بخشی از مقاله

چکیده:

هدف کلی این مقاله تبیین مبانی فلسفی رویکرد پساساختارگرایان جهت بیان تعلیم وتربیت ارزش هاي این بینش فلسفی می باشد. این مقاله در پی پاسخ به سؤالات زیراست: -1مبانی هستی شناسی رویکرد پساساختارگرایان براي تبیین تعلیم وتربیت ارزش ها کدامند؟-2مبانی معرفت شناسی رویکرد پساساختارگرایان براي تبیین تعلیم وتربیت ارزش ها کدامند؟ -3 مبانی ارزش شناسی رویکرد پساساختارگرایان براي تبیین تعلیم وتربیت ارزش ها کدامند؟ -4 مبانی انسان شناسی رویکرد پساساختارگرایان براي تبیین تعلیم وتربیت ارزش ها کدامند؟

-1روش :

براي پاسخ به سؤالات در مقاله حاضر از دو رویکرد پژوهش کیفی به ترتیب زیر بهره گرفته شدهاست. در گام نخست، از روش تحلیل مفاهیم بر مبناي تحلیل اسناد بهره گرفته میشود. هدف پژوهش هاي تحلیلی فهم و شناخت مجموعهاي از مفاهیم یا ساختارهاي مفهومی است که بر حسب آن مقاصدي را بیان و مسائلی را تدوین، تنظیم و حل نماید.به عبارت دیگر،روش تحلیل به معناي جست وجوي ارتباط میان مفاهیم مختلف و بازشناسی روابط و شبکه هاي مفهومی است - باقري، 1389، ص. - 134

در گام دوم از استنتاج قیاسی استفاده شده است. روش استنتاجی هم به صورت نظري و هم به صورت عملی، در فلسفه تعلیم و تربیت قابل استفاده است و به ویژه شکل عملی آن، با توجه به ویژگی معطوف به عمل فلسفه تعلیم و تربیت، بیشتر مورد استفاده خواهد بود. روش استنتاجی در شکل نظري آن در بخش تجربی تعلیم و تربیت مورد مییابد. جنبه هاي متافیزیکی، معرفت شناسی، ارزش شناختی و به ویژه مباحث مربوط به ماهیت آدمی، در نظریه هاي تجربی تعلیم و تربیت تأثیرآفرینی میکنند. روش استنتاجی در شکل عملی آن، به سبب این که جنبه هاي هنجارین در تعلیم و تربیت بسیار فراگیر هستند.روش استنتاجی را می توان هم براي نظریه پردازي و هم براي تحلیل، ارزیابی و نقد نظریه در عرصه فلسفه تعلیم و تربیت مورداستفاده قرار داد - باقري،1389، ص . - 128

-2یافته ها:

یافته هاي به دست آمده حاکی از آن است که مبانی هستی شناسی پساساختارگرایان عبارتنداز:انکار واقعیت عینی و مستقل از ذهن و به جاي آن اعتقاد به واقعیت ها به مثابه یک امر بی الاذهانی و برساخته اجتماعی می باشد. - نادینگز3،1995،ص - 73 همچنین نفی واقعیت هاي ثابت،مطلق و ماقبل تجربی به معناي اعتقاد به کثرت گرایی در حوزه هستی شناسی است. - اوزمن4، 1976،ص.. - 33هر چند پساساختارگرایان فلسفه تحلیلی را به علت اینکه پیرو اثبات گرایی وعینیت گرایی است مردود می دانند،اما در زمینه روش این مکتب فلسفی در بحث هاي نظري وتربیتی براي زبان بیشتري اهمیت را قائلند. زبان براي پیروان این مکتب به اندازه اي مهم است که می توان گفت جایگاه عقل در ساختارگرایی را دارا می باشد. - کروز5،2011،ص - 3

از نگاه پساساختارگرایی دنیا به صورت هاي متفاوت از بی نهایت دیدگاه ها ومواضع گوناگون تجربه می شود.مواضع ودیدگاه هایی که از لحاظ فرهنگی و زمانی خاص هستند. - والتر6،2006،ص - 180از جمله ایراداتی که پساساختارگرایان در حوزه معرفت شناسی به ساختارگرایان وارد کرده اند مسئلهعینیت گرایی روش شناسی علمی می باشدمتفکّ.رین این مشرب فلسفی عینیت گرایی را قبول ندارند و بیشتر بر نظریه ذهنیت متقابل تأکید دارند. - ریتزر7،2001،ص... - 35همچنین می توان به ویژگی هایی مانندنسبیت گرایی معرفت ها واینکه هرگونه معرفت نسبی را،محلی وکاملاً متأثر از فرهنگ ها وارزش هاي خاص می دانند. آنان حتی قوانین ریاضیات را کلی و جهان شمول نمی دانند،بلکه آنها را شبه کلی می پندارند که نسبت به سایر گزاره ها از کلیت نسبی برخوردارند.

براین اساس هیچ یک از پارادایم ها،موجه تر از پارادایم هاي دیگر نیستند - مارتین8،2006،ص. - 310به عبارت دیگر،یکی از مسائلی که همواره از طرف پساساختارگرایایی در زمینه معرفت شناسی ساختارگرایی مطرح شده، بحثکلّیتگرایی است که در تعلیم و تربیت ساختارگرایی به آن توجه خاص میشود، به طوري که آموزش و پرورش معاصر رفته رفته به سمتی گرایش یافته که فرهنگ مسلط واحدي را در کانون خود قرار داده است و مفهوم فرهنگ در تعلیم و تربیت آنقدر عمیق و اساسی شده که گاه تعلیم و تربیت،اساساً به عنوان انتقال فرهنگ تلقی گردیده است.از نظر پساساختارگرایی در کانون قرار دادن فرهنگ براي تعلیم و تربیت اشتباه بزرگی است- کاري که هرش9و بلوم 10 انجام دادهاند و فرهنگ را محور آموزش و پرورش دانستهاند- چراکه به معناي روي آوردن به استیلا و سلطهجویی نیست به آدمیان است؛ خواه فرهنگ، فرهنگ برتر یونانی یا فرهنگ مسلط جامعه باشد.

فرهنگی که در آموزش و پرورش به آن بها داده میشود، فرهنگ نخبگی است، یعنی آن چهره برجسته فرهنگ جامعه که با هنر و دانش و تکنولوژي همراه است، نه فرهنگ عامه که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار میگیرد ومتکثّر و متعدد است - پیتر11،2008،ص. - 160از دیگر ویژگی هاي این حوزه می توان به خارج کردن فاعل شناسایی دکارتی،کانتی وهگلی از نقطه مرکزي و در مقابل توجه جدي به ابژه و نقش عوامل فرهنگی واجتماعی در شکل گیري معرفت می توان اشاره کرد. - فیلیپس12،2000،ص3وبن حبیب13،2011،ص. - - 103پساساختارگرایان همان گونه که در مباحث هستی شناسی هرگونه حقیقت مطلق و ثابت را نفی و رد می کنند؛در حوزه انسان شناسی نیز داشتن ماهیت و سرشت مشترك براي تمام انسان ها را انکار می کنند.

آنان معتقد هستند که هویت انسان به وسیله فرهنگ ملی و محلی ساخته می شود.به عبارت دیگر هر معنایی را که بخواهد انسان را در یک قاعده مشخص تعریف کند، به شدت رد می کنند. انسان در این نگاه داراي هیچ موضع ثابت و مشخصی نیست. زیرا از درون چیزي براي ثابت ماندن ندارد. در واقع آنان حاکی از فروپاشی سوژه - انسان - است،علاوه بر این آنان - خود - را به عنوان یک هویت اجتماعی-فرهنگی می پذیرند. - بک14،2004،ص. - 35براي درك هویت و رفتار افراد،همیشه به شناسایی شبکه هاي از روابط اجتماعی نیاز است. عقیدة وي سوژه نه یک هستی ثابت و برتر است، که محصول نیروها و بازي هاي اجتماعی و سیاسی می باشد، از اینرو، معرفی الگوهاي بشري دیگر نه ممکن و نه مطلوب است.

غایت زندگی هر فرد به سعی و جدیت خودش بستگی دارد، اما خود یک جزیرة پرت و مجزا نیست، بلکه همواره در شبکه پیچیدة ارتباطی و قواعد بازي هاي زبانی، قدرت و تحرك قابل قبول دارد، بی آنکه منفعلِ محض باشد. کودك انسان ماهیت معین ندارد، در انتخاب ماهیت خویش نیزکاملاً مختار نیست. او با انتخاب بازي هاي زبانی، مشروط به نقشی است که عبارات بازي ها تعیین میکنند؛ به تعداد عبارات جهان داریم و او با ایفاي نقش در هر عبارت، هویتی تازه مییابد - لیوتار، 1390،ص. - 127فلاسفه پساساختارگرا در زمینه حقیقت انسان امکان مقولات معین و ثابتی را که در واقعیت پویا به کار آید، انکار می نمایند.

به نظر آنها، همه احکام باید از چشم اندازهاي متفاوت درباره عالم – عالمی که پیوسته در حال تغییر است – به دست آید و هر تلاشی براي اعتقاد به نظم و هدفمندي گمراه کننده خواهد بود. ما در » اشیا« آن چیزهایی را می یابیم که خود به آنها بخشیده ایم. هر چیزي به چیزهاي دیگر مرتبط است و هیچ چیز کهنه و ثابت نیست. - میشل15،1999،ص - 5 از دیگر ویژگی هاي حوزه انسان شناسی می توان به انکار منزلت عقل به مثابه شاخص انسانیت و فقدان هرگونه مسئولیت براي انسان اشاره کرد، چراکه از دیگاه ایشان، انسان سرور کائنات نیست بلکه شبان هستی است - لیوتار،1390؛ص. - 128در حوزه ارزش شناسی می توان گفت که آنان براي ارزش هاي فطري وذاتی هیچ گونه ارزشی قائل نیستند؛ زیراساساً همه واقعیت ها وارزش ها،از جمله ذات انسان و ارزش هاي ذاتی وي را سیال و برخاسته عوامل بیرونی واجتماعی می پندارند.

چنانکه نه تنها هیچ گونه قداستی براي الگوهاي دینی و تربیتی و همچنین دستور العمل هاي دینی واخلاقی قایل نیستند،بلکه با هر نوع مرجعیت و الگوپذیري مخالفند؛بنابراین در اهداف تربیتی تعلیم وتربیت ارزش ها بر پرورش یافتن و توجه کردن به کثرت گرایی و پذیرش فرهنگ هاي مختلف را در درون فراگیران تأکید می کنند ودموکراسی را عنصر مطلوبی می داند که در دوران ساختارگرایان تحقق نیافته و بیشتر در جهت استیلاي یک فرهنگ خاص متمرکز شده است،به همین دلیل بزرگترین مانعی که بر سر راه دموکراسی حقیقی وجود دارد،به حاشیه رانده شدن گروه هاي اجتماعی به واسطه نژادپرستی،جنسیت گرایی،ملی گرایی و...می باشد - رهنما،1388،ص11 - .

همچنین،نسبت به ارزش ها و نظام هایی که خود را مرجع،فراگیر و زوال ناپذیر می دانند،نگاه خصمانه دارد و معتقدند که هیچ گونه اقتدارگرایی مورد پدیرش نیست.باتوجه به به برساخته بودن ماهیت انسان و نظام هاي ارزشی،باید هرگونه جزم گرایی واقتدارگرایی را کنار زده و براي تمامی فرهنگ ها و نظام هاي ارزشی ،ارج یکسان قائل باشیم وافراد را همساز با فرهنگ و ارزش هاي اجتماعی خود آنها تربیت کنیم - کانور16،2010،ص. - 35همچنین آنها با مرزهاي تصنّعی بین علوم مختلف مخالفند وآزادي فردي انسان ها را به عنوان مهم ترین اصل تعلیم و تربیت می دانند - اوزمن،1976،ص. - 42 براي رسیدن به اهداف تعلیم وتربیت روش هاي مانند گفتمان را توصیه می کنند.در تدوین برنامه هاي درسی نیز بر رویکردتکثّرگرایانه و توجه به تفاوت هاي فردي،توجه به مسائل سیاسی- اجتماعی واجتناب از نخبه گرایی تاکید دارند.. - هووك17،2001،ص. - 524

-3نتیجه گیري:

اساسی ترین شعار پساساختارگرایان،هنجارشکنی و شکستن هرگونه - فراروایت - است؛بنابراین، سخن گفتن از تعلیم وتربیت ارزش ها ،در این بینش فلسفی به ظاهر نوعی تناقض گویی است،اما چون خود آنها از یک سلسله ارزش هاي پساساختارگرایی دفاع می کنند،می توان گفت این جنبش در پی ترویج ارزش هاي خود در جوامع می باشد.همچنین به دلیل در پیش گرفتن موضع مخالفت با فلسفه ،سخن گفتن از مبانی فلسفی پساساختارگرایان در ظاهر تناقض نماست،اما از آنجایی که فلسفه را تنها با فلسفه می توان نقد و مردود کرد، مدعیات این جنبش،به صورت خواسته یا ناخواسته،مبتنی بر یک سلسله مبانی فلسفی است.

نگاه پساساختارگرایان به تعلیم وتربیت ارزش ها، به رغم نقاط قوت که دارد،از نقاط ضعف فراوان نیز رنج می برد.نداشتن مبانی قوي وقابل دفاع عقلی،مخالفت باواقعیت هاي موجود؛مانند معرفت هاي یقینی و ارزش هاي جاودانی است.تأکیدافراطی بر تفاوت ها و خرده فرهنگ ها و غفلت از اثرات و پیامد هاي مثبت و مفید حاصل از توجه به اشتراکات فرهنگی واخلاقی ملت ها و مکتب ها می باشد و در برابر بسیاري از ایراداتی که بر مکتب ساختارگرایی وارد کرده اند،راهکار و نظریات جایگزین ارایه نمی دهند.

کلید واژه: پساساختارگرایی،تعلیم وتربیت،ارزش ها

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید