بخشی از مقاله
چکیده
سرعت و تغییر و تحولات زمانه و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات در دهههای اخیر دگرگونیهای عظیمی را به وجود آورده است. یکی از چالش های بزرگ انسان معاصر در عصر دانش، تحیر و سرگردانی و بی هویتی است. دنیای جدید بسیاری از نگرشها و ارزشهایی که جزو هویت آدمی محسوب میشده، متزلزل کرده است. بدون تردید این تحولات عظیم در نظام آموزش و پرورش نیز نفوذ کرده است و ارزشها و سنتهای دیرین را متزلزل نموده است.
معلم به عنوان ستون و رکن اصلی آموزش در عصر تجدد دچار تعارض میان ارزشهای دیرین واقتضائات تمدن جدید شده است. آنچه در این نوشتار بررسی گردیده است راهکارهای تقویت هویت فردی واجتماعی معلمان است. در مقوله بحران هویت فردی علم واخلاق یا به تعبیری دیگر عقلانیت و ایمان الهی است که تا حدودی بحران هویت فردی معلم را مهار میسازد و آرامش را به او ارزانی میدارد و در بعد اجتماعی نیز راهکارهایی ارائه شده است که مایه رضایت شغلی وافزایش منزلت اجتماعی وبازگرداندن هویت اجتماعی معلم میگردد.
مقدمه
امروزه آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهمترین عوامل توسعه محسوب میشود. کشورهای جهان میکوشند تا در انتخاب نظام آموزشی کارآمد کمترین فرصت را از دست ندهند نظام آموزشی شامل مجموعهای از نیروهای انسانی از جمله معلمان، مدیران، مشاوران و... است. که برای تحقق اهداف آموزشی تلاش میکنند. رسالت بزرگ نهاد عظیم آموزش و پرورش شکوفایی وبروز استعدادهای دانشآموزان است و معلمان اساسیترین نقش را در این فرایند عهدهدار هستند. اثر بخشی امر آموزش در گرو علاقه، انگیزه و کارایی معلمان است. معلمان متخصص، پویا با انگیزه و علاقمند در تحقق اهداف آموزش نقش به سزایی دارند و معلمان زمانی میتوانند از عهده رسالت سنگین خود برآیند که پایگاه اجتماعی و فردی استواری داشته باشند.
امروزه به دلایل متعدد شان و هویت فردی و اجتماعی معلمان در معرض خطر است. به دلیل کاهش جاذبه شغلی معلمان وعدم رضایت شغلی آنان آموزش و پرورش در جذب نیروهای توانمند و مستعد ناتوان مانده است و نظام تعلیم و تربیت در معرض خطر عدم کارایی است و آنچه جای بحث و سخن است راهکارهای تقویت منزلت فردی و اجتماعی معلمان است که سعی شده در این نوشتار بررسی گردد.
بیان مسأله
امروزه نظام آموزشی کشور به منظور تحقق اهداف والای خود مستلزم برخورداری ازمعلمان تلاشگر، دلسوز و متعهد است. معلمان متعهد با داشتن التزام واحساس مسوولیت وظایف خود را به بهترین نحو انجام داده و موجب کارآیی و اثر بخشی و بهرهوری نظام آموزشی میشوند. توجه به مشکلات معلم و ارتقای منزلت فردی و اجتماعی او سبب بهبود کیفیت کار آموزش میشود نتایج کاهش اعتبار ومنزلت فردی واجتماعی معلم در جامعه باعث کاهش اقتدار تأثیر الگو بودن او برای دانشآموزان و در نتیجه منجر به کاهش کارآمدی نظام آموزشی وتهدیدی برای تربیت و پرورش نسل آینده میشود.
بنابراین ایجاد فرصتهای مناسب جهت دستیابی به شأن و منزلت واقعی معلم از جمله مواردی است که در درجه نخست باید دغدعه فکری کارگزاران و برنامهریزان رسمی عرصه آموزش و پرورش باشد. منظور از آموزش و پرورش، به حرکت درآوردن فرآیند توسعه همه جانبه بشر است که در طول زندگانی انسان ها با هدف شکوفایی فکری، جسمی، احساسی، اخلاقی و معنوی صورت می گیرد. از طرف دیگر وظیفه آموزش و پرورش تنها تربیت آموزشگاهی و یا تدریس یک شخصمعیّن و یا یک درس معین به حساب نمی آید. در حقیقت مدارس و سایر مؤسسات آموزشی در جوامع امروز کوشش دارند که خصوصیات اخلاقی با اجرای برنامه های گروهی و طرح مسایل اجتماعی به طور جدی عملی شود.
انواع بازی ها، شرکت دادن دانش آموزان در نمایش های مدرسه، موسیقی و امور هنری، انجام دادن مراسم مختلف و تمام فعالیت های خارج از کلاس و همه چیزهایی که در مدرسه آموخته می شود، جنبه اجتماعی و عمومی آموزش و پرورش هستند. صرف نظر از وظایفی که اشاره شد، آموزش و پرورش وظایف مهمتری نیز برعهده دارد که می توان به وظیفه گسترش شخصیت، آموزش فرهنگی، توسعه ارزش های اخلاقی و مدنی، آموزش بزرگسالان و آموزش رسانه ای اشاره کرد.
الف - گسترش شخصیت: وظیفه آموزش و پرورش است که کودک را هم فردی شایسته بار آورد تا برای خود دارای صفات خوب انسانی باشد و هم او را عضو مؤثر جامعه کند تا فردی مفید برای دیگران باشد. در یافته های جامعه شناسی می بینیم که پرورش و گسترش شخصیت کودک باید در زمینه ای باشد که فرهنگ و جامعه او به آن بستگی دارد، نه چیزی جدا از آنها. در این نکته تأکید باید کرد که نه تنها فرد در حقیقت جدا از گروه اجتماعی خود نمی تواند پرورش یابد، بلکه فرد باید همان کسی که هست بشود و در هر مرحله ای از پیشرفت که قرار دارد باید از تأثیر متقابل میان خودش و محیط اجتماعی خویش برخوردار باشد و نامتعارف بار نیاید.
اینکه در جامعه امروز آموزش و پرورش به گسترش شخصیت مربوط می شود یک الزام طبیعی است. شخصیت از آن گونه مفاهیمی است که در مورد آن تعاریف زیادی شنیده ایم. معمولاً شخصیت به عنوان یک چیز جامع و کمال یافته از خصوصیات روحی، عقلی، بدنی، جسمانی و حرکتی هر فرد تعریف می شود و خصوصیات اخلاقی و طبیعی هر فرد است که بخشی از شخصیت او را تشکیل می دهد. معلم مقدار زیادی از وقت خود را در این کوشش صرف می کند که نه تنها به شاگردانش مطالب خوب و متنوع و مفید و دانش های تازه بیاموزد، بلکه در رفتار آنها تغییراتی به وجود آورد و روحیات آنها را در جهت دلخواه و مناسب هدایت کند. این نیت های معلم به گسترش شخصیت دانش آموز مربوط می شود و ممکن است مربوط به هر جنبه ای از زندگی او نیز بشود.
شخصیت و تعادل روانی معلم بیش از سایر طبقات اجتماع موردنظر ماست. زیرا معلم به عنوان الگو می تواند در دانش آموزان واکنش های مثبت و سازنده و یا واکنش های منفی ایجاد کند.
تماس نزدیک معلم با دانش آموزان و نفوذی که بر آنها دارد نقش مهمی در سلامت فکری و روانی آنها ایفا می کند. این تأثیر و نفوذ رفتار معلم در دانش آموز ممکن است به طور مستقیم و یا غیرمستقیم صورت پذیرد و به صورت های گوناگون مانند تقلید، الگوسازی و گاهی اوقات همانندسازی بروز کند.
نظر به اینکه شخصیت کودکان هنوز شکل نگرفته است و نقش پذیر هستند ونبود تعادل روانی در معلم، اثرات بدی در آنها خواهد داشت. کودکان نه تنها مطالبی را کهمستقیماً از طرف معلم گفته می شود، می آموزند، بلکه رفتار، حرکات، نگرش ها، مهارت ها و خلاصهکلّ شخصیت معلم، در آنها اثر می گذارد ریشه این مسأله را باید در تمایل به تقلید کودک از دیگران دانست. برخی روان شناسان معتقدند که این تمایل از جمله نیرومندترین و ریشه دارترین غرایز کودک به شمار می رود. به طوری که یکی از نخستین روان شناسان کودک به نام بالدوین این غرایز را به منزله بهترین غریزه کودک تلقی می کند.
ما درباره آموزش و پرورش چون یک فرآیند آگاهانه صحبت کردیم، در حالی که به خوبی می دانیم که هر کس چیزهای بسیار زیادی را به طور ناخودآگاه فرامی گیرد. به ویژه عادات زندگی اجتماعی اغلب تقلید ناخودآگاه از رفتار دیگران است. کودک در حال رشد، آموزشی می بیند و روز بروزو خود را با شرایط جدید تطبیق می دهد. ممکن است یک نوجوان به علم آموزی علاقه مند باشد و احساس کند که به یک خط مشی مشخصی متمایل است، یا احساسی عمیق، چون یک اعتقاد نسبت به بعضی ارزش ها دارد، ولی خود توجه ندارد که در چه شرایطی است و چه عواملی باعث بوجودآمدن این حالات در او شده است. در اینجا باید دو نوع فرآیند آموزش و پرورش، یعنی آموزش آگاهانه و ناخودآگاهانه را بپذیریم.