بخشی از مقاله

چكيده

نويسنده با توجه به كلام الهي و جامعيت ان و با استفاده از يافتهها و آموزههاي موجود در عرصه روش شناسي و آموزههاي علوم اجتماعي بويژه جامعهشناختي، مناسبتي بين قرآن كريم و دانش اجتماعي در بخش روش شناسي برقرار ميسازد و ضرورت چنين رويكردي را به عنوان روش يك مطالعه ميان رشته اي، تبيين مينمايد. در اين نوشتار نخست روشهاي علوم اجتماعي مثل پوزيتيويستي، تفهمي، رئاليسم انتقادي، هنجارگرا بيان شده سپس به مباني روششناسي مطالعات ميانرشتهاي قرآن و علوم اجتماعي توضيح داده شده و آنگاه به تفسير اجتماعي قرآن و مباني و رويكردهاي آن اشاره شده است.

مقدمه

يكي از مباحث بسيار اساسي و مهم در عرصة علوم انساني و اجتماعي، مسئله بازنگري و توليد در اين علوم است. اين مسئله، به عنوان يكي از اولويتهاي مدنظر در سند چشمانداز بيست ساله كشور است كه مقام معظم رهبري آن را طرحريزي كرده و بهعنوان سياستهاي كلان پيشروي نهادهاي علمي قرار دادهاند. تحول علوم انساني و اجتماعي از ابتداي انقلاب اسلامي تا بهحال، مورد تأكيد فراوان قرار داشته و دارد. متأسفانه در سدههاي اخير، علوم اجتماعي و انساني بهصورت تقليدي از علوم غربي گرتهبرداري شده و بدون هيچگونه بازنگري، در دانشگاههاي ما مورد استفاده قرار ميگيرند.

در چند سال اخير، تأكيدات مقام معظم رهبري در اين زمينه، قدري توجه عالمان ديني را به بازنگري در اين علوم واداشته است.  ايشان بر تحول علوم انساني تأكيد مكرر كرده معتقدند اين علوم بايستي با مباني اعتقادي و پيشفرضهاي فلسفي ما همخواني داشته باشند.يكي از مهمترين و مبناييترين عرصهها براي تحول در علوم اجتماعي، عرصه روششناسي است. روششناسي بنيادين، بنيانهاي اصلي علوم را تشكيل مي دهد. بنابراين، به منظور توليد علوم انساني نقطه شروع بايد از تشكيل مباني و نيز روششناسي بنيادين مبتني بر آن باشد.

روششناسي موجود در علوم اجتماعي، با مباني و آموزههاي ديني ما مسلمانان كاملاً در تقابل است. اگرچه علم، هويتي جمعي دارد و دستاورد تلاش همه اقوام و ملل در طول تاريخ است، آنچه امروزه به عنوان علوم نوين بر تمام مقدرات ملل جهان حاكم است، بهطور خاص در سرزميني روييده و رشد يافته است كه از هر جهت، محفوف به اوضاعي است كه با ويژگيهاي فكري، فرهنگي، ديني و اقليمي ما متفاوت و در بسياري از موارد ناسازگار است.

اول: مفهومشناسي ١ ميانرشتهاي

مطالعات ميان رشته اي به مطالعاتي اطلاق مي شود كه در پاسخ به سوال هاي مطرح از آورده هاي يك يا چند رشته علمي بهره مي گيرد. اين مطالعات ممكن است به صورت بيان موضوع از يك رشته و يافتن حكم آن در رشته ديگر باشد. يا به گونه اي بهره گيري از دو رشته براي يافتن پاسخ لازم باشد. براي مثال در اين كه برداشتن اعضاي بدن مردگان مغزي چه حكمي دارد، ابتدا بايد در رشته پزشكي وضعيت مرگ مغزي مطالعه شود، آن گاه در علم فقه حكم آن بيان گردد. در اين جا يافتن پاسخ مناسب به آورده هاي دو علم متفاوت وابسته است كه يكي موضوع و ديگري حكم آن را بيان مي كند. مثال ديگر رابطه فقه و حقوق است كه در اين جا آشنايي به موضوعات و احكام هر دو رشته لازم است و آورده هاي يك علم به تنهايي نمي تواند پاسخ مناسب را ارائه كند. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید