بخشی از مقاله

چکیده

کیستی و چیستی آدمی از نخستین سوالها و دغدغههای بشر، دانشمندان انسانشناسی، فلاسفه و عرفا به شماررفته و میرود. برای مولانا نیز خودشناسی یکی از مسائل اصلی راه سلوک و عرفان به شمار میرفت و معتقد بود خودشناسی که اساس خداشناسی است از راه تجربههای عادی میسر نیست و تنها از راه شکستن خویشتن خویش و نفی خودی قابل دسترسی است.

یونس امره نیز به عنوان شاگرد مکتب مولانا و کسی که اندیشههای او را با زبان ترکی برای همزبانانش به قابل فهمترین شکلی ارائه کرده است، نفی انانیت را سرچشمه و منشأ شناخت خود و در ادامه آن شناخت حق میداند. این مقاله به بررسی تطبیقی و تحلیل خودشناسی از منظر مولانا و یونس امره میپردازد و اشتراکات دیدگاهی و تأثیر عمیق یونس از مولانا را در یکی از کلیدیترین مفاهیم انسانشناسی و عرفان نشان میدهد. آنها هر دو متأثر از آموزههای ناب اسلامی که آبشخور اندیشههای ژرف عرفانی ایشان است با سرلوحه قرار دادن فرموده نبی اکرم - ص - " من عرف نفسه فقد عرف ربه"، به تبیین اندیشههای خود در اینباره پرداختهاند و طبق این تحقیق یونس در پیگیری این اندیشه تحت تأثیر مولانا قرار داشته است.

 -1مقدمه

در تعریف "خود" عالمان علم آن را پیچیده یافتهاند و نتوانستهاند مولفههای آن را به دست دهند و در حوزه علوم انسانی آن را "معضل مفهومی" دانستهاند.شاید تا حدودی تعریف ابنسینا درباره خود نسبت به سایر تعریفها و توصیفها جامعتر باشد: "در وجود انسان چیزی است که جمیع ادراکات و افعال الهی را دربرمیگیرد. از اینرو انسان به نفس خود با من که مغایر با تمام اجزای بدن است، اشاره میکند. لذا من چیزی غیر از بدن است.

نخستینبار در میان فلاسفه غرب "تالس" به مسئله خود و خویشتن، پرداخت و پس از او سقراط بود که با یکی از دو شعار مهم خود به این مسئله علاقه نشان داد و آن شعار این بود: خود را بشناس. خود را نفس بشر نیز گفتهاند. خودشناسی یعنی شناختن استعدادها، گرایشها، بینشها، سرمایهها، امانتها و ودیعههایی که خدای متعال در اختیار انسان گذاشته است. به تعبیر دقیق-تر، آدمی در شناخت نسبت به خود باید به این مقولهها بپردازد که چه بوده، چه شده و چه باید بشود.

در این شناخت است که »من حقیقی«، خود را »از من مجازی« باز میشناسد و به کمال استعدادی، که بالفعل در او موجود است، آگاه میشود و سپس در صدد تربیت و شکوفایی آن برمیآید، از این رو شناخت نفس، که بُعد ملکوتی وجود انسان است، از انواع نیکوی شناخت شمرده شده است که موجبات شناخت حق را هم فراهم میآورد.

تأثیر مهم خودشناسی، آن است که انسان به قوای درونی و نیز مقام و منزلت این قوا پی میبرد و هم در صدد رشد و تعالی و ترقی آن برمیآید. در صورتی که این شناخت و معرفت به درستی صورت نگیرد، انسان در آستانه سقوط قرار میگیرد. آگوستین قدیس نیز خودشناسی را نه تنها راه سعادت و شادی، که در نهایت راه رستگاری میداند.

انسان در شناخت از خود درمییابد که وجود به ظاهر کوچک او، به حدی بزرگ و وسیع است که جمیع عوالم هستی را در خود جمع کرده است. بنابراین، شناخت "من حقیقی" انسان، یک امر بسیار ضروری و بدیهی است. منی که همه چیز -چه در امور مادّی و چه در امور معنوی - به او نسبت داده میشود، مانند خوردن من، خواب من، خوراک من، خنده من، فکر و خیال من،محبّت و دوستی من و مانند آن، باید برای هر انسانی روشن گردد . این من یا - ego - در روانکاوی فروید یکی از اساسیترین مباحث دغدغهبرانگیز انسان حاضر به شمار میرود

انسان به دنبال این شناخت، به جایگاه و سرمایههای وجودیاش پی خواهد برد و آنچه برای خودسازی لازم است به جا خواهدآورد. خودشناسی از مباحث مورد تأکید دین اسلام و قرآن نیز هست و در آیات متعددی انسان به پرداختن به خویش و دیدن آیات خدا در درون خود تشویق شده است - سوره مائده آیه 105 ، ذاریات آیه - 21 در کلام معصومین نیز شناخت خویشتن دارای اهمیت فراوان است و بر آن تأکید شده است. در شعری منسوب به امیرالمومنین خطاب به انسان آمده است:

آیا میپنداری تو همین جسم کوچک هستی، حال آنکه درون تو عالم اکبر قرار دارد و در نهج البلاغه فرموده است: دانشمند کسی است که ارزش خویش را بشناسد و برای مرد همین جهل کافی است که ارزش خود را نداند

عرفان اسلامی نیز این بحث را خودشناسی یا معرفتالنفس گوید و با استناد به حدیث "من عرف نفسه فقد عرف ربه" شناخت خدا را منوط به شناخت خود میکند. از میان عرفای بزرگ اسلامی ابن-عربی و ملاصدرا نیز بر این امر صحه گذاشتهاند. ابنعربی در معرفت نفس با سقراط هم رای بوده است که مطلوب انسان تنها خود او و کنار اوست و بیجهت نباید اینطرف و آنطرف برود. چرا که مطلوب عارف ذات ذوالجلال است و او نیز در وجود خود آدمی است. از این رو ابنعربی با ذکر آیه شریفه 13 از سوره حدید که خطاب به غافلان میفرماید: به خود بازگردید و نور و روشنایی از آن بخواهید، این بیت را میگوید که :

آنگاه میگوید: دلهای ما حضرت ربوبیت است و اینجا مقام عارف است، اما گاهی فراموش میکند و در نمییابد که آن ذات و آن حقیقت در پیش خود او است و به رحلت و سفر میپردازد تا اینکه حق تعالی ذات خویش را به وی مینماید تا او آرام میگیرد.

ابنعربی در همین معنا در فتوحات آورده است: شناخت ما به رب از شناخت ما به نفس پدید میآید زیرا همین دلیل است بر این که هر کس خود را شناخت پروردگار خود را شناخت و اگر وجود نفس فرعی از وجود رب است پس وجود رب اصل است و وجود بنده فرع، لذا در مرتبه ای متقدم است پس نام نخستین او را باشد و در مرتبه ای متأخر است، پس نام واپسین او را باشد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید