بخشی از مقاله
چکیده :
مولانا از بنیان های اصلی فرهنگ ایران محسوب می شود.شناخت اهمیت جایگاه مولانا با شناخت دیدگاه های وی ارتباط مستقیم دارد. مولانا انسانی است متفاوت که جهان بینی اش با فلسفه و منطق و علم فرق می کند زیرا مولانا نه در پی استدالال است و نه دنبال بحث عقلانی و نه هم تجربه های حسی را جدی می گیرد. بنابراین تفاوت او با دیگران، مولانا را هر چه بی کرانه تر و بزرگتر جلوه می دهد که فقط می تواند این بی کرانه گی مولانا در عرفان بگنجد و فراتر از فلسفه و علم، هستی و جهان را با رمزورازش دریابد و این رمز و رازعالم هستی را مولانا نه با عقل بلکه با عشق می خواهد، بگشاید پس دریافت مولانا و درک جهان بینی او با منطق، فلسفه وعلم امکان ندارد، به این معنا که مولانا را فقط با شور و وجد وحال عرفانی می توان شناخت . مولوی الاهیات خود را بر اساس یک نظام هستی شناسی مبتنی می سازد که محور واساس و بنیان آن، وجود است.
فهم هستی شناسانه مولوی،به نوبه ی خود راه را برای فهم تاملات او در باب - - خودشناسی - - می گشاید. انچه که دراثار مولوی موج می زند، نو بودن سخنان اوست.هیچگاه ازورود دراثارمولوی خستگی وملال حاصل نمی شود واین حاصل نگاه نهفته ی مولوی دراثارش می باشد.این دید شامل نگاه به خود، نگاه به هستی، ومنظرکشف وشهود وی است، که توانسته برجهان نیز اثرگذار باشد وافراد با فرهنگ های متفاوت را به خود جلب نماید.
مقدمه :
عرفان و تصوف حکایت شوق روح سالک به تعالی می باشد.عرفان مولانا لبریز از پیام ها و مفاهیمی است که با مدرنیسم سازگاری دارد و گویی در این زمان گفته شده است. مولانا از عارفانی است که توانسته است خود را از اسارت زمانی و مکانی نجات دهد.قرارگیری عرفان در چارچوب ادبی مولانا،محصولی از ادب عرفانی بوجود می آورد. این محصول همانطور که از نامش مشخص است دارای ویژگی ادبی و عرفانی است،با توجه به اینکه ادب سخنی برتر و والاست که مردم آن سخن را در میان خود ضبط و نقل می نمایند و ادبیات نقش اثرگذاری و تلطیف را ایفا می کند،چارچوب ادبی باعث تلطیف امور عرفانی برای سالکان این مسیر می گردد و تاثیرگذاری بیشتری می یابد.
مولانا انسانی است متفاوت که جهان بینی اش با فلسفه و منطق و علم فرق می کند.زیرا مولانا نه در پی استدلال است و نه دنبال بحث عقلانی و نه تجربه های حسی را جدی میگرد.مولانا در چارچوب عرفان و جدا از فلسفه و علم در پی آن است تا رمز و راز عالم هستی را با عشق بشناسد. در عرفان با شور عارفانه و عاشقانه ی مولانا برخلاف عرفان خائفانه غزالی "غم" جای ندارد. غزالی در آثار خود چهره فردی سراپا خائف در برابر خداوند را به جلوه می گذارد.مولوی بالاتر از وی به مقام عاشقی رسیده و در عشق اگر غمی هم باشد از جنس غم های معمول نیست.
مولوی بیش از دیدن و ملاقات با شمس تبریزی سجاده نشین باوقاری بود،عالمی محتشم که مورد احترام مردم بود،یکی از علایقش مطالعه بود که بعد ملاقات شمس ،یک توصیه شمس این بود که باید مطالعه را بطور کامل قطع نماید.شمس در واقع تمام علائق قبلی مولوی را از او منع کرد. از منظر مولانا خداوند نه مثلی و نه ضدی دارد تا بتوان از این رهگذر او را شناخت بلکه از تمام اوهام فراتر است و کسانی که فکر می کنند ذات خداوند را شناخته اند را دچار توهم می داند.
مولانا اعتقاد داشت که در سلسله مراتب وجود،انسان بعنوان آخرین مرتبه هستی پا به عرصه عالم گذاشته ولی علت اصلی و غایی آفرینش محسوب میگردد.درباره مولانا باید گفته شود که مثنوی او تقابل جسم و روح و جنبه ملکی و ملکوتی آدمی می باشد. البته مولانا به این مسئله واقف است که به هر حال انسان،انسان است و خداوند،خداوند و از طرفی ظرفیت انسانها نیز با یکدیگر برابر نیست.به همین دلیل او به ذومراتب بودن شناخت خدا قائل است جالب اینجاست که این تفکر با عالمانی چون پل تلیخ متاله در قرن بیستم آلمان قابل مقایسه می باشد.
پیشینه پژوهش:
انتر ناسیونالیسم عرفانی،مبنای نگرش انسان شناختی مولانا از دیدگاه محمدرضا عابدی1 است که در آن به تبیین نگرش انترناسیونالیسم یا تلقی فرا اقلیمی و فرامادی از انسان در منظر مولانا پرداخته شده است. مقاله انسان کامل در عرفان مولانا و تطبیق نظریه او با ابن عربی2 که به بررسی دیدگاه مولانا و ابن عربی درباره انسان کامل پرداخته شده است.وهمچنین مقاله خداشناسی عرفانی مولانا جلال الدین بلخی3که در آن به دو نگرش تنبیهی و تنزیهی مولانا پرداخته شده است.
منظرمولانا و جامعه ایران وجهان
مولانا جلال الدین محمد بلخی که سراسر جهان انگلیسی زبان، او را به نام ساده رومی - Rumi - می شناسد به عنوان یکی از بنیان های اصلی فرهنگ ایرانی توانسته است گوشه ای از توان بالقوه فرهنگ ایرانی را در عرصه جهان بالفعل سازد و در دل مردم سراسر جهان به ویژه فرهنگ آمریکا که تصور می شود تنهاصادرکننده عناصر فرهنگی اش باشد،نفوذ کند و دل های آنان را مسخر خویش سازد.امروزه مولانا نه تنها در گفته های علمی و ادبی جهان نفوذ کرده است بلکه توانسته است در بین عارفان سراسر جهان و همچنین در فرهنگ عامه پسند مردم آمریکا به جایگاه والایی دست یابد.شاید به جرات توان گفت که هیچ شاعر ایرانی از لحاظ گستردگی دامنه تاثیر در ادبیات و در سایر علوم به مولانا نرسد.