمه او را بدید بخندید و شادان دلش بردمید

در شاهنامه و مهابهارات به مواردی برمیخوریم که خطاکاران به آب پناه برده و در آن پنهان میشوند تا زندگانی تازهای را آغاز کنند. افراسیاب زمانی از دست هوم به درون آب دریاچه چیچست پناه میبرد:

بپیچید و زو خویشتن درکشید // به دریا درون جست و شد ناپدید

در شاهنامه ما شاهد عبور شاهان و دلاوران از آب هستیم. اولین نمونه- ی گذر از آب را، در داستان فریدون میبینیم.فریدون دارای فرّهی ایزدی است او از اروند - دجله - عبور میکند؛ آن هم بدون کشتی و وسایل دیگر:

چو آمد به نزدیک اروند رود // فرستاد زی رودبانان درود

بر آن رودبان گفت پیروز شاه // که کشتی برافکن هم اکنون به راه 

رودبان از دادن کشتی به فریدون که قصد عبور از آب و مبارزه با ضحاک را دارد؛ امتناع میکند. به همین دلیل فریدون خشمگین شده و اسبش را به آب میافکند:

فریدون چو بشنید شد خشمناک // از آن ژرف دریا نیامدش باک

سرش تیز شد کینه و جنگ را //  به آب اندر افکند گلرنگ را

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید