بخشی از مقاله

چکیده
 
این پژوهش با هدف بررسی این موضوع که " تطور فلسفه ، تکامل تعلیم و تربیت : لزوم برقراری ارتباط میان این دو مقوله " انجام شده است. روش مورد استفاده در این تحقیق از نوع کتابخانه ای و اسنادی B تحلیلی می باشد. در این مقاله ابتدا به صورت کلی به تعریف فلسفه و به دنبال آن تعریف تعلیم و تربیت پرداخته شده است. در قسمت های بعدی نیز نحوه ارتباط این دو مقوله با هم مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان داد که تعلیم و تربیت خود یک مساله فلسفی است.

هنگام طرح این سوال که »تعلیم و تربیت چیست؟« سوال دیگری مطرح می شود و آن این است که »انسان چیست؟« و این خود سوالی فلسفی است. به دلیل چنین قرابتی رشته ای بین رشته ای به نام فلسفه تعلیم و تربیت شکل گرفته است. فلسفه تعلیم و تربیت همچون خود فلسفه در سه موضوع نظری، دستوری و تحلیلی فعالیت می کند. در حوزه نظری، نظریه های تربیتی مطرح می شود و تعقیب اهداف در حوزه دستوری دنبال می شود.

مقدمه

هنگامی که سخن از پیوند دو مقوله به میان می آید اهمیت موضوع آنگاه نمایان می شود که ابتدا هر کدام از این دومقوله مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند. مسلما فلسفه و تعلیم و تربیت نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نیستند بلکه چنین تحلیلی پیرامون این دو مقوله از اهمیتی مضاعف برخوردار است. فارغ از تحلیل لغوی واژه فلسفه به راستی می توان چنین گفت که فلسفه از جمله مفاهیمی است که شاید نتوان هرگز به اجماع کلی در مورد تعریف آن دست یافت.

به نظر می رسد ماهیت فلسفه به تناسب شرایطی که فیلسوف در آن قرار دارد تعریف می شود. در این مقاله به چگونگی ارتباط فلسفه با تعلیم و تربیت پرداخته شده است. می توان فلسفه را همچون ویتگنشتاین یک نوع فعالیت در نظر گرفت . - 1 - چنین فعالیتی عمیق نگریستن، همه جانبه نگریستن و نقادانه نگریستن را سرلوحه خود قرارمی دهد. فضای فعالیت فلسفی در سه حوزه نظری ، دستوری و تحلیلی است. در حوزه نظری فلسفه به دنبال حصول پیوستگی در قلمرو اندیشه و تجربه است. مباحث ارزشی در قلمرو دستوری مطرح می شود و تمرکز بر کلمات و معنا بر عهده فلسفه تحلیلی است . - 2 -

حال این سوال قابل طرح است که اندیشه فلسفی درصدد پرداختن به چه موضوعاتی است. همان گونه که بر سر تعریف فلسفه توافقی صورت نگرفته به طور طبیعی بر سر موضوع و متعلق اندیشه فلسفی نیز اجماعی صورت نخواهد گرفت. هر فیلسوفی از ظن خود موضوعی را مورد تامل فلسفی قرار داده و آن بخش را در آثار خود برجسته ساخته است. در این میان پاسخ سوزان لانجر به این سوال قابل تامل است که می نویسد:»یک اندیشه فلسفی همچون سنگی است که به آب انداخته شود اگر سنگ بزرگ باشد تاثیر آن به شکل امواج حلقه ای شکل در کل آن محدوده ظاهر می گردد تا آن زمان که محو و ناپدید شود.

مرکز انتشار امواج فلسفی، مساله ای خاص یا مجموعه ای از مسائل است که فرد می کوشد آنها را روشن سازد،دوباره سازمان دهد و یا حتی پرسش های کاملا تازه ای را جایگزین آنها سازد. در نتیجه نه هیچ موضوعی برای فلسفه نامنناسب است و نه هیچ نقطه شروعی، برترین نقطه. - 3 - « آنچه پیرامون تعریف فلسفه بیان شد در باب تعریف تعلیم و تربیت نیز صادق است. تعاریف متعدد و مختلف که توسط فیلسوفان و اندیشمندان حوزه تربیت مطرح شده خود گواه این مطلب است.

مقوله تعلیم و تربیت از جمله مباحثی است که قدمتی به درازای اندیشه فلسفی دارد. دلیل این امر نیز آشکار است زیرا انسان تنها موجودی است که نیازمند تربیت است تا به کمال انسانیت خویش برسد. تعلیم و تربیت فرایندی است که به واسطه آن میراث فرهنگی و معلومات بشری به انسان انتقال می یابد. به عبارت دیگر در حوزه تعلیم و تربیت سخن از فعالیت هایی است که به واسطه آنها یک نسل علوم و فنون و در یک کلام میراث بشری را به نسل دیگر انتقال می دهد. . - 1 -

پیوند فلسفه و تعلیم و تربیت.

چنانکه پیش از این بیان شد تعلیم و تربیت خود یک مساله فلسفی است. هنگام طرح این سوال که »تعلیم و تربیت چیست؟« سوال دیگری مطرح می شود و آن این است که »انسان چیست؟« و این خود سوالی فلسفی است. به دلیل چنین قرابتی رشته ای بین رشته ای به نام فلسفه تعلیم و تربیت شکل گرفته است. فلسفه تعلیم و تربیت همچون خود فلسفه در سه موضوع نظری، دستوری و تحلیلی فعالیت می کند. در حوزه نظری، نظریه های تربیتی مطرح می شود و تعقیب اهداف در حوزه دستوری دنبال می شود.

در نهایت ایضاح گفته های نظری و دستوری در حوزه تحلیلی صورت می گیرد . - 2 - در این میان برخی بر این اعتقادند که فیلسوف تربیتی در قلمرو »چرایی« وارد می شود و قلمرو »چگونگی « خارج از حیطه وظایف اواست. بر عهده فیلسوف تعلیم و تربیت است که به سوالاتی همچون »آدمی چیست؟» «تربیت چیست ؟» «آیا می توانیم تربیت کنیم؟« ، »آیا باید تربیت کنیم؟«، »چگونه باید تربیت کنیم؟...« پاسخ دهد.

نظریه های تربیتی و مکاتب فلسفی پیش از این به ارتباط نزدیک و عمیق فلسفه و تربیت اشاره شد. مسلما هر نظریه تربیتی بر بنیان تفکری فلسفی استوار است. حال به اجمال به بررسی 4 نظریه مهم تربیتی معاصر و خاستگاه فلسفی آنها خواهیم پرداخت. ذکر این نکته ضروری است که تقسیم بندی های مختلفی در این باب صورت گرفته که به نظر تقسیم بندی ذیل یکی از مناسبترین تقسیم بندی ها است. لازم به ذکر است که جان دیویی پیوند فلسفه و تعلیم و تربیت را ناگسستنی می دانست.

نظریات تربیتی معاصر و خواستگاه های آنها.

بنیادگرایی: خاستگاه این نظریه که گاهی از آن به ماهیت گرایی نیز تعبیر می شود ریشه در مکتب ایده آلیسم دارد. ما نخست به بررسی اجمالی ایده آلیسم خواهیم پرداخت. سپس نشان خواهیم داد که بنیادگرایی که ریشه در ایده آلیسم دارد دارای چه ویژگی هایی می باشد.بنیانگذار ایده آلیسم در مغرب زمین افلاطون است. به لحاظ معرفت شناسی ایده آلیسم منشائ معرفت را عقل و مستقل از تجربه می داند. از نگاه این مکتب ذهن موجودی فعال است و شناخت واقعی نه از طریق تجربه حسی بلکه از طریق یادآوری و تذکار ایده ها صورت می گیرد. فرد از طریق شهود ، درون نگری و بصیرت به درون خود نگریسته و نسخه ای از ایده ها را در آن می یابد .

- 4 - این بدان معنا است که آنچه که در صدد شناخت آن هستیم از پیش در ذهن وجود دارد. می توان در یک کلام ایده آلیسم را تقدم واقعیت غیر مادی بر واقعیت مادی و یا تقدم ذهن بر عین تعریف کرد. به لحاظ ارزش شناسی، ایده آلیسم ارزشها را اموری مطلق، جاودان و تغییرناپذیر در نظر می گیرد که در خدا یا یک نیروی روحی غیر شخصی قرار دارند . - 5 - در نگرش ایده آلیستی تعلیم و تربیت از اهمیتی خاص برخورداراست. هدف از تعلیم و تربیت رشد و تکامل ذهن در نظر گرفته می شود.

یادگیری فرآیند یادآوری ایده ها و کاربرد آنها است. در فرآیند یادگیری دانش آموز ترغیب به کشف و یادآوری حقایقی می شود که در ضمیر خود او وجود دارند . - 4 - چنانکه پیش از این بیان شد بنیادگرایی از ایده آلیسم سرچشمه می گیرد. اگر خواهان بررسی آرائ تربیتی بنیادگرایان هستیم می توان آنها را در موارد ذیل چنین خلاصه نمود: : - 1 - در بنیادگرایی معیارهای فکری و عقلی از جایگاه خاصی برخوردار هستند. 

: - 2 - بنیادگرایی بر حفظ و انتقال میراث اجتماعی به نسل های بعدی تاکید می کند.

: - 3 - انتقال میراث اجتماعی و فرهنگی به نسل های بعدی در راستای حفظ همبستگی اجتماعی و خیرعمومی صورت می گیرد. : - 4 - بنیادگرایان بر پرورش ذهن بسیار تاکید می کنند . - 5 - از بنیادگرایان معروف می توان به افلاطوان، فروبل، کانت، برادلی، کروچه و... اشاره کرد.

پایدارگرایی: این نظریه ریشه در رئالیسم دارد. بنیانگذار رئالیسم در تاریخ اندیشه غرب ارسطو است. آنچه در رئالیسم اصل محسوب می شود این است که واقعیت امری مادی است و اشیائ دارای وجودی مستقل از ذهن شناسنده هستند.از دیدگاه رئالیسم ذهن انسان در بدو تولد همچون لوح سفیدی است که به تدریج معلومات از طریق حواس در آن نقش می بندند. پیروان رئالیسم علاوه بر این که به اصل استقلال وجود اشیا معتقد هستند بر اصل قابلیت شناسایی جهان نیز تاکید می ورزند دو اصلی که می توان گفت لازم و ملزوم یکدیگرند . - 5 -

در نگاه رئالیسم هر چیز سازگار با طبیعت دارای ارزش است و معیارهای ارزشی از طریق عقل تعیین می شوند. از سوی دیگر ارزشهای فردی آنگاه قابل قبول هستند که با عقیده عمومی جامعه سازگاری داشته باشند. علت این امر آشکار است، زیرا عقیده عمومی، واقعیت اجتماعی را منعکس می کند و واقیت اجتماعی امری خارج از ذهن است و می تواند به عنوان معیاری برای اعتبار ارزشهای فردی به کار رود. رئالیسم در حوزه تعلیم و تربیت برحصول شناخت از طریق ادراک حسی تاکید می کند. در نتیجه تعلیم و تربیت عملی طبیعی است نه تصنعی که می توان قوانین آن را در طبیعت کشف کرد.

تعلیم و تربیت اگزیستانسیالیستی

روند شخصیت زدایی و نگرش ماشینی به انسان اعتراض اگزیستانسیالیست ها را به دنبال داشت.آنان در قلمرو تعلیم و تربیت تلاش می کنند اهمیت و نقش انتخاب آزادانه انسان را به او گوشزد کنند. به همین دلیل سخن از اشتداد آگاهی به میان می آید. اشتداد اگاهی به این معناست که دانش آموز در مقام فرد باید تشخیص دهد که انتخاب او آزادانه است و این انتخاب آزادانه توام با تعهد و مسوولیت است . - 6 -

در نگرش اگزیستانسیالیستی انسان چیزی جز انتخاب های آزاد نیست و از طریق همین انتخابها خود را می سازد. در این نگرش شخص از طریق تجربه معرفت کسب می کند اما باید توجه داشت که تجربه دارای سطوح مختلفی است که بالاترین سطح آن آگاهی است. حقیقت امر نسبی و وابسته به داوری فرد است. در عین حال که حقیقت مطلق وجود ندارد ارزشها نیز مطلق نیستند اما به وسیله معیارهای خارجی نیز تعیین نمی شوند بلکه از طریق انتخاب های آزاد فرد تعیین می شوند. چنانکه پیش از این نیز بیان شد تاکید بر انتخاب آزادانه، رشد آگاهی فرد، ترغیب به خودشناسی، انتخاب آزاد همراه با مسوولیت و تعهد از ویژگیهای تربیتنی مکتب اگزیستانسیالیسم است . - 5 -

هدفی که تعلیم و تربیت رئالیستی دنبال می کند مادی و دنیوی است و در صدد است که تربیت شوندگان با جهان، زندگی و مسوولیت اجتماعی سازگاری پیدا کنند. حال با ذکر مطالب بالا به بررسی نظریه پایدارگرایی می پردازیم. منشائ اصول پایدارگرایی مکتب رئالیسم است. از این نظریه به عنوان محافظه کارترین فلسفه تعلیم و تربیت یاد می شود. اصطلاح پایدارگرایی دلالت بر این امر می کند که اصول اساسی تعلیم و تربیت ثابت و تغییر ناپذیرند. این عقیده خود از آنجا ناشی می شود که از دیدگاه پایدارگرایان طبیعت انسان امری ثابت می باشد و چنین ثباتی خود ثبات و عدم تغییر الگوهای تربیتی را به دنبال دارد . - 4 - اصول اساسی پایدارگرایی را بهطور خلاصه می توان چنین بیان کرد:

: - 1 - هدف تعلیم و تربیت در هر زمان و مکان یکی است و آن عبارتست از رشد انسان به عنوان انسان . - 6 - طبیعت آدمی ثابت است و چون طبیعت آدمی ثابت و تغییر ناپذیر است در نتیجه الگوهای تربیتی نیز باید ثابت باشند.

: - 3 - تعقل عالیترین صفت در وجود آدمی است که باید برای پرورش و کنترل امیال وغرایز به کار رود.

: - 4 - تربیت آماده شدن برای زندگی است نه خود زندگی. پیشرفت گرایی: این نظریه ریشه در مکتب فلسفی پراگماتیسم دارد. هر چند مهد پراگماتیسم امریکا است ، لیکن ریشه های آن را می توان در سنت تجربه گرایی انگلیس جستجو کرد . - 2 - اهمیت این مکتب فلسفی تا بدان جا است که به جرات می توان گفت هیچ مکتب فلسفی یا فکری به اندازه این مکتب در قرن بیستم تاثیرگذار نبوده است . - 5 - بنیانگذاران این مکتب فلسفی عبارتند از: چارلز ساندرس پیرس، ویلیام جیمز و جان دیویی. پراگماتیسم واکنشی در برابر ایده آلیسم بود و برخلاف ایده آلیسم اعلام کرد که انسان تنها به آن چیزی معرفت دارد که از طریق حواس تجربه کرده است. در این نگرش فلسفه مجموعه امور محض، انتزاعی و نامربوط به زندگی نیست، بلکه وظیفه اصلی آن حل مسائل انسانی است.

در قلمرو معرفت شناسی پیروان پراگماتیسم معتقد هستند که معرفت از طریق تجربه حاصل می شود و تجربه چیزی جز تعامل فرد با محیط نیست . - 6 - پدیدارها پیوسته در حال تغییرند و در نتیجه تغییر تنها واقعیت موجود است . - 2 - ثمره چنین دیدگاهی نسبی و مشروط بودن حقیقت است. روش پراگماتیکی ما را آگاه می کند که هر مفهومی را از طریق نتایج عملی آن مورد بررسی قرار دهیم. در قلمرو ارزش شناسی پراگماتیست ها به نسبی بودن ارزشها معتقدند. از نگاه اینان قواعد اخلاق به واسطه تغییر جوامع و به تبع آنها تغییر فرهنگ ها تغییر می کند.

در نتیجه ارزشها به اوضاع و موقعیت وابسته اند . - 5 - در چنین دیدگاهی نمی توان سخن از ارزش غایی به میان آورد زیرا حقیقت امری نسبی و مشروط است. در قلمرو تعلیم و تربیت پراگماتیست ها معتقدندکه باید به فرد چگونه اندیشیدن ]و نه چه اندیشیدن[ و نحوه سازگار شدن با محیط متغیر را آموخت . - 6 - پس از بررسی اجمالی مکتب پراگماتیسم درک نظریه تربیتی پیشرفت گرایی به نظر چندان دشوار نخواهد بود. پیشرفت گرایی که جنبه افراطی پراگماتیسم در نظرگرفته شده است واکنشی به پایدارگرایی در تعلیم و تربیت است. پیشرفت گرایان با قبول دیدگاه پراگماتیست ها در باب تغییر معتقدند که تعلیم و تربیت امری پیوسته در حال رشد است. آنان سخن از »بازسازی مداوم تجربه« به میان می آورند. تعلیم و تربیت نزد آنان نه تنها تمهیدی برای زندگی نیست، بلکه خود زندگی است . - 2 -

آنان بر این باورند که مفهوم همکاری باید جانشین مفهوم رقابت در تعلیم و تربیت شود، زیرا همکاری بیش از رقابت با طبیعت انسانی سازگار است. پیشرفت گرایان لازمه تحقق اهداف تربیتی خود را وجود دموکراسی می دانند. دموکراسی بستر تبادل آزادانه افکار را مهیا و مقدمات رشد حقیقی فرد را آماده می کند. در نتیجه رابطه تنگاتنگی میان دموکراسی و تربیت وجود دارد. در دیدگاه جان دیویی دموکراسی صرفا یک نوع حکومت نیست، بلکه شیوه زندگی مشترک و توام با تفاهم و همکاری است که از آن به »تجربه مشترک « تعبیر می شود.

در یک کلام می توان گفت ارتباط ظریف و دقیقی بین دموکراسی ، رشد و تعلیم و تربیت وجود دارد. اگزیستانسیالیسم: این نظریه ریشه در مبانی فلسفی اگزیستانسیالیسم دارد. پیش از هر چیز بررسی نحوه ظهور این مکتب در مغرب زمین به نظر امری ضروری است. چنانکه می دانیم نگاه خوشبینانه انسان قرن 19 به رشد تکنولوژی و صنعت به نگاه بدبینانه انسان قرن بیستم مبدل شد.

وقوع جنگ جهانی اول اضطراب را بر جهان غرب حاکم کرد. این اضطراب در اثر رشد جامعه توده وار که ثمره آن شخصیت زدایی از فرد بود تشدید شد. با حاکم شدن منطق ماشین از خودبیگانگی به سراغ انسان آمد. در جامعه صنعتی انسانها در حکم قطعات ماشین به حساب می آیند که قابلیت تعویض دارند. مدرسه بیشتر به صورت خط مونتاژ عمل می کند که به تولید محصولات یا فارغ التحصیلانی می پردازد که برای انجام وظایفی خاص برای سازمان اجتماعی بزرگتر تعلیم دیده اند . - 4 -

صورت های ارتباط فلسفه و تعلیم و تربیت.

رابطه فلسفه با تعلیم و تربیت ارتباط فلسفه با آموزش و پرورش را به سه صورت ممکن است نمجسم ساخت،در صورت اول و دوم فلسفه ی تعلیم و تربیت به معنای اعمال یا اجزای فلسفه در امور تربیتی است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید