بخشی از مقاله

چکیده

این مقاله می کوشد معانی »حق و حقیقت و حقوق« را از منظر ادبی تبیین کند و سپس به این سئوال پاسخ دهد که جلوه ها و کاربردهای آنها چگونه و کجاست؟ و چگونه می توان در نگارش و انتشار مطالب و دانش از جلوه های »حق و حقیقت« بهره گرفت و اصول اخلاقی یک نوشته و حقوق آن را به جا آورد. برای شناخت بهتر اصول اخلاقی در زمینه نگارش و تالیف ایده ها و عقاید، اشعار شعرا و دیگر شواهد مرتبط با موضوع مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته اند.

مقدمه

حق در لغت یعنی ثابت، وجود مطلق خدا، سخن راست و درست. حقیقت یعنی واقع شدنی، کاری که قطعاً واقع شود، آن مقابل محال است. در اصطلاحاهل معانی مقابل مجاز است و نزد اصولیان حق بر دو نوع است: حقّ خدا - حقّ االله - قّ حبنده - حقّ النّاس - - دهخدا، - 885 : 1345 حق نامی از نامهای خداست و حقایق جمع حقیقت است، یعنی درستی ها و راستی ها. واژه ها و اصطلاحاتی در زبان فارسی هست که بار معنایی و محتوایی آنها کاربردهایی متنوع وسنگین دارند. حق از جمله آنهاست.

معنایی که این کلمات به ذهن متبادر می کنند، چندان سیّال و پر معنی و پیچیده است که حوصله و دقّت نظر کامل و همه جانبه را از ما می گیرد و چه بسا که از کاربرد آن با یک برداشت نا مفهوم خرسند و راضی می شویم. لاًمث وقتی گفته می شود که: »حق گرفتنی است نه دادنی. « کمتر می توان فهمید که گوینده از چه سخن می گوید.  همین قدر می دانیم که حرف از امری مطلوب و دلپذیر است، امّا تصوّر آن در ذهن ما بسیار مبهم است. کلمه حق در زبان عام و چه در زبان بزرگان و ادیبان و اهل علم بیشتر به صورت اسم به کار می رود. در همان جمله بالا حق به صورت اسم بهکار رفته است. امّا وقتی می گوییم »سخن حق تلخ است« در مقام صفت به کار رفته است. مولانا در مثنوی می گوید:

کی توان حق گفت جز زیر لحاف    ا تو ای خشم آورِ آتش سجاف

منظور این که با چون تو کی حرف راست و بی پرده و صریح می توان گفت. در جایی دیگر از مثنوی می گوید:

زان که بی    حق، باطلی نآید پدید    قلب  را  ابله  به  بوی  زر  خرید

آن که گوید    جمله حق را ، ابلهی است    و آن که گوید جمله باطل ، او شقی است

در ابیات فوق حق به معنی مطلق حقیقت و در برابر باطل به کار رفته است . مقصود شاعر این است که اندیشه ها واعتقادات مردم نه همه با حقیقت سازگار است نه کاملاً بر خلاف حقیقت است. حقیقت پنداشتن و پذیرفتن همه آنها نشانه خامی و حماقت است ، از طرفی باطل پنداشتن و دّهمهر آنها نیز نشان از شقاوت و کوردلی است. حق در مورد خدا همین معنی را دارد . زیرا فقط خداوند حقیقت مطلق و محض حقیقت است .

خاقانی می گوید :

چون آدم و داوود خلیفه تویی از حق    حق ز یّ تو پناهد که پناه خلقانی

- خاقانی، - 354 :1375

در بیت اوّل، حق یعنی خدا، شاعر خطاب به حاکم می گوید تو خلیفه خداوندی ، همانطور که آدم و داوود خلیفه های او بودند . در مصرع دوّم باز خطاب شاعر آن پادشاه است ، می افزاید : حق به تو پناه می آورد ، زیرا که تو پناه همه مردمانی . این حق دوّم در معنای حق یعنی سزاوار، راست ، حقیقت ومنظور خداوند نیست بلکه حق در این مصرع به همان مفهوم ابهام آلود »حق گرفتنی است نه دادنی« نمود پیدا می کند .

راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن کریم می گوید: حق در اصل به معنی مطابقت و موافقت است . خداوند که اشیا را به اقتضای حکمت آفریدهاست ، حق می نامد ، قول و فعلی که مطابق با واقع باشد، حق است امّا مطابق بودن و موافقت، معنای ثانوی حق هستند نه معنی اصلی. معنی اصلی حق » ثبوت « است. بیضاوی در تفسیر خودمی گوید: خدا حق است، زیرا که ربوبیّت و الهیّت او ثابت است و حق را »هست ثابت« تعریف کرده اندامّا. پرسش هایی مطرح است که به ظاهر ساده به نظر می رسند. مثل: حق چیست؟ حقوق چیست؟ پایمال کردن حقوق دیگران چیست؟ آیا حقچیزی است که در لحظه تولّد کسب می شود؟ یا به ارث می رسد؟ آیا ویژگی ذاتی انسان است؟ آیا کسی به شما داده است؟ چه کسی؟ به چه ترتیبی؟آیا دادنی است یا سلب کردنی؟آیا فکرکردن یا نفس کشیدن یا انتخاب این وآن، جزء ذاتی طبیعت انسان است؟ حقوق طبیعی کدام است؟

حق در قانون اساسی ایران:

دراصل بیستم از قانون اساسی، از برخورداری افراد ملت از »همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی« سخن می رود. دراصل سی و چهارمدادخواهی» حق مسلّم هرفرد است.« اصل شصت و هفتم، نمایندگان مردم را به ادای سوگند برای »حفظ حقوق ملت« ملتزم می سازد. اصل یکصد و بیست و یکم رئیس جمهور را به ادای سوگند به »پشتیبانی از حق« و حمایت از »آزادی و حرمت اشخاص و افراد « متعهد می سازد. این دسته از اصول قانون اساسی، »حق« یا »حقوقی« را برای مردم اثبات می کند. پس بر می گردیم به پرسش که »حق چیست؟« در یک معنا حق به معنی امتیاز و اختیار است. به این دو بیت شعر از مثنوی جام جم اوحدی دقّت می کنیم :

واجب    آمد    برآدمی    شش    حق    ولش    حقِ    واجبِ    مطلق

بعد از    آن    حق مادر    است و    پدر    و  آنِ    استاد    و  شاه  و    پیغمبر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید