بخشی از مقاله
چکیده
علم اخلاق نیز مانند هر علمی با پارهای از دانشهای موجود، تناسب و رابطهای نزدیک دارد. در مطالعه حاضر برای تبیین قلمرو علم اخلاق و تکمیل شناسایی آن مناسبات، علم اخلاق را با بعضی ازعلوم نزدیک به آن از قبیل علوم تربیتی - تعلیم و تربیت و روانشناسی - مورد مطالعه قرار دادهایم.این مطالعه ازنوع نظری و روش آن تحلیلی- توصیفی میباشد و برای جمعآوری اطلاعات و دادههای لازم، ازروش کتابخانهای استفاده شده است. از آنجا که علوم تربیتی به زمینههای رشد و شکوفایی هرچه بیشتر استعدادهای علمی، روحی و روانی، اخلاقی و بدنی و مهارتهای حرفهای توجه دارد، در بعضی زمینههای روحی و نفسانی در صورتی که تربیت به نحو شایسته صورت گیرد اخلاق را نتیجه میدهد. در نتیجه میتوان گفت که اخلاق نتیجه بخشی از تربیت است.
واژگان کلیدی:علماخلاق،علومتربیتی، تعلیموتربیت،روانشناسی
مقدمه
آنچه مایه تأسف است این که، در جهان معاصر از حاکمیت اخلاق و معنویت و ضرورت تربیت الهی کمتر سخن جدی بهمیان میآید و درعمل نیز اثر چشمگیری از آن مشاهده نمیشود.تمام آمال و تلاشهای علمی و عملی به بُعد مادی محدود گشته و کسی به فکر احیای ارزشهای انسانی نیست،درحالی که خطر سقوط اخلاقی برای نوع بشر زیانبارتر است.شیوع و اشاعه فساد که در اعماق جوامع، به ویژه جوامع صنعتی، نفوذ دارد و قتل وغارت و قساوت و نیرنگ وبیاعتمادی و خودخواهی، به صورتی وحشتناک، نشان میدهد که مکتبهای ساخته و پرداخته اندیشه انسان معاصر جز به تکنولوژی و دانشی که با طبیعت سروکار دارد، نپرداخته و در میان رشتههای بی شمار علوم وتخصصها جای یک رشته خالی است و آن تربیت واخلاق با مفهوم الهی آن میباشد و بحثهای اخلاقی و انسانسازی در جهان معاصر سیر قهقرایی پیموده و دانش تعلیم وتربیت رایج روز، چندان ارتباطی با بحثهای تربیت و اخلاق به معنای انسانسازی ندارد؛وازاین بابت میتوان گفت: بشر دست خوش بدترین نوع جهل و عجزاست. همانگونه که امام علی - علیهالسلام - میفرمایند »بالاترین نادانیها، ناداَعْظَمُنیانسانبه الْجَهْلِامرخویشاستجَهْلُ:» الأنسانِ اَمْرَ نَفْسِه - «آمدی،». - 1381و ناتوانترین مردم کسی است کهاَعْجَزُازاصلاحالنّاسِخودناتوانمَنْباشدعَجَزَ:» عَنْ اِصْلاحِ نَفْسِه - «آمدی،. - 1381
انسان امروزی به جز جلب لذّت، اصلی برای راه و رسم زندگی نمیشناسد،همه کس اسیر غرور است و مانند خرچنگ در پوسته خود درصدد دریدن هم نوع خویش به سر میبرد.« »هنگامی که انجمن ادبی فرانسه، با طرح سؤالی از دانشمندان خواست نظریات خود را در مورد این سؤال که: آیا» تجدیدِعهدِ علم و ادب و هنر برای تهذیب مردم سودمند بوده یا زیان رسانیده است؟» «ژان ژاک روسو« در این مسابقه شرکت کرد و برنده جایزه شد. پاسخ وی این بود که: علم و ادب، ظاهر مردم را آراسته می کند. اما باطن را فاسد می سازد، طبع را منحرف می نماید و به دل ودماغ حالت مصنوعی می دهد، مختصر این که: مردم،عالم و هنرمند می شونداما آدم نمیشوند - «دکارت رنه، ترجمه فروغی،. - 1390 در مقاله حاضر ابتدا به بیان مفاهیم اخلاق و علم اخلاق پرداخته و در ادامه اهمیت علم اخلاق، رابطه علم اخلاق و علوم تربیتی، رابطه علم اخلاق و فلسفه، موضوع تربیت واخلاق، قلمرو تربیت واخﻻق، نقش تربیت واخلاق در ساختار شخصیت انسان، تفاوت اخلاق و تربیت، علم اخلاق و تعلیم و تربیت، علم اخلاق و روانشناسی، تفاوت علم اخلاق و فلسفه اخلاق و در نهایت اهمیت اخلاق در مراکز علمی و دانشگاهی پرداخته شده است.
.1 تعاریف عملیاتی مفهوم اخلاق
لازم است قبل از هر چیز به سراغ تعریف اخلاق برویم »اخلاق« جمعخُلْق«»بر - وزن قُفلخُلُق - و«» - بر وزن افق - میباشد، به گفته »راغب « در کتاب »مفردات«،این دو واژه در اصل به یک ریشه بازمیگردد، خَلْق به معنی هیئت و شکل وصورتی است که انسان با چشم بیندمی و خُلْق به معنی قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده میشود. بنابراین میتوان گفت:» اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است« و به گفته بعضی از دانشمندان، گاه به بعضی از اعمال و رفتاری که از خلقیات درونی انسان ناشی میشود، نیز اخلاق گفته میشوداوّلی - اخلاق صفاتی است و دومی اخلاق رفتاری - .
»اخلاق« را از طریق آثارش نیز میتوان تعریف کرد،و آن این که »گاه فعلی که از انسان سر میزند، شکل مستمرّی ندارد ولی هنگامی که کاری بطور مستمر از کسی سر میزند - مانندامساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران - دلیل به ایناست که یک ریشه درونی وباطنی دراعماق جان و روح او دارد،آن ریشه را خلق واخلاق مینامند.اینجاست که »ابن مِسکَوَیه« در کتابتَهْذیبُ»خْلاقِالاوَتَطْهیرُعْراقِلاَ«، میگوید: خُلق» همان حالت نفسانی است که انسان رابه انجامکارهایی دعوت میکند بیآنکه نیاز به تفکّر و اندیشه داشته باشد - «ابن مسکویه،. - 1392همین معنی را مرحوم فیض کاشانی در کتاب »حقایق« آورده است، آنجا که میگوید: »بدان که خوی عبارت است از هیئتی استوار با نفس که افعال به آسانی و بدون نیاز به فکر و اندیشه ازآن صادر میشود - «حقانی، . - 1373
مفهوم علم اخلاق با مراجعه به اصلیترین منابع کلاسیک و متعارف علم اخلاق در حوزه علوم اسلامی و دقت در موارد کاربردآن در قرآن واحادیث، علم اخلاق را میتوان به شرح زیر تعریف کرد:علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب باآنها را معرفی میکند و شیوه تحصیل صفات نفسانی خوب وانجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد واعمال ناپسنده را نشان میدهد - ابن مسکویه،. - 1392براساس این تعریف علم اخلاق علاوه بر گفتوگو ازصفات نفسانی خوب و بد،ازاعمال و رفتار متناسب باآنها نیز بحث میکند. غیرازاین،راهکارهای رسیدن به فضیلتها و دوری از رذیلتها اعم از نفسانی و رفتاری را نیز مورد بررسی قرار میدهد.بنابراین موضوع علم اخلاق، عبارت است از: صفات واعمال خوب و بد،از آن جهات که برای انسان قابل تحصیل و اجتناب و یاانجام و ترکاند.
-اهمیت علم اخلاق
با توجه به اینکه حقیقت و شخصیت و در نتیجه سعادت هر انسان، افزون بر باورها، به صفات اکتسابی و افعال اختیاری وی مربوط است، اهتمام علمی و عملی به این دو، که در واقع موضوع علم اخلاق را تشکیل میدهند، اهمیت زیادی دارد. بر خلاف علوم آلی و ابزاری، علم اخلاق از جمله علومی است که اهمیت ذاتی دارد و یادگیری آن فینفسه - و نه به منزله مقدمهای برای علوم دیگر - مطلوب است و برای همگان ضرورت دارد.
- رابطه علم اخلاق و فلسفه حکمای یونان و اسلام،اخلاق را از شعبههای حکمت عملی میدانند.آنان حکمت را به نظری، عملی و شعری تقسیم نمودندو حکمت نظری را به الهیات و فلسفه اول، ریاضیات یا فلسفه وسطی، طبیعیات یا فلسفه سفلی تقسیم کردندو سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق را از شاخصههای حکمت عملی میدانند و فن خطابه، جدل و شعر را جزء حکمت شعری میدانستند. ولی به مرور به خاطر گستردگی و تجزیه علوم،از عنوان جامع کلی فلسفه خارج شدند و هرکدام به صورت مستقل مطرح گردید و از اواخر قرن نوزدهم تحقیقات فلسفی بیشتر متوجه عالم درون گردید.فلاسفه سعی و کوشش خود را مصروف شناختن حیات درونی در رابطه آن با جهان دیگر کردندو بار دیگر اخلاق، روانشناسی، منطق، زیباییشناسی وحکمت اولی جزئی از فلسفه به شمارآمد.معیار در حکمت نظری عبارت از علم به احوال اشیاء و موجودات آنچنان که هستند میباشد و در حکمت عملی عبارت است از علم به اینکه افعال اختیاری بشر و اینکه افعال نیک و بد کدامند و چگونه باید یا نباید انجام شوند.به تعبیر مرحوم علامهطباطبایی و شهید مطهری حکمت نظری از هستهاو نیستها و حکمت عملی از بایدها و شایدهاو نشایدها گفتگو میکند.