بخشی از مقاله
چکیده
امروزه ایجاد تغییر در رفتارهای سازمانی از مهارتهای اساسی مدیران و فرماندهان به شمار می آید. مدیریت برای اینکه بتواند عملکرد سازمان متبوعف خود را بهبود بخشد، باید با دید کیفی به سازمان بنگرد و تلاش کند تا آنجا کهف ممکن است با ارائه راهبردهای اجرایی،کیفیت عملکردکاری سازمان تحت امر خود را در سطحفمطلوب حفظ کند؛ این یعنی اینکه اصولاً هر برنامه مبتنی بر توانمندسازی میفتواندبه بهرهوری منجر شود. این بهینه سازی مستمر نهفتنها برای رویارویی با تهدیدات و فرصتها در محیط پیچیده امروزی ضروری است بلکه مؤیدفاین است که سازمانفنمیباید فقط اصل متفاوت بودن کارکنان از یکدیگر را بپذیرد وفباید برای تفاوتها سرمایهگذاری کند و آنان را به کارهایی گمارد که بافتوانمندیهایشان برابر باشد. با این رویکرد و با توجه به اینکه نوآوریفدر خلق فرصتهایفجدید آن گاه تحقق مییابد که سازمان از منابع انسانی توانمند برخوردار باشد، سؤال اصلی این است که بین توانمندسازی و مدیریت عملکرد چه ارتباطی هست. در همین زمینه، عوامل اثرگذار در فرایند توانمندسازی کارکنان بررسی، و ضمن تحلیل نارساییها و موانع به تشریح راهکارهای عملی مربوط پرداختهفخواهد شدلف
واژگان کلیدی:توانمندسازی، توان افزایی، مدیریت عملکرد، محیط کارتوانمند
مقدمه
امروزه منشأ اصلی مزیت رقابتی سازمانها برخورداری از نیروی انسانی کارامد و توانا و مشارکتی است و فاصله میان سازمانها و جوامع از حیث دانایی و نادانی است نه دارایی و ناداری، بنابراین دانایی، توانمندی و کیفیت منابع و نیروهای انسانی به عنوان مهمترین و گرانمایهترین سرمایه و منبع هر سازمان در توسعه پایدار نقش عمدهای دارد. اعتقاد جدی بر این است که بقا و توسعهفسازمانی زمانی تحقق مییابد که سازمان از نیروهای دانشی، خلاق و با انگیزه برخوردار باشد کهفتوانایی حل مسئله و خود مدیریتی را در کار داشته باشند. به اینفاعتبار توانمندسازی را می توان به ایجاد ظرفیت در کارکنان برای ایفای بهینه نقشی تعریف کرد فکه بر عهده دارند همراه با کارایی و اثر بخشی بیشتر. یقیناً تحقق چنینفامری در سایه دانش، تجربه، واگذاری اختیار و نهایتاً عنصر کارسازی به نام انگیزه فراهمفخواهد شد؛ بدین معنا تواناسازی فرایندی تعاملی و وابسته خواهد بود که تصمیمفسازی وتصمیمگیری،تعیین خطمشیهای کاری، ارائه روش شناسیهای مناسب در مواقع بحرانی،فقدرت ایفای نقشهای جدید و توان ارائه طرحهای ابتکاری تازه را ، موجب هماهنگی بینفمدیران و کارکنان و نهایتا نواخته شدن ساز خوشآهنگ توسعه سازمان خواهد شد، بهفارمغان خواهد آورد - باکینگهام و دونالد، ترجمه رضایی نژاد،. - 13-14 :1383
توانمندسازی کارکنان یکی از شیوههای مؤثر برای افزایش بهرهوری کارکنان و استفاده بهینه از ظرفیت و تواناییهای فردی و گروهی آنها در راستای هدفهای سازمانی است. لذا این مقاله بر آن است تا به این سؤالات پاسخ دهد که توانمندسازی چیست و چه رابطهای بین توانمندسازی و مدیریت عملکرد پلیس هست. همچنین عوامل مؤثر بر توانمندسازی دستاوردها و موانع موجود در جامعه پلیس مواردی است که در این نوشتار به آنها پرداخته شده است. این موضوعات در سه بخش بررسی میشود:
.1 تعاریف مفاهیم و اصطلاحات
.1-1 توانمندسازی
اولین گام در تعریف مفهومفتوانمندسازی، پرداختن به حدود و ثغور آن است.برخی بر این باورند که توانمندسازی دادنفقدرت به کارکنان است. برخی دیگر این مفهوم را رد کردهاند و معتقدند با توجه به اینکهفکارکنان، سرمایهای از دانش و انگیزه هستند به خودی خود قدرت انجام دادن کار را بهفنحو عالی دارند و بر این اساس توانمندسازی را فراهم کردن زمینه در جهت آزاد کردن این قدرت بالقوه تعریف میکنند - بلانچارد، کارلوس، راندولف، ترجمه ایران نژاد، . - 69 :1378در فرهنگ لغت وبستر از تواناسازی به عنوان واگذاری اختیار یا اعطای قدرت قانونی به دیگران تعبیر شده است. کانگر وکاننگو معتقدند هر گونه استراتژی یا شیوه مدیریتی که به افزایش حق تعیین سرنوشت و کفایت نفس کارکنان منجر شود تواناسازی آنها را در پی خواهد داشت.
فرهنگ لغت آکسفورد نیز فعل تواناسازی را به عنوان توانا ساختن و به معنای ایجاد شرایط لازم برای بهبود انگیزش افراد در اجرای وظایف خویش از طریق پرورش احساس کفایت نفس تعریف کرده است. با توجه به موارد یاد شده هر چند واگذاری اختیار پایه اصلی فرایند تواناسازی کارکنان به شمار می آید، توانمندسازی فرایندی است که افراد جامعه از راه آن از نیازها و خواستههای خود آگاه شده، نوعی اعتماد به نفس و خوداتکایی را برای برطرف کردن آن نیازها به دست میآورند و براساس آن از توانایی لازم برای تحقق هدفهای خود برخوردار میشوند. در تعریفی دیگر گفته شده است توانمندسازی یعنی اینکه مردم باید به سطحی از توسعه فردی دست یابند که به آنها امکان انتخاب بر اساس خواستههای خود را بدهد - شادی طلب، . - 54 :1381توانمندسازی، فرایند پیوستهای است که بر اساس آن افراد هر جامعه از نوعی خوداعتمادی برخوردار شوند و قادر به ارزیابی درست و شناخت واقعی خویش باشند