بخشی از مقاله
چکیده:
براساس یک چشم اندازی کلی مکاتب روش شناسی را برغم تفاوت هایشان می توان در قالب دو گروه کلی دسته بندی کرد:دسته اول ضمن تأکید بر وقایع عینی، درصدد شناخت پدیدههای انسانی همانند پدیدههای جهان طبیعت برآمدند.همچنین، ضمن آنکه غالب آنها ابعاد فرامادی حیات را نفی میکردند، پدیدههای اجتماعی، دین، هنر، ادب و حتی انسانها را همانند پدیدههای طبیعی، تحت قوانین حاکم بر طبیعت میدانستند که با همان شیوهی مطالعهی علومطبیعی، قابل مطالعه و کشف هستند.
در مقابل، دسته دوم معتقد بودند باید به ابعاد کیفی و ذهنی پدیدههای انسانی توجه خاصی داشت و به شکلی پیگیر، منظم و انتقادی واقعیتهای بنیادی زندگی اجتماعی را کشف کرد .درنهایت،از دید اینها علومطبیعی بهدلیل تفاوت انسان با طبیعت بهتنهایی قادر به شناخت رفتار انسانی نیست، پس باید از روشهای دیگری چون تفهم هم بهره گرفت.براساس توضیحات ارائه شده ،پژوهش پیشرو با شیوه ای کتابخانه ای ضمن پرداختن به مباحثی چون تعریف ایران شناسی تلاش کرده اهمیت وتاثیرات شناخت رویکردهای مختلف روش شناسی را بر مطالعات ایران شناسی نشان دهد.
-1مقدمه
دوره کارشناسی رشته ایرانشناسی در سطح کشور، برای نخستینبار، در سال 1388در دانشگاه دولتی میبد دایر شد و به این ترتیب رشتهای جدید به حوزه علوم انسانی افزوده شد.درباب فلسفه وضرورت تشکیل این رشته موارد متعددی وجود داردکه از جمله آنها نقد وبررسی مطالعات ایران شناسان خارجی در زمینه ایران ،معرفی درست فرهنگ وتمدن ایران به جهان ، ساماندهی مطالعات ایران شناسی در داخل وانجام پژوهش های بین رشته ای بود.پرسش اساسی که در اینجا مطرح می شود آن است که با توجه به اهداف متنوع ونسبتا مهم آن ولزوم کارآمدی این رشته، روش شناسی وشناخت رویکردهای متفاوت تا چه حد در دستیابی به اهداف آن موثر واقع می شود؟ براین اساس،.مقاله پیش رو تلاش کرده ضمن پرداختن به این مهم به عنوان مسئله تحقیق،زوایای مختلف آن را روشن سازد.
-2تعریف رشته ایرانشناسی
هویّت و تعریف هر رشته ای با تعیین موضوع مورد بررسی آن رشته امکانپذیر میشود. برای مثال، همانطور که زمینشناسی با زمینه بحثش یعنی زمین شناخته میشود، ایرانشناسی هم با موضوعش ایران، بازشناسی میگردد. البتّه، همانند دیگر رشتههای نوپا که پس از تاسیس، به موازات کسب تجربه و گسترش دایره شناختشان، با نقد تعاریف و دیدگاههای موجود برای تخصصیتر کردن و بخصوص کارآمدتر کردن آن رشته، به تعریف و تحدید دقیقتر موضوع علم مورد بررسی خود میپردازند، ایرانشناسی نیز ناگزیر است که در این مسیر، گام بردارد.
برای آنکه پدیده یا مفهومی بتواند موضوع رشته علمی باشد، پرداختن به تعریف و نیز جزئی ساختن آن ضرورتی بنیادی به حساب میآید. براین اساس، بهمنظور تعیین " ایران" بهعنوان موضوع ایرانشناسی، باید ضمن ارائه تعریف، آن را به اجزا و مقاطع کوچکتری نیز تقسیم کرد تا پرداختن به مطالعه تخصصیتر شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران امکانپذیر شود. از منظر سرزمینی، ایران را میتوان از دو زاویه جدید و سنّتیمورد توجّه قرار داد.
ایران جدید تحتتأثیر ملّیگرایی اروپای سده نوزدهم و بعد از انقلاب مشروطیّت و بویژه، متعاقب شکلگیری سلطنت پهلوی، به وجود آمد که حاصل آن، کشوری با مرزهای مشخص، حکومت متمرکز، زبان و پرچم رسمی بود که از مفهوم سنتی کشور تاحدی متمایز گردید. کار ایرانشناس با گرایش معاصر نسبتاً آسان است چرا که فرا روی او سرزمینی مشخص با قومیّتها، گویشها، ادیان و مذاهب مختلف قرار میگیرد که در چارچوب آن برحسب تخصص و با رویکرد میانرشتهای به مطالعه مباحث مورد نظر خود میپردازد.
امّا تعریف ایران قبل از دوره معاصر بهعنوان یک سرزمین، کار سادهای نیست، زیرا خاک این سرزمین در طول تاریخ، تغییرات اساسی را تجربه کرده است، بهگونهای که برای مثال، رودکی پدر شعر فارسی، اهل سمرقند است که امروز جزو خاک ایران نیست. از یکسو به سبب نقایص این تقسیمبندی و از سوی دیگر، باتوجه به اینکه یکی از شاخصهای مهم تاریخی متمایزکننده مردم و قلمروها در طول تاریخ، حاکمیتهای سیاسی بوده است، محققان به ناگزیر ایران را حول محور سلسلهها و فرمانروایان که بر اساس محدودیّت عنصر دین و تأثیراتش، بهصورت دو دوره عمده قبل و بعد اسلام از هم مجزا میشود، طبقهبندی و به موضوعهای تخصصی قابل بحث تبدیل کردهاند. برای مثال، ذیل عنوان "ایران عصر صفوی" یا در قالب جزئیتر "ایران عصر شاه عباس" به واکاوی تحولات مختلف فرهنگی، سیاسی و فرهنگی پرداختهاند.
این شیوه تقسیمبندی موضوعی ایران که در حال حاضر، رایجترین شیوه نیز محسوب میشود و مراکز علمی به ویژه ایرانشناسی گرایش تاریخ از آن بهره میبرند البتّه، نقایص وکمبودهایی دارد که در مواردی، با تقسیمبندی سرزمینی مشترک است. اساس این مشکل به تفاوت سیر حکومتها با فرهنگ و تمدن در طول زمان بازمیگردد. به بیانی دیگر، برخلاف حکومتها که با فواصل کم و زیاد تغییر میکنند، فرهنگها با یک حرکت انباشتی تدریجی از گذشته آغاز و تا زمان حال ادامه مییابند.
بنابراین ضروری است در مطالعه ایران به مقوله ایران فرهنگی نیز توجه کرد - - طرفداری، - 20 :1395 در بحث فرهنگ از منظر مطالعات ایرانشناسی باید توجّه داشت برغم تنوع و حتی تضاد عناصر شکلدهنده فرهنگ، وجود اشتراکاتی در ساختار سیاسی، آداب و سنن، زبان و نظایر آن چارچوب کلی را شکل میدهد که امکان نوعی تمایز از سایر فرهنگهای کلان دیگر را فراهم میسازد. در نتیجه، آنچه فرهنگ ایران نامیده میشود با فرهنگ هندی و فرهنگ عربی تفاوت دارد. البتّه، سرزمین ایران همواره در درون خود شامل فرهنگها و خرده فرهنگهای متعدد بوده است مثلا ً در زمان "هخامنشیان" حدود بیست و چهار ملت فرهنگ وجود داشت. نکته دیگر آنکه فرهنگ و تمدن ایران در بستر زمان از لایههای مختلفی متشکّل شده که اهمّ آنها عبارتند از:
- لایه ایران باستان
- لایه عربی- اسلامی
- لایه اسلامی شیعی- فلسفی دیالمه
- لایه اسلامی سنی- ترکی
- لایه مغولی- اسلامی صوفی
- لایه ترکی- ترکمانی
- لایه صفوی- شیعی - نجفی، - 30: 1386
- لایه ایرانی شیعی- مدرنیته
بهرحال، فراروی ایرانشناسی گرایش فرهنگ گذشته از فرهنگها و خرده فرهنگهای درون فرهنگ ایرانی، لایههای تاریخی تشکیلدهنده آن و نیز عناصری که در طول تاریخ در شکلگیری این فرهنگ مؤثر بودهاند یا جذب آن شدهاند و جزو فرهنگ ایرانی دانسته میشوند قرار دارد که باید بهگونهای بین رشتهای مورد مطالعه قرار گیرند.
-3ایرانشناسی و سایر رشتهها
سرفصل آموزشی این رشته که از دروس متنوعی نظیر تاریخ، جغرافیا، باستانشناسی، ادبیات، اسطورهشناسی، انسانشناسی، فولکلور، هنر و معماری، اقتصاد متشکل شده است، خصوصیّت میانرشتهای آن را نشان میدهد. این خصیصه باعث شده است که این رشته، در مقایسه با یکنواختی گاه توأم با یکسویهنگری رشتههای تخصصی وند،هم از نوعی تنوّع وکیفیّت بالا برخوردار شود. پویایی گروه ایرانشناسی در حوزههای آموزشی و پژوهشی و سطح نسبتاً مطلوب علمی دانشجویان این رشته دلیلی بر این مدعاست. در عین حال، تنوّع و پراکندگی دروس ایرانشناسی، این رشته را با انتقادها و پرسشهای اساسی در زمینهماهیّت و ضرورت وجودیش مواجه ساخته است.
یکی از آن جمله این پرسشها این است که با وجود رشتههای تخصصی چه نیازی به رشته ایرانشناسی وجود دارد؟ آیا میتوان با تلفیق دروسی از چند رشته با یکدیگر رشتهای جدید تأسیس کرد؟ در این زمینه باید گفت از پیامدهای تحوّلات علمی غرب در سدههای اخیر، گسترش مرزهای دانش بود که موجبات نگرش تخصصی به علم را فراهم ساخت و در نتیجه، از سدهی نوزدهم به بعد ساز و کار رشتهایکردن دانش در دانشگاهها رواج یافت. تقریباً از همین زمان، بحث میانرشتهای بنابه ضرورتهای علمی و پژوهشی، مطرح شد و زمینه بحث و جدلهای جذاب علمی را بین رشتههای تخصصی و بینرشتهایهای مربوط به آنها، را فراهم آورد. عواملی که دستکم، در علومانسانی همواره رابطهی بین رشتهها و بینرشتهایها را تحت-تأثیر قرار دادهاند، گوناگون و متنوع هستند، از جمله مهمتریننها،آ احساس مالکیّت شدید رشتههای علمی نسبت به موضوعهای حیطه مورد بحث خودشان است.
در برخی موارد، واژهی رشته که کنایه از شلاق کوچکی بود که به خود میزدند تا باعث خود انتقادی شود، دچار تحریف گردید و تبدیل به شلاقی شد بر ضد کسانی که بیاحتیاط، وارد حوزهای شوند که برخی متخصصان، خود را مالک آن میدانند - علوی،. - 43:a1378 نتیجه این رویکرد افراطی در علومانسانی این شد که اینجا پا نگذارید، قلمرو جامعهشناسان است و آنجا گام نگذارید که قلمرو روانشناسان است. سمت راست متعلق به جغرافیدانها و سمت چپ متعلق به مورخان است. این نگرش، حوزهی علومانسانی را به جزایر منزوی و بریده از هم مبدّل ساخته و به فهم مشترک درباره موضوعهای ضروری این حوزه لطمه زده است.
از سوی دیگر، نگرشهای بینرشتهای نیز بویژه، در اواسط سدهی بیستم به شکلی غیرمنطقی خواستار فرو ریختن مرزهای رشته-های تخصصی بودند. برای مثال، از مورخان میخواستند، هم جغرافیدان، هم حقوقدان وهم جامعهشناس و هم روانشناس باشند - همان:. - 43 امروزه، در بین صاحبنظران،کمتر کسی به این دو دیدگاه اعتقاد دارد و بینرشتهایها اگرچه خود رشتهای مستقل شدهاند، امّا وجود آنها به معنای حذف یا نادیده گرفتن رشتههای تخصصی نیست. در واقع، رشتههاییکه ماهیّت بینرشتهای دارند، محصول معرفتشناسی تکاملی هستند و با دیدگاههای مبتنی بر ردّ رشتههای تخصصی یا پیروی از شیوههایی معرفتشناسی جداگانه، مخالفت میکنند. - همان: - 78
یک گروه میانرشتهای مرکّب است از افرادی تربیتشده در رشتههای مختلف دانش با مفاهیم، روشها و اطلاعات و اصطلاحات متفاوت که در چارچوب کوششی مشترک برای حلّ مسألهای عام با تعامل متداول میان شرکتکنندگان از رشتههای مختلف، سازمان داده شدهاند. - علوی،. - 518:a1387 همچنین، میانرشتگی توصیفکننده کنش متقابل دو یا چند رشتهی مختلف است. این کنش متقابل میتواند از تبادل سادهی ایدهها تا همگرایی بین مفاهیم سازماندهنده، روششناسی، روشهای اجرا، معرفتشناسی، اصطلاحشناسی، اطلاعات و سازمان تدریس و تحقیق را در حوزهای کاملاً وسیع دربرگیرد.
شکلگیری بینرشتهایها نظیر انسانشناسی، مطالعات زنان و ایرانشناسی، ریشه در ضرورت و نیازهای علمی دارد. از جمله این نیازها پرداختن به موضوعهایی است که به قدری پیچیده یا چندبعدی هستند که یک رشته به تنهایی، نمیتواند چشماندازی روشن بر آنها بیندازد - همان:. - 59 نکته مهمتر این که رشتههای ترکیبی با نزدیک کردن موضوعهای مجزا و تفکیک شده در قالب مرزهای سنتی دانش، معرفت بشری را بهبود میبخشند و آن را تقویت میکنند - علوی،.416: - b1378البتّه، فعّالیّت بینرشتهایها تنها شامل حوزه آموزشی نمیشود، بلکه طرحهای مشترک پژوهشی، انتشار نشریات و همایشهای بینرشتهای و نظایر آن را نیز در برمیگیرد.