بخشی از مقاله

چکیده

مفهوم سرزمین دولت ها در یک سیر تکوینی از ابتدا تاکنون، تحولاتی شگرف از حیث ماهوی و کارکردی داشته است. علماء متقدم تأکید خود را بر ماهیت و کیفیت قلمرو در ساماندهی یک دولت کامل و مطلوب از نظر تأمین نیازهای مادی و معنوی اتباع آن - دولت - قرار داده بودند. اما در درک معاصر از سرزمین، آن را پهنهای سرزمینی میدانند که با تکیه بر مفهوم مرز، حیثیت حقوقی حاکمیت را جنبهای سرزمینی می بخشد. امروزه استقلال و حفظ تمامیت ارضی و مرزی دولت ها به عنوان یک اصل جهانی مورد توجه و پذیرش قرار گرفته است.

به رغم غلبه تفکر امت محوری در بدو تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران منبعث از گرایشات و ریشههای دینی و فکری بنیانگذاران دولت و تصمیم گیران کلان آن و تأکید بر مرزهای فرهنگی جهان اسلام، اختصاص هفت اصل به قلمرو ملی، ضرورت حفظ و پاسداشت مرزهای آن را می توان از ویژگی های بارز تحول تفکر زمامداران دولت و زمینهساز ساخت یک حکومت بر پایه ملت دانست.

تغییرناپذیری مرزهای سرزمینی مگر با شرایط استثنایی و اصلاحات جزئی و با موافقت قوای سهگانه و مقام رهبری در نوع خود قابل توجه و تأمل است. در این مقاله با روش تحلیلی به بررسی قلمرو ملی و مرزهای ایران و همچنین زمینه تحول و تطور نظریه مرزهای عقیدتی به مرزهای سرزمینی می پردازیم.

.1 مقدمه

مفهوم قلمرو ملی و مرزهای سرزمینی آن بیان گر گستره سرزمینی حاکمیت و صلاحیت دولت هاست. این مفهوم یکی از ارکان پایدار تشکیلدهنده دولت و حفظ حدود و ثغور آن جزء اصول اولیه همه حکومتهاست.

امروزه تمامیت ارضی و مرزی مترادف با استقلال و وحدت ملی به عنوان موضوعی که مورد توجه جهانیان است شناخته میشود. همچنانکه بند 4 ماده ی 2 منشور ملل متحد اعلام می دارد ؛ » کلیهء اعضا در روابط بین الملل خود از تهدید به زور یا استعمال آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر دولتی خودداری خواهند نمود.« به این ترتیب کوچک ترین تعرض نسبت به آب و خاک هریک از دولت ها امری نامشروع دانسته شده است.

همچنین به استناد اصول متعدد قانون اساسی - بند 16اصل سوم ، اصل نهم، اصل هفتاد و هشتم، اصل یکصدم، اصل یکصد و چهل و سوم، اصل پنجاه و دوم، اصل یکصد و هفتاد و ششم - وحدت ملی و تمامیت ارضی شرط لازم جهت تأمین استقلال ج.ا.ایران محسوب می شود. به همین جهت اصل نهم قانون اساسی آزادی، استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور را از یکدیگر تفکیک ناپذیر و حفظ آن را وظیفه دولت و آحاد افراد ملت می داند. اختصاص هفت اصل از قانون اساسی به موضوع قلمرو ملی و مرزهای سرزمینی در قانونی اساسی ج. ا.ایران؛ آن هم با وجود تسلط نگرش های امت محور و دارالاسلامی؛ را باید یک گام بلند در راستای تأسیس دولت ملی با قلمرو مشخص تلقی نمود.

هدف اصلی پژوهش حاضر ارائه یک تعریف و تحلیل منسجم از مرز سرزمینی دولت و تبیین تأثیرگذاری این مفهوم در فرایند دولتسازی است.

.2 پیشینه مفهوم مرز سرزمینی

مرز سرزمینی به عنوان دومین رکن پس از جمعیت - که پس از انقلاب فرانسه در « 1789ملت« نامیده شد - در شکلگیری دولتها نقش آفرین می باشد. اما صورت حقوقی از قلمرو پس از معاهده وستفالی که در پایان جنگ های 30 ساله مذهبی میان قدرتهای اروپایی به امضا رسید ، مقبولیت و مشروعیت یافته بود. عهدنامه مزبور از دیدگاه حقوقی دارای اهمیت فراوان است زیرا با به رسمیت شناختن سرزمین بمثابه رکن حکومت، برای نخستینبار سرزمین را اساس نظام سلسله مراتبی قدرت در اروپا قرار داد و تابعیت مردم از شخص امپراطور و محوریت اعتقاد به سرزمین یا محوریت خاک منتقل شد . در این معاهده حق حاکمیت دولتها در محدوده سرزمینی ایشان رسمیت یافت و دخالت در سایر دولتها به عنوان تخلف از حقوق بین الملل شناخته شد.

مضافا،معاهده وستفالی به پیدایش مرزهای بین المللی در معنای معاصر آن در قرون بعد نیز کمک مؤثری نمود و توجه حقوقدانان از مطالعه یک جانبه دولت ها به بررسی و تحقیق پیرامون قلمرو و قدرت سیاسی تحول و توسعه یافت. مرکز ثقل چنین نگرشی را پس از عهدنامه وستفالی باید در نوشتههای بنیانگذار جغرافیای سیاسی یعنی فردریک راتزل 1 جستجو نمود. به نظر میرسد تا پایان قرن نوزدهم منسجم ترین تبیین از قلمرو از حیث ضرورت، قبض و بسط آن و برقراری ارتباط بین قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی یک دولت با میزان سرزمینی که دولت در اختیار دارد، توسط وی ارائه شده است. او در زمره اندیشمندانی است که به داروینیسم اجتماعی اعتقاد داشتند

به باور ایشان حکومت حاصل تکامل ارگانیک است و اجزای وابسته آن به درختی شباهت دارد که اندام فضایی آن در خاک قرار دارد و برای اینکه این اندام رشد و تکامل یابند، توسعه ارضی لازم و ضروری مینماید. هرچه وسعت دولت بیشتر باشد، قدرت سیاسی و تمدن آن دولت توسعه بیشتری می یابد

به نظر او با توجه به نظریه رشد حکومتها - نظریهی اورگانیسم - مرزهای بین المللی نمی توانند دائمی باشند بلکه فقط به طور موقت تعیین کننده اوضاع در نزاع فضایی حکومت ها محسوب می شوند« - میرحیدر،75، . - 14 پس از راتزل موضوع قلمرو سرزمینی دولت ها و مرزهای بین المللی آنان توسط شاگرد وی رودلف کیلن2 سوئدی پیگیری شد. نوشته های متعددی از وی پیرامون مرزهای دولت متبوعش با همسایگان شرقی و غربی آن بر جای مانده است. پس از جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم و در نتیجه توسعه کمی و کیفی مباحث ژئوپلتیک، موضوع قلمرو ملی دولتها و مرزهای آن به بحث مشترک جغرافیای سیاسی، ژئوپلتیک و حقوق مبدل شد.

هاوس هوفر رسالت ژئوپلیتیک را قانع ساختن راهبران سیاسی نسبت به سرزمین متحد و یکپارچه می دانست. او فزون خواهی سرزمینی یا قلمروخواهی افراطی را در نوشته های خود برای آلمانها آنقدر ادامه میدهد تا آن را ب ه یک ایدئولوژی ملی و راهبردی برای تصمیمسازان سیاسی و نهادی دستگاه دیپلماسی مبدل میسازد. به همین دلیل وی، ژئوپلیتیک را مبنای رفتار سیاسی سیاست خارجی آلمان می دانست. پس از افول زود هنگام اندیشه های افراطی در عرصه ژئوپلیتیک، موضوع قلمرو ملی به جایگاه قدیمی و حقیقی خویش یعنی جغرافیای سیاسی و حقوق بازگشت و توسط اندیشمندانی نظیر هارتشورن، جونز و گوتمن پیگیری شد.

در میان این سه اندیشمند به نظر می رسد هارتشورن توجه بیشتری به موضوع قلمرو سرزمینی و راهکارهای حفظ آن توسط دولتمردان مبذول داشته است. »او بر این باور بود که حکومت در رویارویی با چالش ها اعم از چالشهای بالقوه خارجی و داخلی، درگیر تلاش مداوم برای تحمیل سیطره خود بر قلمرو است - « مویر،199،. - 79 در ایران نیز مفهوم قلمرو سرزمینی مورد بررسی و پژوهش قرار می گیرد. دانشواژه »قلمروسازی3« به معنای»تلاش انسان چه به صورت فردی و یا جمعی برای اعمال نظارت انحصاری بر بخش مشخصی از فضا - یا سرزمین  حاصل این پژوهشهاست.

موضوع قلمرو نظیر سایر ارکان سازنده دولت مورد مطالعه فقه سیاسی اسلام نیز واقع شده است. فقه سنتی که مطلقا قلمروسرزمینی ستیز و جهان وطنی اندیش است، تأثیر غیر قابل انکار بر اصول متعددی از قانون اساسی ایران گذاشته است. به باور آنان این نوع مرزبندیها براساس قهر و غلبه دولت بر همسایگانش پدید آمده بنابراین هیچگاه نمیتواند در ایجاد حق مؤثر باشد و به حاکمیت و سلطه سیاسی و حقوقی یک دولت بر یک سرزمین مشروعیت ببخشد

.3 مفهوم مرز سرزمینی دولت

حقوق دانان تعاریف و تحلیل های متفاوتی از مفهوم مرزسرزمینی دولت ارائه نمودهاند. برخی از این اندیشمندان سرزمین را جلوهگاه مادی می دانند که با تداوم فیزیکی قلمرو یک دولت برابری پیدا میکند. این مفهوم در کنار قدرت سیاسی و جمعیت منسجم، صورت یک ساختار حکومتی به خود می گیرد. این تعریف مبین جدایی ناپذیری جنبه های سیاسی مفهوم سرزمین از مفهوم حکومت است.

بنابراین، سرزمین عامل مادی و اساسی دولت محسوب می شود. چنین مفهومی نه تنها به این معنی است که افراد تشکیل دهنده آن ملزم به سکونت در سرزمین انتخابی خود یا پدرانشان می باشند، بلکه خود دولت نیز نهادی است که بدون وابستگی به مفهوم قلمرو و سرزمین، نمی تواند وجود داشته باشد. در واقع دولت یک تعاونی ارضی است

از منظر حقوق سیاسی قلمرو دولت مکانی است سرزمینی که اولا برای سکونت گروه انسانی، ثانیا کالبدگیری مفهوم دولت و ثالثا برای اعمال حاکمیت حکومت، از الزامات بلافصل آن محسوب می شود. مادهء 1 کنوانسیون مونته ویدئو در سال 1933 دولت را با مشخصات زیر تعریف می کند: »دولت به عنوان تابع حقوق بین الملل باید دارای شرایط زیر باشد؛ .1جمعیت دایمی .2 سرزمین معین 3 .حکومت .4حاکمیت

بنابراین از منظر حقوق بین الملل سرزمین، رکن تحقق دولت است و در محدوده سرزمینی خاص آن است که یک دولت از حق اعمال حاکمیت برخوردار است. حاکمیت سرزمینی را می توان به مثابه حقی که به موجب آن یک دولت رسالت خویش را اعمال می کند و می تواند سایر دولت ها را از دخالت در امور خود باز دارد، تلقی کرد

از اینرو اکثر حقوق دانان و اندیشمندان سیاسی مرزهای سرزمینی و قلمرو دولتها را براساس معاهدات و مقررات حقوق بین الملل به رسمیت شناختهاند و حاکمیت سیاسی و حقوقی هر دولت را نیز بر این اساس محقق میدانند. آنچه مسلم است عامل سرزمین هم هویتبخش دولت است و هم سازنده حاکمیت یک دولت در عرصه جهانی، زیرا وجود سرزمین و قلمرو ویژه برای یک ملت دارای حاکمیت، امری ضروری است.

به ویژه در شرایط فعلی، روابط بین المللی هیچ جامعه ای با جامعه جهانی بدون آن معقول نخواهد بود.»زیرا در قراردادهای بین المللی ، حکومت ها به نمایندگی از جانب مردم خودشان پیمانهایی را امضاء میکنند و بدون وجود مرز و مشخص بودن قلمرو ، این نمایندگی دچار اختلال های بسیاری خواهد شد. این واقعیتی است که ظاهرا درباری آن اختلاف نظری در میان حقوق دانان وجود ندارد

به نظر می رسد رابطه ی انسان با سرزمین، چیزی بیش از ملاحظات اقتصادی، سیاسی و اداری بوده و از نوع پیوندهای عاطفی و روانی است. همچنین این ارتباط دربرگیرنده تاریخ کهن یک جامعه و تمدن مردمی است که با علائق مشترک خود نسبت به آن احساس مالکیت جمعی میکنند، امنیت خاطر خود را در آن میبینند و از این طریق نسبت به یکدیگر همبستگی عمیق و اجتناب ناپذیری احساس می کنند. بنابراین حیثیت جمعی، خانوادگی و فردی خود را در آن می بینند و حساسیت نسبت به تمامیت آن نگه می دارد

دلایل مذکور و بسیاری دلایل دیگر، همواره موجب اشتیاق مردم نسبت به حفظ سرزمین بوده است تا جایی که برای پاسداری از آن، جان دادن، امری واجب و در عین حال افتخارآمیز تلقی میشود. به همین دلیل دست اندازی های متجاوزین به هر سرزمین همواره در تاریخ ، با مقاومت های دلیرانه مردم روبرو بوده است. »اهمیت سرزمین به عنوان محل استقرار گروه انسانی و جایگاه نشو و نمای قدرت دولت به اندازهای است که در تاریک و روشن تاریخ ، افسانه و جغرافیا و در رابطه با عشق و علاقه و عادت اعضای جامعه، مفهوم میهن و وطن را مجسم میکند. گاهی وزن سرزمین در برخورد ملتها بر ایدئولوژی و سایر ملاحظات اولویت می یابد و دولت ها برای حفظ قلمرو و سرزمین خویش پیوسته حساسیت به خرج داده اند. با این مراتب، علاقه و وابستگی نسبت به آب و خاک امری فطری به نظر میرسد

به نظر می رسد موضوع استقلال و تمامیت ارضی به عنوان یک مفهوم جهانی در قدیمیترین سند حقوقی مورد قبول دولتها یعنی میثاق جامعه ملل نیز مورد توجه قرار گرفته است. به موجب ماده 10 میثاق، دولتهای عضو ملزم بودند تمامیت ارضی و استقلال سیاسی اعضای دیگر را محترم دارند و در مقابل تجاوز خارجی از آنان حمایت کنند

در همین رابطه، بند 4 ماده 2 منشور ملل متحد برای تعقیب مقاصد صلح جویانه جهانی اعلام می دارد:»کلیهء اعضا در روابط بین الملل خود از تهدید به زور یا استعال آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر دولت خودداری خواهند نمود.«4 با این ترتیب،روح منشور،کوچکترین تعرض نسبت به آب و خاک هریک از دولت ها را امری نامشروع می داند. همچنین سازمان ملل متحد در اولین واکنش نسبت به تجاوزات ارضی، به نحوی آمرانه، دولت متجاوز را به بازگشت تا مرزهای شناخته شده بین المللی اجبار مینماید و برای تضمین این امر، حق دخالت نظامی تا حد رفع مزاحمت را برای خود قائل میگردد. 

واکاوی مفهوم مرز سرزمینی دولت در سه حوزه جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی و حقوق بین الملل عمومی ما را به این اصل رهنمون می سازد که:»سرزمین چارچوب فضایی واجبی است که جمعیت هر دولت در آن استقرار یافته و جماعت انسانی به برکت آن مادیت و تجسد می یابد. از آن به عنوان یکی از عوامل سازنده دولت و محدوده مادی دولتها و قلمرو ملی صلاحیت دولت یاد میشود. صلاحیت سرزمینی، حقوق انحصاری دولت است تا کلیه وظایف و کار ویژه متعلق به دولت را در چارچوب آن سرزمین اعمال کند

همچنین باید افزود: »سرزمین عبارت است از بخشی از فضای سطح زمین که توسط فرد ،گروه انسانی و یا یک دولت به تصرف درآمده باشد.در ارتباط با دولت مستقل مفهوم سرزمین با حاکمیت و کنترل قانونی همراه با مرزهای مشخص پیوند می خورد

مکانهای سرزمینی دارای موقعیت و محتوای ویژهای هستند که به صورت ارزشهای درک شده از سوی ملت ها، دولت ها و گروه های بشری درمی آیند و مطلوبیت خاصی پیدا می کنند و در آنها منافعی را جستجو کرده و برای خود تعریف میکنند

از آنچه تا به اینجا بیان شد نقش تعیینکننده سرزمین و مرزهای آن از ابعاد ذیل دارای ارزشی بنیادین است؛

.1 سرزمین مبین قلمرو حاکمیت و صلاحیت دولت هاست. قدرت های عمومی حاکم بر دولتها در محدوده سرزمین خود از اختیارات تام و تمام زمامداری برخوردارند و برای مردم ساکن آن ایجاد حق و تکلیف میکنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید